Quantcast
Channel: هرمس
Viewing all 73 articles
Browse latest View live

ازجرج کلونی تا رضا امیرخانی

$
0
0

۱-یکی از آموزه های مهم در مباحث استراتژیک شعار راهبردی "جهانی فکر کن،محلی عمل کن" است.این شعار بر اهمیت وسعت افق دید و نگاه کنشگران در مرحله اول و سپس تنظیم جزئیات امور بر اساس آن وسعت بینش و افق دید اشاره دارد. فی المثل آمریکایی ها خود را محدود در مرزهای جغرافیایی شان نمی بیند. برای آنان مرزهای آمریکا بر اساس منافع ملی آمریکا تعیین و تفسیر می شود و منافع ملی آمریکا نیز هم که نه در روی کره زمین که این روزها از کره ماه نیز فراتر رفته و به مریخ رسیده است.آمریکایی ها به خوبی فهمیده اند که جهان یک سیستم به هم پیوسته است که سرنوشت زیرسیستم ها به کل سیستم ارتباط و بستگی دارد و برای موفقیت در عرصه های مختلف داخلی باید همزمان و حتی پیش از آن وضعیت خود را در جهان مشخص و تثبیت کنند و از همین روسرنوشت آمریکا را به سرنوشت جهان گره زده اند. یکی از توفیقات آمریکا و غرب در تاثیرگزاری در عرصه بین المللی همین نگاه "جهان وطنانه " آنها به دنیاست. 

همچنین امروزه سیاست خارجی آمریکا بر همراهی هزاران نخبه علمی،فرهنگی و اجتماعی در صدها موسسه و کانون تفکر(تینک تنک) خصوصی و دولتی استوار است.نویسندگان،تهیه کنندگان ، کارگردانان و هنرمندانی که با دارا بودن بینشی جهان وطنانه در خدمت اهداف و آرمان های داخلی و جهانی سیستم قرار گرفته اند.

۲-یک نمونه از این بینش جهان وطنانه را در روزهای پایانی سال ۹۰ شاهد بودیم که خبر بازداشت "جرج کلونی" منتشر شد که البته توجه چندانی رادر داخل بر نیانگیخت.این بازیگر و کارگردان هالیوودی به همراه پدرش در واشنگتن و در تجمعی که در اعتراض به نقض حقوق بشر در سودان در مقابل سفارت این کشور در واشنگتن برگزار شده بود بازداشت شد.برای تبیین علت این حضور باید ابتدا متوجه شد که کشوری مانند سودان چه ارتباطی می تواند با آمریکا داشته باشد؟

در حقیقت سودان،سومین کشور بزرگ آفریقا و با اکثریت جمعیتی مسلمان است که در شمال قاره سیاه قرار دارد و "عمرالبشیر" رییس جمهور آن نیز متمایل به ایران است . سودان به علت مجاورت با دریای سرخ یکی از مناطق استراتژیک در منطقه خاورمیانه می باشد. این کشور همچنین با واسطه ی دریای سرخ و در کنار مصر تقریبا از همسایگان جنوبی اسرائیل و عربستان محسوب می شوند. "خارطوم" پایتخت سودان در شمال این کشور قرار دارد اما منابع غنی نفت و گاز و مواد معدنی در "جنوب" این کشور قرار گرفته اند.همچنین اکثریت سودانی ها مسلمان هستند که در شمال این کشور زندگی می کنند و اقلیتی مسیحی و دیگر مذاهب بومی به همراه مسلمانانی در جنوب سکونت دارند. همین فرصت های ژئو استراتژیک و شکافهای قومیتی و مذهبی است که سودان را در کانون توجه و طمع غرب قرار داده است. درحقیقت غرب با شعار دفاع از حقوق بشر با مسلح کردن قبایل جنوبی چندین دهه است که باعث بروز شورش و درگیری های طاقت فرسا در این کشور شده است.

در طی سالیانی شورشیان توانستند بر مناطقی از جنوب مسلط شوند. در مرحله بعدی غرب طرح تجزیه سودان را دنبال کرد اما این طرح در ابتدا مورد توجه شورشیان قرار نگرفت.در حقیقت با توجه به وجود منابع فسیلی غنی در جنوب، شورشیان که اغلب آنها نیز مسلمان بودند، تنها خواستار سهم بیشتری از منابع نفتی و معدنی برای عمران و اشتغال در مناطق تحت کنترل خود بودند،اما غرب برای پیشبرد هدف نهایی خود، نفوذ فرهنگی در این منطقه را نیز در دستور کار خود قرار داد.راه اندازی چندین مرکز فرهنگی-تفریحی وپزشکی خیریه،حضور سیاستمداران فعال و بازنشسته معروف اروپایی و آمریکایی ونیز حضور دهها کارگردان، بازیگر و هنرمند مشهور هالیوودی در مناطق جنوبی تنها بخشی از تلاش غرب برای نفوذ بیشتر در این منطقه بود.این "دیپلماسی فرهنگی" همراه با تسلیح شورشیان و فشارهای سیاسی بین المللی بالاخره جواب داد و سال گذشته میلادی، دولت سودان مجبور به برگزاری یک همه پرسی تنها با شرکت "جنوبی ها" شد که در نهایت به تشکیل کشور سودان جنوبی منجر گردید.با این تفاسیر شاید حالا بتوان درک درست تری از ماجرای بازداشت جرج کلونی در مقابل سفارت سودان در آمریکا به عمل آورد. البته این تنها نمونه ای از صدها نمونه مشابه از توجه و مشارکت مستقیم و غیر مستقیم نخبگان فرهنگی آمریکایی در مسائل بین المللی است.

۳- نمونه دیگرهمین اتفاقات صورت گرفته در روابط ایران و اروپاست. بحران مالی و اقتصادی یکسالی است که گریبان اروپا را گرفته است و جنبشهای مردمی و خشونتهای دولتی ای را درانگلیس،فرانسه،یونان،ایتالیا، پرتغال و... موجب شده است.در اوج این بحرانها اتحادیه اروپا تصمیم می گیرد که در راستای فشار بر ایران در پرونده هسته ای،خرید نفت خود از ایران را متوقف کند و همین باعث رکورد شکنی قیمت نفت و بنزین و فشار اقتصادی بیشتر بر شهروندان اروپایی شده است.اما نکته جالب اینجاست که این بحران ها و فشارها باعث نمی شود که آنها از قدرت یافتن ایران در منطقه خاورمیانه غفلت کنند؛حتی اگر این شاخ و شانه کشیدن ها برای ایران،هزینه های گزاف این چنینی برایشان در پی داشته باشد.آنان نیز به خوبی دریافته اند که حل مسائل داخلی با مسائل خارجی ارتباط سیستمیک دارد و نمی توان جداگانه برای آنها برنامه ریزی کرد و یا یکی را فدای دیگری کرد.

۴- اما متاسفانه درایران،هنوز این نگاه استراتژیک مورد تفاهم نخبگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قرار نگرفته است. یعنی نه تنها نخبگان بلکه تلویزیون نیز اهمیت تحلیل و تفسیر مناسب اخبار بین المللی را درنیافته است.از این جهت که صدا و سیما (که معمولا نمی گذارد اخبار تیم های دسته سومی باشگاههای یونان هم از دستش در برود) در مورد سودان(و قضایایی از این دست) تنها به ذکر تلفات و منطقه درگیری اکتفا می کند و ما هیچگاه از مشخصات سیاسی و انگیزه های درگیری در این کشور شمال آفریقایی یا نسبت این درگیری ها با منافع ملی و ارزشی خودمان با خبر نمی شویم.از جمله اینکه" درگیری ها در این کشور آفریقایی برای چیست؟ آیا درگیری ها صرفا قومی قبیله ای هستند یا این درگیری ها بین گروههای سیاسی و مذهبی است؟ از نظر جمهوری اسلامی کدام طرف محق است؟ و حمایت از کدام جریان می تواند منافع ملی ما را بیشتر تامین کند و..." و همه اینها باعث می شود که نخبگان فرهنگی و اجتماعی ما هیچگاه نسبت به این گونه مسائل موضع گیری شفاف،به موقع و مناسبی نداشته باشند و نتوانیم از ظرفیت دیپلماسی فرهنگی مان برای تامین منافع ملی استفاده کنیم.

به عبارت دیگر نه تنها نگاه جهان وطنانه وجود ندارد بلکه ارتباط سیستماتیک رویدادها و اتفاقات جهانی با مسائل و مشکلات داخلی، برای بسیاری از نخبگان مان تبیین نشده باقی مانده است.برای مثال هنوز هم بسیاری باور ندارند که حمایت از فلسطین و لبنان و سوریه، جدای از مسائل انسانی و اسلامی برای ما حاوی منافع استراتژیک ملی است.حتی اگر رژیم صهیونیستی را نه به عنوان یک رژیم غاصب و یک "غده سرطانی" در منطقه بلکه به عنوان یک رقیب بنگریم، حضور نیابتی حزب اله و حماس و سوریه درمرزهای این رژیم باعث کاهش سطح تهدیدات سیاسی،نظامی، اقتصادی و فرهنگی این "رژیم جعلیِ غرب در منطقه" برای ما خواهد شد.همانگونه که این رژیم نیز سعی می کند در عراق و مرزهای غربی ایران حضور یابد و تا حدودی موفق شده است.از این لحاظ شعار "نه غزه،نه لبنان جانم فدای ایران" یک شعار پارادوکسیکال در جهت منافع ملی محسوب می شود.

۵-" جهانی فکر کن ،منطقه ای عمل کن "؛ درک و به کار گرفته نشدنِ این شعار راهبردی از سوی نخبگان هنرمند ما باعث شده است تا در آثار هنری دچار نوعی افراط و تفریط شویم که در نهایت نه تنها منافع ملی ما را تامین نمی کند بلکه حتی در برخی موارد آنها را خدشه دار می کند. مثلا نوع نقشهای تحقیر آمیزی که برای افغانها در فیلم ها و سریال ها در نظر می گیریم و باعث اعتراض برخی از برادرانمان در همسایه شرقی شده است و یا بر عکس، نقشهایی که برای یک اروپایی و یا آمریکایی در فیلمها و سریال های ایرانی در نظر گرفته می شود.

اگر چه مانند هالیوود که در خط مقدم "دیپلماسی فرهنگی" آمریکا قرار دارد، متاسفانه هنوز این نگاه و بینش استراتژیک فرا ملی در میان هنرمندان ما رواج عام نیافته است، اما البته زیاد هم نباید نا امید بود. سال ۹۰ اتفاقات پراکنده خوبی در این رابطه اتفاق افتاد. فیلمهای "شکارچی شنبه" پرویز شیخ طادی، "بدرود بغداد" مهدی نادری و "گلچهره" وحید موسائیان ،"راه آبی ابریشم" محمد بزرگ نیا در حوزه سینما از جمله ی این اتفاقات خوب بودند که سعی داشتند نگاه مخاطب ایرانی را به فراسوی مرزهای جغرافیایی گسترش دهند.البته به کار بردن لفظ "اتفاق" به این علت است که هنوز نواقص ابتدایی ای در فرم و محتوای این آثار دیده می شود و این اتفاقات هنوز به یک "رویکرد" و "جریان" پخته و حساب شده تبدیل نشده اند. سفرنامه رضا امیرخانی به افغانستان با عنوان "جانستان کابلستان" نیز از دیگر اتفاقات شاخص سال گذشته در حوزه ادبیات بود. امیرخانی نیز در این اثر با قلم منحصر به فرد خود نگاهی تمدنی به ایران دارد و افق خواننده ایرانی را به فراسوی مرزهای جغرافیایی ایران می گستراند و آنقدر این کار را هنرمندانه و موثر انجام می دهد که از زمان انتشار کتاب در اردیبهشت سال گذشته تا کنون دهها نفر از خوانندگانی که ابتدا نگاه مثبتی به مردم و سرزمین افغانستان نداشته اند راهی گشت و گذار و به عبارتی راهی زیارت این " پاره تن جدا شده" شده اند.

۶-همانطور که اشاره شد به علت به هم پیوسته شدن جهان امروز تحت موج جهانی شدن، نمی توان مسائل داخلی را فارغ از مسائل و جریانات خارجی تحلیل و بررسی کرد(و البته رابطه عکس آن هم برقرار است یعنی مسائل و سیاست های خارجی را نمی توان بدون توجه به شرایط داخلی مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. فی المثل بدون پشتوانه اقتصادی مناسب کمتر می توان در صحنه بین المللی اثر گذار بود که البته نگارنده در اینجا بیشتر قصد تاکید بر وجه اول این رابطه را داشت).اما این روزها متاسفانه در تحلیل مسائل و مشکلات اقتصادی کشورمان بیشتر بر نقش و تاثیر تصمیمات حاکمیتی یعنی دولت و مجلس در عرصه اقتصادی تاکید می شود و کمتر به نقش و اهمیت مستقیم و غیر مستقیم نخبگان فرهنگی- هنری و اجتماعی در بستر سازی مناسب برای ارتباطات سیاسی و اقتصادی منطقه ای و فرا منطقه ای توجه می گردد.

 

لینک مطلب در سایت الف


مصاحبه با سلیمی نمین در دفتر مطالعات تاریخ ایران

$
0
0

مدیر دفتر مطالعات تاریخ ایران تشریح کرد:

ادعاهای هاشمی با حقایق تاریخی کاملا تناقض دارد

اشاره: اظهارات اخیر آقای هاشمی در جمع هیات تحریریه یک نشریه موجی از واکنش ها را به همراه داشت. در همین راستا گفتگویی را با عباس سلیمی نمین،مدیر دفتر مطالعات تاریخ ایران ترتیب داده ایم. ایشان در این گفتگو زوایای پنهانی از رفتارهای آقای هاشمی و تطبیق این رفتارها با گفته های امروزشان در قضایایی مانند میکونوس،مک فارلین ،رابطه با آمریکا ،زندانیان سیاسی، رابطه با عربستان و... در 2 دوره ریاست جمهوری شان مطرح کرده اند که خواندنشان خالی از لطف نیست.

-         آقای سلیمی! آقای هاشمی در اظهاراتی که داشته اند و حتما شما هم خوانده اید در مورد موضوعات زیادی به اختصار صحبت کرده اند. به نظر می رسد که به دنبال ترسیم یک فضای دو قطبی و مقایسه عملکرد دولت خود با دولت نهم و دهم آقای احمدی نژاد بوده اند .می خواستیم ابتدا نظر جنابعالی را در مورد کلیت صحبت های ایشان بدانیم و در ادامه به جزییات بپردازیم.

-         اظهارات آقای هاشمی از دو جهت قابل بررسی است: بعد تبلیغاتی و بعد استدلالی. آقای هاشمی یک شخصیتی است که تحرک و فعالیت اجرایی جزو لاینفک شخصیت ایشان است. ایشان نمی تواند فقط وارد کارهای فکری شود زیرا کار فکری نیاز به گسستن از مسائل رقابت های سیاسی و مسائل جاری جامعه دارد. شخصیت ایشان به گونه ای است که ایشان نتوانسته اند از مسائل جاری منفک شود و به مسائلی بپردازد که وظیفه اش حکم می کند.امروز آقای هاشمی در یک جایگاه رفیعی به نام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار دارد که از ارکان برجسته نظام است و می تواند در اتخاذ سیاست های کلان  ایفای نقش کند، اما این ایفای نقش مستلزم رعایت پیش شرطهایی است. اولینش حفظ شأن این جایگاه است. مجمع جایی است که سیاست های کلان نظام اتخاذ می شود. اما آقای هاشمی علاقه دارد هم در جایگاه رفیعی قرار بگیرد و هم خود را در رقابتهای سیاسی نگه دارد و اینها با هم تضاد دارند و این به شخصیت ایشان ضربه می زند. مجمع جایی است که همه گروههای داخل نظام باید به آن اعتماد کنند اما اگر رییس مجمع سطح خود را در سطح یک حزب تنزل دهد این جایگاه از ماهیت خودش دور می شود.متاسفانه در انتخابات 88 دلسوزان آقای هاشمی به ایشان توصیه کردند که ایشان این جایگاه را محترم بدارد و وارد رقابتها نشود اما ایشان توجه نکرده و وارد رقابت شد.همزمان  هم تلاش کرد جایگاه خودش  را در مجمع حفظ کند. در صورتی که این دو با هم قابل جمع نیستند. امام (ره) به ائمه جمعه فرمودند "شما چتر گروهها باشید و وارد فعالیت های حزبی و گروهی نشوید". به هر حال این اظهارات آقای هاشمی تبلیغاتی می نماید. مردم جواب عملکرد ایشان را در انتخابات های گذشته داده اند. مردم تمایل داشتند ایشان در کارهای فکری مثل ریاست مجمع بمانند و در کارهای مادی و مالی وارد نشوند زیرا معتقد بودند که ایشان انضباط اقتصادی ندارند و خانواده و اطرافیان می توانند از ایشان سو استفاده کنند. مثل همین اخباری که اخیرا از دانشگاه آزاد به گوش می رسد.

-        یعنی ایشان خود را رقیب احمدی نژاد می داند؟

بله! اما احساس رقابت ایشان با آقای احمدی نژاد نفسا غلط است. چیزی که تاسف بارتر است این است که  مثلا در عرصه بین المللی  ایشان سعی می کند از کاری که دولت فعلی دارد انجام می دهد یک قدم جلوتر بردارد.دولت احمدی نژاد در طی این سالها سیگنالهایی به آمریکایی ها برای مذاکره داده است.آقای هاشمی با این موضع گیری ها در رابطه با آمریکا می خواهد بگوید که من در این موضوع از احمدی نژاد با سابقه تر هستم و من خیلی زودتر از احمدی نژاد ضرورت رابطه با آمریکا را حس کردم! و آنچه  در این میان قربانی می شود مصالح ملی است. مثلا باز هم ایشان سطح خود را تنزل می دهند در حد رقابت با مشایی! مثلا آقای مشایی روزی گفت "مردم اسرائیل". حالا ایشان می گوید "کشور اسرائیل"! در صورتی که از نظر نظام، یک کشور فلسطین داریم که توسط یک سری نژادپرستهای افراطی صهیونیست اشغال شده است و اصلا چیزی به نام اسرائیل یا مردم اسرائیل را به رسمیت نمی شناسیم.


-        
آیا واقعا در دوران ایشان زندانی سیاسی نداشتیم؟

آن رقابتی که قبلا اشاره کردم در این اظهار نظرها خودنمایی می کند. مثلا اینکه حالا زندانی سیاسی وجود دارد و زمان من نبوده است. ولی حافظه تاریخی ما اجازه نمی دهد که ادعای ایشان را بپذیریم. رفتارهایی که ایشان با منتقدین خودش داشت مثل سحابی و عبدی و گنجی داشت که اتفاقا همین قاضی مرتضوی که امروز نور چشمی احمدی نژاد شده است آن موقع عامل ایشان بود در این برخوردها. اما جایگاه تشخیص مصلحت نظام جایگاه این رقابت ها نیست.

-        آقای سلیمی! آقای هاشمی از ضرورت رابطه با آمریکا و اینکه این بحث را به امام عرض کرده است گفته اند. نظر جنابعالی در مورد استدلالاتی که ایشان درباره این رابطه آورده اند و مثلا چین و روسیه را همردیف آمریکا قرار داده اند چیست. می خواستم ببینم واقعا از نظر ما آمریکا و مثلا چین در یک رده اند؟

بله این خیلی عجیب است و باید فهمید ایشان چرا این اظهارات را بیان می کنند که من در ادامه بیان خواهم کرد. تا اینجا بعد تبلیغاتی و رقابتی موضع ایشان را بررسی کردیم.اما اگر آنطور که شما گفتید بخواهیم از وجه استدلالی مواضع اخیر آقای هاشمی را بررسی کنیم باید بگویم آقای هاشمی خودشان بهتر از هر کس دیگری می دانند که هر زمان در داخل کشور ما این بحث ها مثل "ضرورت" رابطه با آمریکا مطرح شده  از سوی آمریکایی ها چه واکنشی را شاهد بوده ایم. ایشان به عنوان یک سیاستمدار تیزهوش می دانند که هیچ سیاستمداری قبل از مذاکره دست خودش را نمی بندد. هر کسی که از "ضرورت" رابطه با آمریکا صحبت کند یعنی اینکه به آمریکایی ها پیام داده که "شما در موضع برتر هستید و ما هیچ راهی جز ارتباط با شما نداریم" و خود را در موضع ضعیف تر قرار داده است. در ثانی مگر ما ارتباطمان را قطع کریم!؟ آنها خودشان رابطه شان را با ما قطع کردند و می خواستند به ما بفهمانند که ما هستیم که به رابطه با آمریکا نیاز داریم. اما یک سیاستمدار تیزهوش به جای اینکه از ضرورت رابطه سخن بگوید با شرط حرف می زند. مثلا می گوید اگر آمریکایی ها این کار را انجام دادند ما هم این کار را انجام می دهیم و... در این صورت دستمان باز است و در موضع انفعال نیستیم.

 ثالثا بر خلاف ادعایشان آقای هاشمی اصلا جرات نمی کرد که در زمان امام(ره) حرف از رابطه با آمریکا بزند و این را به صورت مخفیانه پی گیری می کرد. مثلا آنچه که در رابطه با مساله مک فارلین پیش آمد و ایشان با مخفی کردن واقعیات از امام در صدد مذاکره بود که البته موضوع لو رفت.

همچنین در زمان ریاست جمهوری ایشان معاون پارلمانی وقت آقای مهاجرانی از ضرورت ارتباط با آمریکا گفت که البته کار غیر فهیمانه ای بود و همانطور که گفتم یک سیاستمدار باهوش اینگونه سخن نمی گوید. عکس العمل آمریکایی ها چه بود؟حقوق مسلم ما را گرامی داشتند و مذاکراتی بر اساس مصالح ملی انجام دادند؟! خیر! آمریکایی ها بعد از این قضیه بدترین تحقیر را نسبت به ما انجام دادند.آنها در واکنش به صحبتهای معاون پارلمانی رییس جمهور، به فرمانده ناو وینسنس که هواپیمای مسافربری ما را سرنگون کرده بود،بزرگترین مدال خود را دادند. اگر شلیک موشک به هواپیمای مسافربری با 450 سرنشین عامدانه بوده که تکلیف جایزه دادن مشخص است و اگر هم خطایی صورت گرفته باز هم مدال دادن جهت دار بوده است. پیام این مدال چه بود؟ این بود که " اگر می خواهید با ما مذاکره کنید باید تحقیر شوید چون با انقلاب اسلامی تان ما را بیرون کردید.ما اگر شما را کشتیم نه تنها عذر خواهی نمی کنیم بلکه جایزه هم می دهیم". همان کاری که امروز در افغانستان انجام می دهند.

 در زمان خاتمی هم همین گرایش پیش آمد . یعنی عده ای از موضع انفعال از ضرورت ارتباط با آمریکا می گفتند. واکنش چه بود؟ وزیر خارجه وقت آمریکا یعنی آلبرایت سه پیش شرط برای مذاکره گذاشت. تغییر قانون اساسی ، تغییر سیاست خاورمیانه ای ایران و به رسمیت شناختن اسرائیل، کنار گذاشتن عملیات تروریستی! آیا این برای ما تحقیر آمیز نیست؟ آیا دیگر می توان ادعای استقلال کرد؟ البته  الان آقای هاشمی خود اینها را به خوبی می داند. اما نتیجه این موضع گیری های ایشان چیست؟ در نهایت آنها امیدوارتر می شوند که بله! حالا که در سیاست خارجی در ایران شکاف است و حرفهای متناقضی درباره رابطه و به عبارتی به زیر سلطه در آمدن مطرح می شود پس امیدوارتر می شوند که با فشار بیشتر می توانند بیشتر امتیاز بگیرند و می بینیم که هر روز بر دامنه تهدیدات و فشارها و تحریمهایشان اضافه می شود.

-آیا آمریکا مثل چین است؟

ایشان گفته اند که چرا ما که با چین و روسیه مذاکره می کنیم و ارتباط داریم با آمریکا ارتباط نداریم؟ با این اوصافی که گفتیم آیا چین و روسیه برای ما پیش شرط گذاشته اند که نفی استقلال ملت ایران و تحقیر آنان باشد؟آقای هاشمی اینها را نادیده می گیرد که مبادا از احمدی نژاد و یارانش عقب نیفتاده باشد!

-آقای هاشمی از نامه تایپ نشده که به امام داده اند سخن گفته اند. قبلا هم از خواب دیدن امام سخن گفته بودند. اینها چقدر می تواند در اثبات مدعیات ایشان مورد استناد قرار گیرد؟

بله! آقای هاشمی قبلا در خاطرات خود از زمان امام که اخیرا منتشر کرده بودند هیچ ذکری از این نامه به میان نیاورده بودند و این خیلی عجیب است! در ضمن اگر ایشان به رابطه اعتقاد داشتند در زمان امام حتما نظراتشان را به امام گفته اند و امام هم در چهارچوب سیاستهای کلی پاسخ داده اند و ما با مطالعه با مواضع امام متوجه می شویم که مواضع امام نسبت به استکبار جهانی در سالهای آخر عمرشان بسیار شدیدتر بوده است." هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید" و یا " تقابل اسلام آمریکایی و اسلام ناب" که امام(ره) در سالهای آخر عمرشان روی آن تاکید داشتند.چرا پس ایشان هنوز بر مواضع خودشان تاکید می کنند؟ پیروی از ولایت فقیه یعنی این که شما به عنوان کارشناس نظر خودتان را می دهید ولی بعد از اعلام مواضع کلان توسط رهبری حق اخلال در سیاست را ندارید. البته آقای هاشمی همان زمان که مخفیانه این کار را پیگیری می کردند و همین امروز هم می گویند که سیاست امام اشتباه بوده است. سوال اینجاست که آیا اصلا ایشان جرات داشتند علنا در زمان امام(ره) این حرف ها رابزنند؟  ایشان در مواضع متناقض و دوگانه، در نماز جمعه شدیدترین شعارهای ضد آمریکایی را می داد ولی  پشت پرده ماجرای مک فارلین را رقم می زد. کافی است سخنرانی ایشان در 13 آبان بعد از ماجرای مک فارلین را بخوانید که چه مواضع ضد آمریکایی داشته اند؟ چرا امروز ایشان سعی دارند تاریخ انقلاب را به نوعی خدشه دار کنند؟

-        انگیزه آقای هاشمی چیست از این پیش کشیدن و مطرح کردن اینگونه قضایا؟

به نظرم منافع حزبی و گروهی اطرافیان ایشان این را اقتضا می کند. به نظرم در این امر اطرافیانی مقصر هستند که سعی دارند ایشان را در مسائل سیاسی نگه دارند ولی ایشان نباید به مطالبات این عده وقعی بنهند.

-        در مورد ماجرای میکونوس چه؟ با اینکه غربی ها نتوانستند دست داشتن حکومت ایران را در این قضایا روشن کنند و سفرایشان بدون دست آوردی به ایران برگشتند، اما آقای هاشمی گفته اند این کار یک عده نیروی افراطی خودی بوده!

پیش کشیدن ماجرای میکونوس یک مانور تبلیغاتی است. این قضیه در زمان وزارت اطلاعاتی آقای فلاحیان افتاد و همگان می دانند که آقای فلاحیان چقدر با آقای هاشمی نزدیک است. اگر ایشان درست می گویند که کار عناصر خودسر بوده باید ایشان را عزل می کردند چه اینکه آقای فلاحیان از این موضوع اطلاع داشتند یا خیر! اصلا با اینکه غرب نتوانست در این ماجرا مستندات قابل قبولی ارائه دهد ایشان از پیش کشیدن این بحث چه هدفی را دنبال می کنند؟ به نظر من می خواهد بگوید اگر در دولت من هم کاری علیه غرب صورت گرفته است کار من نبوده  و کار یک سری عناصر خود سر بوده است و این اصلا شایسته ایشان نیست! اصلا حالا غرب این رفع اتهام ایشان از خود را می پذیرد؟ پیش کشیدن این قضیه بیشتر یک پیام به غرب است و یک نوع رقابت با احمدی نژاد که بتواند نظر غرب را جلب کند.البته نمی خواهم در مورد اتفاقاتی که در زمان ایشان در وزارت اطلاعات آقای فلاحیان افتاد بیش از این صحبت کنم که طولانی می شود و آنگاه پای مسائل دیگری به میان می آید که به صلاح ایشان نیست.

در رابطه با  ارتباطات ما با عربستان و مصر چه؟ قضیه وارد کردن مواد منفجره به عربستان چه بوده است که ایشان مطرح کرده بودند؟

عربستان یک ماهیت وابسته دارد اما ما هرگز نباید به گونه ای عمل کنیم تا دست اندر کاران عربستان احساس کنند می خواهیم سلائق سیاسی را به آنها تحمیل کنیم. ایشان اشاره کرده اند که در دولت ایشان " یک عده مواد منفجره بردند به عربستان و می خواستند روابط ما را تیره کنند". در جواب باید بگویم که آقای مهدی هاشمی معدوم که برادر داماد آقای منتظری بود در ایام حج که بیشترین کنترل امنیتی توسط عربستان بر ورودی های عربستان صورت می گیرد مواد منفجره برد عربستان. مهدی هاشمی مورد حمایت مستقیم آقای منتظری بود و آقای هاشمی نیز با ایشان تعامل داشتند. حتی بعد از این اخلال ها ایشان بحث سفیری مهدی هاشمی در عربستان را مطرح کردند که امام شدیدا رد کردند و خواهان محاکمه شدید مهدی هاشمی بودند. البته آقای هاشمی در دولت خودشان امتیازات ویژه ای به عربستان وابسته می داد و امتیازات جزئی هم می گرفت. عربستانی که یک دولت وابسته به آمریکاست و روابط پنهان با اسرائیل دارد و باعث خفیف شدن جهان اسلام شده است. اما تعابیری که ایشان  آن زمان در مورد عربستان به کار می برد مثل اینکه " ایران و عربستان دو بال جهان اسلام هستند" امتیاز ویژه ای برای عربستان بود. اینگونه تعابیر باعث دلسرد شدن جهان اسلام از ام القرایی ایران  در جهان اسلام می شد. اما در مقابل آنها چه امتیازاتی برای ما قائل می شدند؟ نهایتا دو روز بقیع را برای زائران ایرانی بیشتر باز می کردند و یا از آقای هاشمی در کاخهای مجلل خودشان پذیرایی می کردند. معتقدم در مورد عربستان ما نباید سر جنگ داشته باشیم ولی نباید از آن طرف بام هم بیفتیم. با این حال منظورم این بود که در زمان ایشان کسانی که ایران هراسی را دامن می زدند مانند مهدی هاشمی از حمایت ایشان برخوردار بودند. پیش کشیدن این مسائل باعث رو شدن بیشتر دست ایشان در آن قضایا خواهد شد.

-        رابطه ما با مصر چرا شکل نگرفت؟

در مورد مصر اینکه به دستور امام و به خاطر خیانت کمپ دیوید ما با مصر قطع رابطه کردیم. اما بعد ها بی تمایل نبودیم که این رابطه را در بعد فرهنگی و اقتصادی برقرار کنیم. در زمان آقای احمدی نژاد هم تلاشهای زیادی و حتی تا مقداری ناشایست مانند سفر جناب مشایی به مصر صورت گرفت ولی مبارک که تحت نفوذ آمریکایی ها بود روی خوش نشان نداد. این به این خاطر بود که در میان مردم مصر لایه های  پنهانی بودند که به شدت به انقلاب اسلامی علاقمند بودند وآمریکایی ها نمی خواستند این ارتباط شکل بگیرد.

-        بحث  گاز ترکمنستان چیست؟

بحث ترکمنستان هم بیشتر یک بحث تبلیغاتی است. اینکه ترکمنستان می خواسته اختیار صادرات گازش را به ایران بدهد و عده ای در ایران نگذاشتند! چرا آقای هاشمی اینقدر مبهم حرف می زنند! چرا شفاف نمی گویند که چرا این کار در زمان ایشان  دنبال نشد؟ چرا در دولت خاتمی پیگیری نشد؟

بحث دیگری که ایشان مطرح کرده اند این است که ما پای زنها را به دانشگاه باز کردیم! چقدر این گفته ایشان صحت دارد؟

این عبارت "ما پای زنها را به دانشگاه باز کردیم " که خیلی عجیب است. مثل اینکه حضرت امام در دوران حیاتشان با این امر مخالف بوده اند که بعد از ایشان این قضیه توسط دولت هاشمی درست شده است!. خود حضرت امام بیشترین اهتمام را برای حضور فعالانه اما سالم زنان در عرصه اجتماعی داشتند. این حرفهای آقای هاشمی بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد و مثلا در برابر بحث تفکیک جنسیتی که این روزها در دانشگاهها مطرح شده ایشان دنبال نوعی قوت تراشی برای خودشان در مقابل احمدی نژاد هستند و این رقابت ها در شان ایشان نیست! اگر ایشان در مجمع هستند باید در  سطح رییس مجمع اظهار نظر کنند و نه در رقابت با احمدی نژاد و مشایی. با همین رویه اگر فردا آقای بقایی هم یک اظهار نظری کردند حتما ایشان یک صحبتی می کنند که از بقایی عقب تر نباشند!

-         ایشان گفته اند که من با استفاده ابزاری از حزب اله لبنان مخالف بوده و هستم!

در مورد مساله حزب اله ایشان بهتر از همه می دانند که آن زمان چه کسی مایل به استفاده ابزاری از حزب اله بود که البته جلویش گرفته شد. نیاز به پوشش و بهانه در قضیه مک فارلین و ارتباط با آمریکا باعث ابزار قرار دادن حزب اله توسط ایشان بود.در قضیه گرونگان گیری حزب اله در لبنان ایشان از حزب اله استفاده ابزاری کرد و بعد هم خود را به عنوان میانجی وارد کرد تا بتواند مستقیم با آمریکایی ها ارتباط بگیرد که البته این قضیه یعنی مک فارلین لو رفت. به هر حال امروز حزب اله خودش مستقلا دارد عمل می کند و مورد اعتماد مردم لبنان و جریان مقاومت در منطقه است. اگر سیاست ابزاری ای که آقای هاشمی آن زمان دنبال می کرد و اسمش را می گذارد عمل گرایی امروز دنبال می شد شاهد قدرت امروز حزب اله نبودیم.

-        باتشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید

لینک مطلب در الف

---------------------

پس نوشت:

1-سلیمی نمین آدم خوش مصاحبه ای است. آرام صحبت می کند تا تو بنویسی! برای همین کارت نصف می شود چون لازم نیست بروی یکبار دیگه ویس رکوردر را چک کنی و این یعنی مطلب را 2- 3 ساعت زودتر آماده می کنی.

2- قبلا در شیراز یکی دوبار مجری سخنرانی ها و میزگردهای سلیمی بوده ام. اما این بار که تنها و در دفترش صحبت می کردیم کلا دیدگاهم نسبت بهش تغییر کرد! فکر بد نکنید:)

کی میتونه بیشتر بخوره؟

$
0
0

چند روزی است که شبکه سوم سیما برای یک برنامه سرگرمی - مهارتی با عنوان "رکورد" فراخوان می دهد. در این برنامه که از ایده ثبت رکوردهای جهانی گینس الگو برداری شده است، بیشترین مسافت طی شده با دوچرخه برعکس،بیشترین تی شرت های رو هم پوشیده،بیشترین مقدار زو کشیدن،سریعترین زمان خوردن یک کیلو پیازو... به عنوان مهارتهای رقابتی در نظر گرفته شده اند.


پخش چنین برنامه هایی از سیمای جمهوری اسلامی به عنوان دانشگاه عمومی از آن جهت تعجب برانگیز است که فرهنگ مصرفگرایی و پوچ گرایی غربی را در جامعه رواج می دهد و با فرهنگ اسلامی ایرانی یعنی قناعت در مصرف، تلاش و پشتکار در تولید و خدامحوری به عنوان هدف غایی زندگی کاملا تناقض دارد.

کارشناسان اجتماعی بارها تاکید کرده اند که یکی از اصلی ترین عوامل مشکلات اقتصادی کشورمان فقدان روحیه کار و تلاش و تعاون در میان مردم می باشد و به نظر می رسد نامگذاری امسال نیز بی ارتباط با این مساله نبوده است. از همین رو صدا و سیما به مثابه دانشگاه عمومی که می بایست به طور مثال با برنامه های جذاب و با معرفی تولیدگران جوانی که در گوشه و کنار کشور در عرصه های مختلف علمی ،صنعتی، فرهنگی و اجتماعی مشغول به تلاش و فعالیت برای آبادانی کشور هستند و یا بررسی موانع و مشکلات ساختاری پیش پای تولید و سرمایه گذاری در ایران، به ترویج فرهنگ کار و تلاش بپردازد ، بعضا به تقلید از فرهنگ غربی ساعاتی از آنتن خود را اختصاص به برنامه های بی حاصلی می دهد که دقیقا نتیجه عکس در بر دارد و باعث انحراف ذهن جوانان از مسائل اصلی مورد نیاز کشور می گردد.

همچنین مدتی است در تیتراژهای پایانی سریال های صدا و سیما، عنوان کارشناس انتظامی برای نظارت بر بازنمایی تصویری نیروی انتظامی در مجموعه های تولید شده به چشم می خورد. چه خوب بود در سال حمایت از تولید ملی و کار و سرمایه ایرانی، صدا و سیما با انتصاب کارشناسان فرهنگ اقتصادی، برای نظارت بر محتوای پیامهای اقتصادی برنامه های تولیدی خود، گامی جدی تر در راستای تحقق شعار امسال بر می داشت.

طب مدرن(علم مدرن) در قیاس با طب سنتی+ جوابیه یک پزشک

$
0
0

مدتی است که سایت الف میزبان مناظره ای پیرامون طب سنتی و طب مدرن است و طرفداران و منتقدان هر دوطیف دیدگاههای خود را بیان می کنند. در جدید ترین مطالب منتشره در سایت یکی از پزشکان با ارسال یادداشتی با عنوان "نقدی بر ادعاهای آقای روازاده" ابتدا دکتر روازاده را مصداق کامل طب سنتی گرفته اند و چون به برخی دعاوی ایشان انتقاد داشته اند کل طب سنتی را زیر سوال برده اند.

لازم به ذکر است نزدیک دو دهه است که در غرب به خاطر انتقادات فراوانی که به عوارض طب مدرن شده است "طب مکمل" و "طب کل گرا" کم کم جایگزین طب مدرن کلاسیک شده اند و در واقع روشهای طب سنتی به کمک روشهای مدرن آمده اند تا از عوارض آن بکاهند. اما هنوز این جایگزینی ها در ایران رایج نشده،عده ای شمشیر از رو بسته اند. اما با توجه به اینکه هم در یادداشت این دوست عزیز و هم در کامنتهایی که در ذیل مطالبی که در بالا به آنها اشاره شد، بعضا دیدگاههای تاریخ گذشته(هر چند دوست ندارم این عبارت را به کار ببرم) اما رایجی(مخصوصا در ایران) در مورد "علم" وجود دارد لازم دیدم نکاتی را خدمت این دوست عزیز و همفکرانشان (که البته کم تعداد هم نیستند و تقریبا همه رسانه های جمعی مخصوصا صدا وسیما میزبان هر روزه آنان است ولی کمترین نقد به طب مدرن را با بدترین الفاظ پاسخ می دهند) عرض کنم.

البته من در مقام رد یا قبول دعاوی جزیی امثال آقای روازاده یا مخالفانشان نیستم و فی المثل نمی توانم اثبات یا رد کنم که "نمک دریا ید دارد یا خیر!" بلکه بحثم هستی شناسانه و معرفت شناسانه است. بحثهایی که متاسفانه در دانشگاههای ما کمتر به آنها پرداخته می شود. در ادامه در چند بند سعی می کنم با چند مثال عینی و تجربه زیسته بتوانم منظورم را به خوانندگان برسانم و در نهایت آماده دریافت اظهار نظرهای دوستان در این باره هستم.


۱-حدود چند ماه پیش مادرم دچارعارضه ای در ستون فقرات کمر یا همان" دیسک کمر" شد. مادرم را نزد هر دو نوع پزشک سنتی و مدرن بردم. در مرحله اول حدود ۵ فوق تخصص در بیمارستان های به اصطلاح ممتاز تهران مادرم را معاینه کردند.هنگامی که خدمت این پزشکان می رسیدیم آنها در ابتدا فقط به عکس های "رادیولوژی" و "ام آر آی" نگاه می کردند و بعد از چند سوال خیلی ساده که "آیا خیلی درد دارید؟ چه وقت درد شما بیشتر می شود؟ و..." بالاجماع جراحی فوری ستون فقرات را تجویز می کردند. وقتی سوال می کردیم که آیا با این عمل این عارضه برطرف خواهد شد یا امکان بازگشت دارد هیچکدام برطرف شدن عارضه را تضمین نمی کردند.
بعد از آن به پیشنهاد یکی از اساتید دانشگاه، مادرم را نزد یک طبیب سنتی بردم.در مراجعه اول ما حدود یک نیمروز میهمان این طبیب بودیم. طبیب مزبور بعد از آنکه با دست خود نبض بیمار را گرفت، اطلاعاتی در مورد احوالات فیزیولوژیکی مادرم داد و مادرم با تعجب همه ی آنها را تایید کرد. بعد از آزمون چند داروی گیاهی و رصد احوالات ظاهری ایشان که حدود چند ساعت طول کشید، یک رژیم غذایی خیلی ساده تجویز نمود و در خواست کرد بعد از یک هفته اگر نشانه های مثبتی در بیمار دیدیم دوباره به ایشان مراجعه کنیم.( در واقع من ابتدا مردد بودم که آیا بعد از یک هفته دوباره به ایشان مراجعه کنم یا خیرچون با خود می اندیشیدم که دیسک کمر که معمولا بر اثر فشار کاری زیاد ایجاد می شود چه ربطی می تواند به رژیم غذایی داشته باشد؟ ). به هر حال این نسخه را عملی کردیم و پس از چند روز مادرم اظهار کرد که "هنوز در ناحیه کمر، درد شدیدی احساس می کنم اما حس می کنم که کلیه هایم به کار افتاده اند و دردهایی که در ناحیه پا و زانو داشتم و نیز بی خوابی شبانه ام کمی التیام یافته است". همین نشانه ها باعث شد که بعد از یک هفته دوباره به نزد آن طبیب برگردیم. وقتی شرح ماوقع را دادیم طبیب متوجه شد که ما نسخه ایشان را ناقص انجام داده ایم و از ما خواست که تا وقتی درست عمل نکرده 
بیماریهایی که این روزها گریبان کودک و بزرگ و... گرفته است. صفهای طولانی در درمانگاهها و مطبها وداروخانه ها، پیری های زودرس و مرگهای ناگهانی جوانان، اختلالات روانی و افسردگی های شایع، اضطراب و استرس همگانی و..... کافی است همه اینها را با طراوت و شادابی پدربزگ ها و مادر بزرگهای مان مقایسه کنید.
ایم باز نگردیم. همانجا از طبیب درباره نسبت این رژیم غذایی و دیسک کمر سوال کردم. ایشان جوابی اقناع کننده به من دادند که به نظرم پایه ی اصلی طب سنتی است. ایشان گفتند که "بدن ما انسانها مانند دیگر حیوانات "خود درمان" است! یعنی اگر سیستم بدن به طور مناسب و بهینه عمل کند بایک تغذیه مناسب و نیز استراحت اغلب عارضه ها و بیماری های داخلی و خارجی خود به خود بعد از مدتی رفع خواهند شد. این کار در بدن توسط شبکه خون رسانی که در همه جای بدن گسترده شده است انجام می گیرد. در حقیقت اگر با تغذیه مناسب کلیه ها به کار افتاده و تصفیه خون به خوبی صورت بگیرد و عمل خون رسانی هم درست انجام شود بعد از مدتی استراحت ، امید زیادی وجود دارد که اغلب عارضه ها درمان شوند". الان چند ماهی از آن ماجرا گذشته و مادرم بعد از استراحت بهبودی نسبی یافته اند.

بعد از مدتی یکی از دوستان نیز پیشنهاد کرد که به یکی از پزشکان سنتی دیگر مراجعه کنیم.این پزشک که فارغ التحصیل رشته پزشکی بود بعد از مدتی مطالعه و آموزش در کشور چین به طب سنتی روی آورده بود.قبل از معاینه ی مادرم ایشان پرونده ای تشکیل داده و تمام اطلاعات مورد نیاز از جمله رژیم غذایی، علائق غذایی، علائق و رفتارهای فردی و اجتماعی ایشان را اخذ و ثبت کردند. بعد از معایناتی اظهار کردند که یکی از علت های اصلی بیمارهای مادرم افسردگی ایشان است (ناراحتی ای که مدتی بود به علت فوت دایی ام ایجاد شده بود) و تا این ناراحتی ها برطرف نشوند درمان خیلی موثر نیست. همچنین ایشان بر اساس مزاج طبیعی مادرم(منظور طبیعتهای چهار گانه ی گرمی ، سردی ، سودا و صفرا) رژیم غذایی و گیاهان دارویی خیلی ساده ای را تجویز کردند و از غذاهایی پرهیز دادند. همچنین توصیه هایی در مورد نوشیدن آب به شیوه خاصی داشتند. در ادامه نیز در مورد نحوه غذا خوردن صحیح از جمله جویدن کافی غذا ،نخوردن آب قبل و بعد از غذا و... نیز توصیه هایی کردند. همچنین حجامت و فصد را نیز در سم زدایی از شبکه خونی موثر دانستند و... .همانطور که در بالا اشاره کردم مادرم اینک از صرافت جراحی گذشته است و با استراحت و رژیم های غذایی پیش گفته تا حدود زیادی بهبودی خود را بازیافته است.

۲- بحثم را با ذکر یک خاطره کلاسی در مقطع کارشناسی ارشد خودم ادامه می دهم. استادی داشتیم به شدت علم زده و مخالف با فرهنگ و سنت بومی ! روزی ایشان در یکی از اظهار نظرهایشان فرمودند که : "ببینید بچه ها! دین باید بتواند خودش را با علم روز سازگار کند. مثلا اینکه خود من در باغم سگ نگهبانی دارم که خیلی به هم علاقه داریم! چرا اسلام حکم فقهی داده که به سگ دست نزنید؟ در صورتی که این سگ حیوان بسیار مهربان و وفاداری است. بله! در گذشته که علم پزشکی پیشرفت نکرده بود و بیماری هایش کشف نشده بود این حکم درست بود اما الان که پزشکی پیشرفت کرده و مشخص شده که سگ سه عامل بیماری زا بیشترندارد و می توان از بیماری هایش جلوگیری کرد، پس اسلام نیز باید در این حکم خود تجدید نظر کند." از استاد اجازه خواستم و عرض کردم: " به نظر شما آیا علم پزشکی امکان پیشرفت بیشترندارد؟ آیا علم تا حال کشفیات قبلی خودش را نقض نکرده؟ آیا دستاوردهای تجربی بشر مطلق هستند؟آیا امکان ندارد که چند سال دیگر به این نتیجه برسند که سگ چند عامل بیماری زای دیگر نیز دارد و شاید برخی بیماری های امروزین که منشا آنها نامشخص است در اثر همین مراودات انسانی با سگ ها باشد؟! پس چرا در مورد احکام دینی که از یک منبع فوق عقل و تجربه بشری(که از قضا خالق وی نیز بوده است) صادر شده است اینگونه زود قضاوت می کنید؟"

۳- این تلقی از علم یعنی مطلق انگاری علم جدید و نفی دین و سنت نه فقط مختص این استاد که ویژگی دوران جدید(عصر مدرن) است. عصری که البته حدود پنج دهه است که پایان یافته است.
در حقیقت طب مدرن شاخه ای از علم مدرن است و در دهه های اخیر نیز علم مدرن با چالشهای فراوانی مواجه شده است. علم مدرن بعد از رنسانس و بعد از دوران روشنگری در قرن هجدهم در غرب ، با غرور تمام همه دستاوردهای گذشته را به کناری نهاد و با ادعاهای جهانشمولی ، واقع نمایی،جدایی دانش از ارزش ، تخصص گرایی و... ، با داعیه ی فراهم کردن سعادت بشری در روی زمین گسترش یافت. اما بعد از جنگ جهانی دوم که منجر به قتل عام هزاران نفر توسط ایدئولوژی های مدرن مثل نازیسم و فاشیسم شد و همینطور بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و زیست محیطی ای که رخ داد نگرشها به علم مدرن عوض شد و چرخشهای پست مدرن و فرا مدرن هم در علوم تجربی و هم در علوم انسانی شکل گرفت. در این چرخشها حجیت علم و به تبع آن عقل مدرن به زیر سوال رفت و رجوع دوباره به سنتها و فرهنگ های بومی در دستور کار قرار گرفت. عالمان علم پژوه متوجه شدند که علم پدیده ای جهان شمول نیست و مولفه های فرهنگی و بومی (شامل عناصر سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ) بر تاسیس و تکوین یک علم تاثیر می گذارند.هر بومی باید متناسب با سنت و فرهنگ خود اقدام به تولید علم کند و گرنه ترجمه و انتقال علم از یک بوم دیگر چالشهایی را برای ساکنان بوم پذیرنده ایجاد خواهد کرد. علم و تکنولوژی خنثی نیستند و هر جا به کار گرفته شوند فرهنگ خاص خود را می گسترانند. امثال کوهن و فایرابند و رورتی و فوکو در فلسفه و تاریخ علم، منادی همین چرخشهای 
علم سنتی(طب سنتی) قبل از اینکه یک دانش عملی باشد جزوی از یک نظام معرفتی است. نظامی که در آن انسان با طبیعت و جهان پیوند می خورد. نظامی که در آن انسان زیاده خواه، مصرف گرا ومنفعت طلب نیست
جدید بودند. اینک،عالمان در غرب دیگر خود را از تجربیات فرهنگ های بومی در علوم انسانی و علوم تجربی محروم نمی کنند.

به طور مثال از منظر پل فایرابند یکی از فیلسوفان متاخر علم " علم(مدرن) تنها یکى از اشکال ممکن اندیشه است که توسط برخی انسانها به وجود آمده، اما ضرورتاً بهترین آنها نیست و دستاوردهای علم جدید هم نمی تواند برتری علم جدید را بر دیگر نظامهای معرفتی اثبات کند..." وی همچنین در جای دیگری می گوید:" پس چرا آنچه که با اصول «عقل‌گرایی انتقادی» همسازی ندارد پوچ و باطل بشماریم و یا حتی علمی ندانیم؟، چرا آنها را مایة پیشرفت ندانیم در حالی که به طور روشنی پیشرفت‏های کیفی و بنیادی علم ـ آنچه در شرایط فعلی علم به حساب می‏آید ـ در عرصه‏هایی صورت گرفته‏است که نوعاً در روزگار تولید آن غیر‏علمی تلقی شده‏است؟ نظیر آرای گالیله و کپرنیک، که کاملاً از سنت علمی زمانة خودشان دور بوده‏است، یعنی آنچه که ما امروزه علم می‏شناسیم در آن روزگار، طرقی غیر‏معقول و غیر‏علمی تحصیل شده بوده‏است."

اتفاقا وی اشاره ای به طب سنتی دارد و در ادامه می گوید:" چرا پزشکی چینی (طب سوزنی) علم نباشد... این طب پنجاه سال پیش صرفاً یک فرایند غیر‏علمی و بی‏ارزش شمرده می‏شد، معیاری که آن را بی‏ارزش یا غیر‏علمی می‏کرد حقانیت خود را از کجا آورده بود؟، اگر معیاری برای آن وجود ندارد ـ که ندارد یعنی «عقل‌گرایی انتقادی» از توجیه خودش عقیم است ـ پس چرا طب چینی علم نبوده، و چرا فعلاً برخی چیزها را علم ندانیم و یا معقول نشماریم، اینکه با معیارهای ما نقد نمی‏پذیرد، دلیل نفی عقلانیت از آن نمی‏شود". البته دعاوی فایرابند تنها یکی از این موارد است و برای آشنایی بیشتر می توانید به آرای امثال کوهن ، فوکو، رورتی،جنکینز، لیوتار و... مراجعه کنید.

تاثیر همین دعاوی باعث گردیده است که اینک در دپارتمانهای علم شناسی در بریتانیا و کانادا و آمریکا کرسی های جادوشناسی ، خرافه شناسی، فرهنگ شناسی و... تشکیل شوند و بررسی فرهنگ های بومی قبایل دور افتاده و استفاده از تجربیات آنها در درمان ها و... در اولویت قرار بگیرد اما مانند همیشه که از غافله علم دنیا عقب هستیم متاسفانه اینک نیز دانشجویان و حتی اساتید ما (از جمله علوم پزشکی ها)از این تحولات جا مانده اند.همانطور که قبلا هم اشاره کردم دانشکده های طب سنتی اکنون در غرب جای خود را یافته اند و طب مکمل یا طب کل گرا جایگزین طب مدرن کلاسیک شده است.

۴- حالا با توجه به دو روایت شخصی فوق و مطالبی که در ادامه به آنها اشاره کردم می خواهم به مقایسه برخی از ویژگی های طب مدرن(علم مدرن) و طب سنتی(علم سنتی) بپردازم:

الف) علم مدرن و بالتبع طب مدرن جزء نگر و تخصص گراست. یعنی تحلیل اجزا و عناصر را بدون توجه به دیگر اجزا و رابطه آنها با یکدیگر انجام می دهد. پزشک مدرنی که برای درمان ستون فقرات خود به او مراجعه کرده اید کاری به این ندارد که مثلا آیا کلیه شما مشکل دارد یا خیر؟ و آیا عمل تصفیه خون را به درستی انجام می دهد یا خیر؟ او فقط عکس "ام آر آی" را می بیند و بس. در حالیکه علم سنتی(طب سنتی) کل نگر است. اجزا بدن را به مثابه یک سیستم به هم پیوسته می بیند که با هم در ارتباط متقابل هستند و نمی توان یک جزء را بدون توجه به اجزای دیگر بررسی و درمان کرد. 
همچنین طب مدرن چون جزء نگر است برای رفع سریع سرماخوردگی و ذکام بیمار آنتی بیوتیک تجویز می کند. اما توجه ندارد که این آنتی بیوتیک سردرد تو را خوب می کند اما بر روی دستگاه گوارشت تاثیر نامطلوب دارد و حتی سپر ایمنی بدنت را ضعیف می کند چون جدیدا دریافته اند که آنتی بیوتیکها ویروسها را در برابر داروها مقاوم تر می کنند! تا جایی که در دراز مدت دیگر هیچ دارویی کارگر نمی شود و شاید همین داروهای جدید به گفته برخی از همین پزشکان در ایجاد دهها بیماری و سرطان جدید که هنوز نه منشا آنها و نه درمان آنها شناسایی نشده ، بی تاثیر نبود اند. بله! بشر جدید دارد تلاش می کند که برای این بیماری های جدید درمانی بیابد ولی همین جزء نگری در درمان و نیز تولید و تجویز داروهای شیمیایی با تاثیر سریع ، آیا مجددا باعث ایجاد امراض روحی و جسمی جدیدتری نشده اند؟(البته این اتفاق فقط در طب نیست. در عرصه های دیگر زندگی اجتماعی نیز ورود تکنولوژی جزء نگر به سلامت نفس و جسم انسان آسیب رسانده است. تلویزیون آمده است که ارتباط او را تسهیل کند اما اولا بر قوای دماغی او تاثیر گذاشته و وی را کودن تر! کرده و نیز تاثیرات نامطلوبی بر ارتباطات خانوادگی گذارده است)

ب)علم مدرن(طب مدرن) عینیت گرا(ابژکتیو) ست. او تنها عکس" ام آر آی" را می نگرد و بس! بیمار در نظر او تنها یک ابژه است و بیمارهر کسی با هر سابقه شخصی 
این آنتی بیوتیک سردرد تو را خوب می کند اما بر روی دستگاه گوارشت تاثیر نامطلوب دارد و حتی سپر ایمنی بدنت را ضعیف می کند چون جدیدا دریافته اند که آنتی بیوتیکها ویروسها را در برابر داروها مقاوم تر می کنند!
و خانوادگی و اجتماعی باشد برای او تفاوتی ندارد. او دانش را از ارزش جدا می بیند. از نظر او مسائل روحی و روانی و اخلاقی ربطی به عارضه های درونی انسان ندارند. درصورتی که علم سنتی(طب سنتی) دانش را جدای از سنت ها ، تجربه ها و ارزشهای فرهنگی نمی بیند. وی می داند روح و روان انسان بر جسم انسان تاثیر گذار است.(داستان ابن سینا و تب جوانک عاشق را به یاد بیاورید!) او دریافته است کیفیت و کمیت و روش تغذیه بر بهبودی بیمار تاثیر گذار است.

ج) علم سنتی(طب سنتی) قبل از اینکه یک دانش عملی باشد جزوی از یک نظام معرفتی است. نظامی که در آن انسان با طبیعت و جهان پیوند می خورد. نظامی که در آن انسان زیاده خواه، مصرف گرا ومنفعت طلب نیست. برای سود بیشتر در ژنها دستکاری نمی کند.درون آدمی را انبانی از مواد شیمیایی مصنوعی نمی کند. به مرغها هورمون تزریق نمی کند.برای لذتجویی و منفعت طلبی لحظه ای اش به خوراکی ها، افزودنی های نگهدارنده و رنگ های سرطان زا اضافه نمی کند. برای رفاه بیشتر خود طبیعت را به نابودی نمی کشاند و آب و هوا و خاک را آلوده نمی کند.ابتدا می گوید : "انظر الی طعامک". هر وقت گرسنه شدی بخور و قبل از سیر شدن دست از غذا بکش. آهسته و با طمانینه بخور چون ساعات تغذیه ات جزو عمرت محسوب نمی شود. چیزهایی را برای تغذیه انتخاب کن که تو را از پیوندت با جهان نگسلد و دست بشر مادی گرا آن را از طبیعت ذاتی اش خارج نکرده باشد. هر وقت احساس ناخوشی کردی اول تاملی در غذای امروز و دیروزت کن.و قبل از همه ی اینها بنگر خالق این بدنها که از همه ریز و درشت آن باخبر است به واسطه فرستادگانش به تو در مورد تغذیه چه توصیه هایی کرده است و...

این نظام معرفتی، ابتدا یک سبک زندگی را توصیه می کند. سبک زندگی ای که در آن انسان جزوی از طبیعت است نه مسلط بر طبیعت. اگر انسان این سبک زندگی را رعایت کند اصلا بیمار نمی شود تا بخواهد به پزشک مراجعه کند.اگر هم بیمار شد با کمترین هزینه و با کمی صبر و تحمل سلامتی خود را باز خواهد یافت.البته طب مدرن هم یک نظام معرفتی است. نظامی معرفتی که در آن انسان عقل و تجربه خود را محور عالم قرار داده است، از طبیعت گسسته است و زمینی را که قرار بود بهشت شداد او باشد به جهنمی از آلودگی های اخلاقی و زیست محیطی تبدیل کرده و هر روز بر مشکلات خود می افزاید، اما حاضر به پذیرش اشتباهات خود نیست. 

در کامنت هایی که در یادداشتهای یاد شده ثبت شده بود به کرات با این استدلال مواجه می شدم که" از مزایای طب مدرن همین بس که مانع مرگ و میر نوزادان و افزایش جمعیت و... شده است". همین نگاه کمی گرایانه به انسان نیز از تبعات علم مدرن است که طب مدرن جزوی از آن است.کافی است کمی به کیفیت زندگی امروزین خودمان و اطرافیانمان بنگریم: بیماریهایی که این روزها گریبان کودک و بزرگ و... گرفته است. صفهای طولانی در درمانگاهها و مطبها وداروخانه ها، پیری های زودرس و مرگهای ناگهانی جوانان، اختلالات روانی و افسردگی های شایع، اضطراب و استرس همگانی و... . کافی است همه اینها را با طراوت و شادابی پدربزگ ها و مادر بزرگهای مان مقایسه کنید. بله! اگر جزیی نگاه کنیم طب مدرن برخی دردها را درمان کرده است اما همین جزیی نگری علم و طب مدرن دهها درد دیگر و جسمی ایجاد کرده است.

همانطور که اشاره کردم طب سنتی جزوی از یک نظام معرفتی و اخلاقی است. نظام معرفتی ای که انسان را از اخلاق و تاریخ و فرهنگ و سیاست جدا نمی بیند وبه درستی جهت گیری ایدئولوژیکی دارد و با مسائل سیاسی و اجتماعی می آمیزد. البته در این میان ممکن است افراطهایی هم صورت بگیرد و سوء ظن ها را بر انگیزاند و در همین سپهر است که باید برخی ادعاهای سیاسی و تاریخی و دغدغه های امثال آقای دکتر روازاده را فهم کرد و بررسی کرد.البته این به معنای قبول یا رد دیدگاههای ایشان نیست بلکه منظور مشخص کردن مبادی این نوع دغدغه ها در بین برخی عزیزان است.

همچنین ممکن است در این کارزار عده ای نیز با دعاوی ای مشکوک وارد شوند و با تشخیص های نادرستشان مشکل زا باشند. کما اینکه برخی از طبیبان سنتی با هر نوع داروی شیمیایی و گیاهی مخالفند ولی دوستان عزیزی که دعوی نقد دارند باید توجه داشته باشند که به جای نقد و بررسی عالمانه، زیر سوال بردن یک نظام درمانی (که سابقه چندین هزار ساله دارد و همین ماندگاری طولانی اش در طول تاریخ نقطه قوتش محسوب می شود) به خاطر دعاوی ای که هنوز مبانی روایی و تجربی شان کمتر مورد بررسی قرار گرفته، کار پسندیده ای نیست. اگر چه گاها به نظر می رسد برخی از این هجمه ها ناشی از به خطر افتادن چرخ صنعت و تجارت کاسبکارانه طب مدرن در اثر رشد طب سنتی اصیل است.

در پایان باز هم متذکر می شوم که بحث من در این یادداشت تذکر مبادی فلسفی و معرفت شناسی و هستی شناسانه علم مدرن و سنتی بود و امیدوارم خوانندگان مقصود اصلی من را دریافته باشند.

--------------------------------------

مدتی پس از انتشار این یادداشت آقای دکتر افشین احمدپور در یادداشتی به برخی از مدعیات یادداشت فوق پاسخ داده اند. متاسفانه به علت مشغله های مطالعاتی و کاری  فرصت مجددی حاصل نشد تا پاسخهایم را برای جوابیه ایشان ارسال کنم.

 

دلایل قوی باید و معنوی       نه رگ های گردن به حجت قوی!

دوست عزیز، نقد شما (لینک) را که بر مطلب خویش (لینک) خواندم بی اختیار به یاد داستان «کریم شیره ای» افتادم که در پاسخ سؤال «ناصرالدین شاه» در باب تعداد اطبای شاغل در شهر تهران ، به عددی برابر نفوس ساکن در پایتخت اشاره نموده و وقتی که «ناصرالدین شاه» از چنین جواب نامربوطی ناراحت شده و دلیلی معقول طلب کرده بود «کریم شیره ای» با تمارض به درد دندان اثبات نموده بود که حتی خود ذات ملوکانه نیز از نسخه پیچی برای درد وی ابایی ندارد چه رسد به مابقی مردم!

به هر روی ، اظهار نظر افراد غیر متخصّص در باب مسائل پزشکی از «ناصرالدین شاه» شروع نشده و به شما نیز ختم نخواهد شد زیرا در کشوری که رییس جمهور آن در سفر استانی خود به قزوین مردم را به خوردن روغن دنبه دعوت می کند و در جشنواره ی تحقیقاتی رازی از خاطرات شیرین چکاپ کامل خویش به دست حکمای نبّاض سی تی اسکن سرخود! سخن می گوید ، از شما نمی توان انتظار داشت که با توجه به برخورداری از اطلاعات طب سنتی در حد صفر و اطلاعات طب کلاسیک در حد زیر صفر ، «فتق دیسک بین مهره ای» را با «نارسایی کلیه» به هم سنجاق نفرمایید!

علی ایّ حالٍ اگر چه نقد وزین شما (لینک) با صد من سریش هم به مطلب حقیر در نقد ادعاهای دکتر «روازاده» (لینک) نمی چسبد و بیشتر ناظر به مناظره ی مکتوب جناب آقای «ابطحی» و «رحیمی» (لینک) است اما از آنجا که پیکان نقد را متوجه حقیر فرموده اید لازم می دانم که نکات زیر را من باب روشنی اذهان خوانندگان اهل فضل متذکر گردم و از دوستان محترم در سایت «الف» نیز تقاضا دارم که عینا ً پاسخ اینجانب را منتشر فرمایند :

۱- فرموده اید که بنده در نقد خویش ، دکتر «روازاده» را مصداق کامل طب سنتی معرفی کرده ام در صورتی که هر انسان منصفی با نیم نگاهی به آن نقد متوجه خواهد شد که حقیر ، ایشان را مدّعی طب سنّتی دانسته ام نه مصداق کامل طب سنتی چرا که اصولا ً رابطه ی ایشان با طب سنتی از منظر نسب اربعه ، رابطه ی «تباین» است و به قول شاعر:

میان ماه من تا ماه گردون............ تفاوت از زمین تا آسمان است!

۲- فرموده اید که بنده کل طب سنتی را زیر سؤال برده ام در حالی که حقیر هر چه قدر با چشمان مسلح و ایضا ً غیر مسلح! به نقد خویش نگاه می کنم اثری از زیر سؤال بردن طب سنّتی در آن نمی بینم زیرا بحث بنده در نقد مذکور ناظر به ادّعاهای فاقد پشتوانه ی مدّعیان طب سنتی و حملات غیرمنصفانه ی آنان به طب مدرن است و دخلی به اصل طب سنّتی ندارد.

۳- فرموده اید که طی دو دهه ی گذشته ، طب مکمل جایگزین طب کلاسیک شده است در صورتی که این سخن کذب محض است و نشان می دهد که شما هیچ تصور خاصی از پزشکی ندارید.برای اثبات این موضوع بهتر است که یکی از ادّله ی عقلانی خویش را برای رد ادّعای شما و سایر ادّعاهای خنده داری مانند ادّعای استخراج طب از قرآن و ادّعای استخراج طب از اسلام را بیان کنم.

بوعلی سینا به عنوان یکی از نوابغ علم منطق در تعریف خویش از طب در کتاب «القانون فی الطب» چنین فرموده است:

" أقول: إنّ الطّب علم یتعرّف منه أحوال بدن الإنسان من جهة مایصحّ و یزول عن الصحة لیحفظ الصحة حاصلة یستردّها زائلة و لقائل أن یقول إن الطبّ ینقسم إلی نظر و عمل..."

بوعلی در تعریف مذکور طب را علمی می داند که از طریق آن می توان آنچه را که موجب سلامت یا بیماری انسان می شود شناسایی کرد تا به این وسیله سلامتی را حفظ کرد و در صورت از دست رفتن سلامتی آن را مسترد نمود. عبارت موجزتری که از تعریف فوق وجود دارد در بیت زیر از «ارجوزه ی طبی بوعلی سینا» آمده است:

الطّبُّ حِفظُ صِحَة بُرءُ مَرَض مِن سَبَبٍ فی بَدَنٍ عَنهُ عَرَض

حال شما باید به این سؤال پاسخ دهید که «طب مکمل» از چه ابزاری برای نیل به حفظ صحت حاصله و استرداد صحت زائله استفاده می کند؟ به عبارت روشن تر شما باید بفرمایید که ابزار «طب مکمل» برای پیشگیری از بیماری ها و نیز تشخیص و درمان بیماری ها چیست؟

توجه داشته باشید که تعریف بوعلی از طب ، در حقیقت تعریف «طب بما هو طب» است اما وقتی که شما از عبارت «طب مکمل» استفاده می کنید وضعیت به کلی متفاوت می گردد زیرا اصطلاح «طب مکمل» مانند عبارت «طب کلاسیک» یک اضافه ی توضیحی است و خوانندگان اهل فضل می دانند که در «اضافه ی توضیحی» مضافٌ الیه ، مضاف را توضیح می دهد. به عنوان مثال اگر ما «طب سنّتی» را مصداق «طب مکمل» مورد نظر شما بدانیم باید بدانیم که طبّ سنّتی و طبّ کلاسیک هر دو در مفهوم عام طب ،علم حفظ تندرستی و درمان بیماری هستند اما طبّ سنّتی برای نیل به این هدف روش های خاصّ پیشگیری ، تشخیصی و درمانی خودش را دارد و طبّ مدرن هم روش های خاصّ پیشگیری ، تشخیصی و درمانی خود را! طبّ سنّتی برای تشخیص بیماری به مزاج شناسی متّکی است و برای درمان بیماری از روش های گوناگونی مانند قی ، اسهال ، حجامت ، فصد ، زالودرمانی ، گیاه درمانی و... مدد می جوید اما طبّ مدرن برای تشخیص به امکاناتی از قبیل سرولوژی ، رادیولوژی ، اندوسکوپی و ... تکیه می کند و برای درمان از داروهای شیمیایی و رادیوتراپی و ... کمک می گیرد. آنچه که در این مقال اهمیت دارد این نکته ی ظریف است که واژه های «سنّتی» و «کلاسیک» به هیچ وجه واژه هایی زینتی نیستند که بتوان آنها را نادیده گرفت زیرا این دو واژه در واقع به دو مکتب طبی خاص اصالت می بخشند. طبّ سنّتی و طبّ کلاسیک هر دو مکتب هایی جداگانه و مستقلّ از یکدیگر هستند و میزان اشتراکات آنها به هیچ وجه در حدی نیست که بتوان هر دو را سنّتی یا کلاسیک نامید. در حقیقت طب سنّتی برای تشخیص بیماری کاملا ً مستقل از طب کلاسیک است و هیچ نیازی به امکاناتی از قبیل رادیولوژی و اندوسکوپی و شیمی درمانی برای تشخیص یا درمان بیماری ندارد و صدها سال پیش از آنکه طبّ کلاسیک اعلام موجودیت کند حکمای طبّ سنّتی بیماری ها را بدون کمک گرفتن از ابزاری که طب کلاسیک در اختیار دارد در حدّ بضاعت خود تشخیص می داده و درمان می نموده اند.

حال با توجه به توضیحات مذکور ما باید انتظار داشته باشیم که امروزه در آمریکا وقتی بیماری به اورژانس بیمارستان مراجعه می کند به جای پزشکان طب کلاسیک با حکمایی مواجه گردد که با گرفتن نبض و تفسیر بول و براز به تشخیص بیماری وی بپردازند و در درمان نیز از تریاق فاروق و ایارج فیقرا و مطبوخ افتیمون و... استفاده نمایند زیرا شما نمی توانید مدّعی شوید که «طب مکمل» مورد ادّعای شما دارای آزمایشگاه و سونوگرافی و سی تی اسکن و آنتی بیوتیک و سرم و ... باشد زیرا این امکانات تشخیصی و درمانی ماحصل زحمات شبانه روزی دانشمندان طب کلاسیک و علوم تغذیه کننده ی آن همچون فیزیولوژی ، بیوشیمی ، هیستولوژی ، پاتولوژی ، مهندسی پزشکی و ... است.

البته بنده ، کامل ترین مکتب طب دنیا در حوزه ی «طب مکمل» را پیشکش فرض مذکور نمودم و اگر می خواستم که شما را در محذورات بیشتری قرار دهم می توانستم طب های مکمل ضعیف تری همچون طب چینی و هندی و... را مفروض بگیرم که در آن صورت همان امکانات متنوع طب سنتی ایرانی نیز در اختیار بیمارستان های آمریکا قرار نمی گرفت!!

۴- شما در چندین بخش از نقد وزین خود مدعی شده اید که بحثتان «هستی شناسانه» است در حالی که حتی یک خط در تمام نوشته ی شما به چشم نمی خورد که اشاره ای به «هستی شناسی» داشته باشد. آنچه که شما ساختمان متزلزل نقد خویش را بر آن بنا نهاده اید در حقیقت یک بحث اپیستومولوژیک آشفته است که بیشتر رنگ و بوی «پراگماتیسم» جناب «ویلیام جیمز» را دارد و برای اثبات آن از آشفته گویی های جناب «پُل فایرابند» استفاده شده است. در حقیقت شما نیز مانند بسیاری از حکمای جدید التأسیس مدعی طب سنتی چنین گمان کرده اید که مفید بودن و علمی بودن یکی است. این همان اشتباهی است که شخصی به نام آقای «دکتر منتظر» در کتاب مونتاژی و سرشار از اشتباه « طب اسلامی گنجینه ی سلامتی» مرتکب شده است در صورتی که مفید بودن همیشه دلیل بر علمی بودن نیست.استاد شهید مرتضی مطهری رحمة الله علیه در مقدمه ی عالمانه ی خویش بر مقاله ی چهارم کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» در این باره چنین می فرماید:

" علّت یقینی نبودن علومی که صرفا ً مستند به تجربه هستند این است که فرضیاتی که در علوم ساخته می شوند دلیل و گواهی غیر از انطباق با عمل و نتیجه ی عملی دادن ندارد و نتیجه ی عملی دادن دلیل بر صحّت یک فرضیه و مطابقت آن با واقع نمی شود زیرا ممکن است یک فرضیه صد در صد غلط باشد ولی در عین حال بتوان از آن عملا ً نتیجه گرفت چنانکه هیأت بطلمیوس که زمین را مرکز عالم و افلاک و خورشید و همه ی ستارگان را متحرّک به دور زمین می دانست غلط بود ولی در عین حال از همین فرضیه ی غلط درباره ی خسوف و کسوف و غیره نتیجه ی عملی می گرفتند. طب قدیم که بر اساس طبایع چهارگانه(حرارت ، برودت ، رطوبت ، یبوست) قضاوت می کرد غلط بود ولی در عین حال عملا ً صدها هزار مریض را معالجه کرده است."

۵- تکیه ی شما بر جملات بی اساس پُل فایرابند(Paul Feyerabend) در باب زیر سؤال بردن علم در حالی است که احتمالا ً نمی دانید تفکرات ایشان در زمره ی تفکرات ضد رئالیسم قرار می گیرد. ایشان به مفاهیمی همچون آنارشیسم معرفت شناسانهEpistemological» anarchism » معتقد است که منطبق بر این نظریه هیچ قانون روش شناسانه ی ثابتی در پیشرفت علم وجود ندارد و به تعبیر عوامانه در حوزه ی روش شناسی علم ، سگ صاحبش را نمی شناسد و به همین دلیل معتقد است که با علم نیز باید همان گونه برخورد کرد که با جادوگری و اسطوره و مذهب! بر اساس همین دیدگاه ، ایشان همانند آقای خیراندیش و حکیم دکتر روازاده و مهندس خدادادی و سایر رفقا اعتقاد دارد که طب سوزنی و طب سنتی نیز علمی است!

به صورتی خلاصه اگر ما بخواهیم به صراط ایشان مستقیم شویم باید به هر کسی اجازه بدهیم در کمال آزادی مطلق بتواند به ترویج مفاهیم خرافی ، جادوگری ، رمالی ، ادّعای پیامبری و ... بپردازد زیرا هیچ ابزار روش شناسانه ی فاقد خطا در دست ما وجود ندارد و چه بسا ادّعاهای جن گیرها نیز هزار سال دیگر توسط علم تأیید گردد!!

همچنین ایشان از طرفداران ماده گرایی حذفی (Eliminative materialism) است یعنی علاوه بر اینکه معتقد است ذهن و مغز رابطه ی این همانی دارند بلکه اعتقاد دارد که مفاهیم ذهنی کاملا ً مادی است و چیزی به نام مفاهیم ذهنی غیرمادی اصولا ً معنا ندارد. در "دایرة المعارف فلسفی دانشگاه استنفورد" در این باره چنین آمده است:

In articles such as “Mental Events and the Brain” (۱۹۶۳), Paul Feyerabend explicitly endorsed the idea that common-sense psychology might prove to be radically false. Indeed, Feyerabend held that practically any version of materialism would severely undermine common-sense psychology. Like many of his contemporaries, Feyerabend argued that common-sense mental notions are essentially non-physical in character. Thus, for him, any form of physicalism would entail that there are no mental processes or states as understood by common-sense (۱۹۶۳, p. ۲۹۵).


کاش شما به جای آنکه به جملات قصار چنین فیلسوف آشفته گویی متشبث شوید نگاهی به پاورقی های جلد اوّل و دوم کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» می افکندید تا چنین در دام نسبیت گرایی در علم نیفتید! فراموش نکنید که استاد شهید «مرتضی مطهری» به کرّات در پاورقی های کتاب مذکور متذکّر شده است که ما تا ذهن را نشناسیم فلسفه ای نخواهیم داشت! جالب اینجاست که شما تلقّی حقیر از علم - که ریشه در فلسفه ی اسلامی دارد - را کهنه می خوانید و لاطائلات «پُل فایرابند» را که موجب سقوط به دره ی هولناک شکاکیت و نسبی گرایی است داغ و تنوری! حال آنکه لزوما ً هر دیدگاه جدیدی در حوزه ی فلسفه ی علم و معرفت شناسی نمی تواند دیدگاهی عقلانی باشد و سال ها پیش جناب آقای «جوادی آملی» با نگارش کتاب «شریعت در آیینه ی معرفت» و در هم کوبیدن نظریه ی «قبض و بسط تئوریک شریعت» جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش ، چنین فرضی را اثبات فرمود.

تلقی به تعبیر شما کهنه ی بنده از علم مدرن همان کشف قوانین حاکم بر طبیعت است که تقریبا ً بر تعریف منطقیون انطباق دارد زیرا ایشان می فرمایند:
" العلم هو الصورة الحاصلة من الشیء عند العقل"

البته این تعریف نقایصی نیز دارد زیرا مفاهیمی همچون معقولات ثانیه ی فلسفی را شامل نمی شود اما به هر حال برای قضاوت در حوزه ی پزشکی و اثبات غیرعلمی بودن مبانی طب سنتی کفایت می کند. به هر روی با آنکه به عنوان یک شاگرد کوچک در مکتب استاد مطهری از ادامه ی این مباحث واهمه ای ندارم ، اما همانگونه که پیش از این از جناب آقای «رحیمی» مدیر وبلاگ طب اسلامی نیز برادرانه درخواست کردم از شما نیز درخواست می کنم که با توجه به ناآشنایی با بدیهیات منطقی و فلسفی از ورود به مباحث اپیستمولوژیک خودداری بفرمایید زیرا مورد مضحکه ی عقلای قوم قرار خواهید گرفت.

۶- فارغ از خطاهای بنیادین شما در نگاه آنارشیستی به مقوله ی علم ، اطلاعات پزشکی شما نیز انسان را بی اختیار به یاد جمله ی «علامه ی شعرانی» می اندازد که فرموده بود طلبه باید طب بخواند تا دست کم گمان نکند کلیه هایش زیر گردنش آویزان است!!

متأسفانه بنده گمان می کنم که تصور شما از کلیه های انسان چیزی شبیه به همان مثال «علامه شعرانی» است و گرنه گمان نمی کردید که کلیه های والده ی مکرّمه ی شما از کار افتاده و بعد از چند روز مجددا ً شروع به کار کرده و در این مدت هم هیچ اثری از علایم ناشی از احتباس آب در بدن و بر هم خوردن تعادل الکترولیت ها و... وجود نداشته است! در صورتی که ۲۴ ساعت پس از توقف کار کلیه ها ، میزان کراتینین و سایر مواد زاید به قدری بالا خواهد رفت و تعادل آب و الکترولیت های بدن طوری به هم خواهد خورد که اگر بیمار به سرعت تحت درمان قرار نگیرد به احتمال ۱۰ تا ۸۰ درصد(طبق مطالعات مختلف) دار فانی را وداع خواهد گفت!

محض اطلاع خوانندگان اهل فضل باید گفت که کلیه های انسان روزی ۱۸۰ لیتر خون را تصفیه می کنند و با از کار افتادن ناگهانی کلیه ها که در اصطلاح پزشکی به آن آسیب حاد کلیه (Acute Kidney Injury) گفته می شود بیمار به سرعت دچار کاهش میزان ادرار تا زیر ۵۰ سی سی در شبانه روز خواهد شد و از آنجا که بدن انسان برای دفع مواد زاید تولید شده در بدن به دفع دست کم ۶۰۰ سی سی ادرار در شبانه روز نیاز دارد ، تجمع مواد زایدی همچون اوره ، کراتینین و ... موجب می شود که بیمار دچار عوارض بسیار خطرناک قلبی ، ریوی ، مغزی ، گوارشی و ... گردد.

۷- شما به علت جهل به آناتومی بدن انسان و فیزیولوژی کلیه و ایضا ً فیزیوپاتولوژی بیماری «فتق دیسک کمر» گمان کرده اید که علت بهبودی والده ی مکرّمه ، به کار افتادن مجدّد کلیه ها در اثر اقدامات درمانی حکیم نمای کذایی بوده است در صورتی که به لحاظ طبی و فلسفی هیچ گونه تلازمی بین اقدامات فرد مذکور و بهبودی والده ی مکرمه ی جنابعالی وجود ندارد بلکه این امر صرفا ً یک صدفه ی نسبی است چرا که والده ی مکرمه ی شما اگر هرگز به هیچ پزشکی نیز مراجعه نمی کرد باز هم با فرا رسیدن زمان مقرّر بهبودی حاصل می فرمود. در این میان از آنجا که بهبودی مادر شما با اقدامات درمانی حکیم نمای مذکور مصادف گردیده شما گمان کرده اید که این اقدامات بوده که باعث بهبودی والده ی مکرمه ی شما شده است.

جناب آقای دکتر «غلامحسین ابراهیمی دینانی» درباره ی «صدفه ی نسبی» در کتاب «قواعد کلی فلسفی در فلسفه ی اسلامی» ذیل عنوان «الاتّفاق لا یکون دائمیا ً و لا أکثریا ً» چنین فرموده است:
" صدفه و اتّفاق نسبی عبارت است از آنکه حادثه ای در نتیجه ی علتی از علل پدید آید و در همان حالت اتّفاق می افتد که حادثه ی دیگری نیز که معلول علت دیگری است مقارن حادثه ی نخست به وقوع پیوندد مانند اینکه آب یک ظرف در صد درجه حرارت به جوش آید و درست در همان حالت آب ظرف دیگر در حدّ صفر درجه حرارت منجمد گردد که در نتیجه ، دو حادثه مربوط به دو علت جداگانه اتّفاق افتاده است که در یک زمان و درست در یک لحظه به وقوع پیوسته اند.این نوع صدفه و اتّفاق را اتّفاق نسبی می گویند زیرا هیچ گونه تلازمی میان انجماد آب و غلیان آن وجود ندارد."

اینکه بنده بر اساس اطلاعات خویش در باب پزشکی کلاسیک ، یقین دارم که «فتق دیسک بین مهره ای» والده ی محترمه ی شما هیچ ربطی به از کار افتادن کلیه ها ندارد دقیقا ً بر اساس همین اصل فلسفی «ألاتفاق لا یکون دائمیا ً و لا أکثریا ً» است زیرا معیار از کار افتادن کلیه ها به لحاظ معاینه ی بالینی ، بروز نشانه هایی همچون تهوع و به لحاظ آزمایشگاهی بالا رفتن مقدار اوره و کراتینین در خون و نیز افت میزان پالایش گلومرولی(GFR) می باشد و لذا باید انتظار داشت که در هر بیمار مبتلا به «فتق دیسک بین مهره ای» شاهد بروز علایم بالینی و آزمایشگاهی نارسایی کلیه باشیم در حالی که علاوه بر ابطال چنین فرضی در کتب پزشکی ، حقیر تا کنون در دوران طبابت خویش صدها بیمار مبتلا به «فتق دیسک بین مهره ای» را از نزدیک معاینه کرده و هرگز به چنین تلازمی حتی در یک مورد برخورد ننموده ام.

البته از آنجا که بیماری «فتق دیسک بین مهره ای» از جمله بیماری های مبتلا به جامعه است و به دلیل ناآگاهی مردم ، عده ای شارلاتان با علم به بهبودی اکثر موارد این بیماری در ظرف یک ماه ، چندین بار با اقدامات درمانی بلاوجه به سرکیسه کردن خلق الله مشغول هستند در روزهای آتی ، طی نقدی به روشنگری درباره ی ماهیت این بیماری و روش های درمانی آن در طب سنتی و مدرن خواهم پرداخت.

۸- از جمله مغالطه های آشکار شما برای اثبات نارسایی های طب مدرن ، اشاره ی غلیظی است که به عدم معاینه ی والده ی مکرمه و اصرار جراحان مغز و اعصاب بر جراحی ایشان داشته اید در صورتی که اگر در این میان اشکالی وارد باشد ، اشکالی است که بر جراحان وارد است نه بر ذات طب مدرن ، در حالی که محل بحث در اینجا ذات علم طب مدرن می باشد. این درست به آن می ماند که دشمنان اسلام به صرف خطای چند مسلمان ، اصل دین اسلام را زیر سؤال ببرند. البته این اشتباه در حمل خطای طبیبان بر علم طب تنها از جانب شما صورت نگرفته بلکه شخصی به نام «دکتر رضا منتظر» در کتاب «طب اسلامی گنجینه سلامتی» دقیقا ً بر همین ایراد انگشت نهاده و آن را به اسم نقطه ی ضعف طب مدرن حواله ی خواننده فرموده است. ایشان در فصل پنجم کتابش که به نارسایی ها ، نقاط ضعف و آفات طب رایج اختصاص یافته است در چهارده گفتار به قول خودش سعی کرده که با استدلال هایی محکم و اسناد و مدارکی گویا عظمت و جلال این بت دروغین(طب مدرن) را در نظر پزشکان مسلمان بشکند!!! با نگاهی مختصر هر فرد دارای عقل سلیمی در می یابد که بسیاری از مباحث مطرح شده در این چهارده گفتار هیچ ربطی به علم طب ندارد بلکه تقصیراتی است که متوجه پزشکان است.مثلا ً اینکه عده ای از جراحان جراحی های غیرضروری انجام می دهند یا اینکه پزشکان بیش از حد به پاراکلینیک وابسته اند و بیمار را معاینه نمی نمایند ایراداتی است که به جامعه ی پزشکان وارد است و نه به علم پزشکی چرا که در کتاب های پزشکی مدرن همیشه بر این نکته تأکید می شود که مهمترین ابزار تشخیصی برای یک پزشک شرح حال و معاینه است و اتفاقا ً با آنکه در تاریخ طب سنتی هیچ کتاب مجزایی برای آموزش نحوه ی اخذ شرح حال و معاینه وجود ندارد اما در پزشکی مدرن چندین کتاب در این باب به نگارش درآمده است.همچنین کتب تخصصی رشته های جراحی همیشه جراحان را از انجام جراحی های غیرضروری منع نموده اند و اینکه بسیاری از جراحان در کشور ما برای کسب درآمد بیشتر همیشه تیغ بر کف به معاینه ی بیمار می پردازند گناهی است که متوجه این حضرات و سیستم نظارت بر بهداشت و درمان و آموزش پزشکی ماست و نه خود علم پزشکی. البته بگذریم از اینکه خود این حضرات هم - که این چنین پزشکی مدرن را بابت بی توجهی پزشکانش به معاینه و اخذ شرح حال سرزنش می کنند- نه تنها مریض را به درستی معاینه نمی نمایند بلکه روی همه ی پزشکان طب مدرن را سفید کرده اند!!

برای اثبات مدعای اینجانب ، عزیزان می توانند به فایل تصویری برنامه ی راز که با حضور جناب آقای دکتر «عزیزخانی» و حضرت آقای دکتر «کرد افشاری» ضبط شده مراجعه نمایند تا بدانند که جناب آقای دکتر «عزیزخانی» که دم از طب سنتی می زند و به پزشکی مدرن می تازد درباره ی تعداد بیماران معاینه شده در یک روز در طول طبابت چندماهه اش در کشور کویت چه می گوید تا باورشان بشود که حرف های این حکمای جدیدالتاسیس اگر علمی نیست در عوض پشتوانه ی عملی دارد!! من عینا ً جملات را از فایل صوتی برنامه ی راز نقل می نمایم:

"... ولی آمار اون روزهای آخری که دیگه من اون کار ...حالا ... کار خاصی که داشتم اونجا تموم شد به هشتاد!!! بیمار در روز رسید..."

تازه خدا رحم کرده که معاینه ی هشتاد مریض در روز در حالتی بوده که ایشان کار داشته اند و طبابت برایشان یک اقدام جنبی بوده است.حالا شما حساب کنید که این برادر اگر کار نداشته باشند و در کویت هم نباشند روزی چند مریض می بینند!

۹- درباره ی جزء نگر بودن طب مدرن و کل نگر بودن طب سنتی نیز که امروزه لقلقه ی زبان برخی حضرات شده گفتنی بسیار است که برای پرهیز از اطناب کلام در آینده به آن خواهم پرداخت اما عجالتا ً همین را داشته باشید که موضوع دقیقا ً بر عکس است و این سوء فهم ریشه در همین اطلاعات در حد صفر پزشکی حضراتی دارد که گمان می کنند «فتق دیسک بین مهره ای» بر اثر ابتلا به افسردگی و از کار افتادن کلیه ها ایجاد می شود!!!

۱۰- فرموده اید که آنتی بیوتیک ها ویروس ها را در برابر داروها مقاوم تر می کنند! محض اطّلاع حضرتتان باید عارض بشوم که اصولا ً آنتی بیوتیک هیچ اثری بر ویروس ندارد و فقط قادر به از بین بردن باکتری است. مقاومت دارویی باکتری ها نیز بیشتر ریشه در تجویز بیش از اندازه ی آنتی بیوتیک توسط پزشکان و مصرف بدون تجویز داروها از جانب خود پزشک انگاران دارد و علم طب سال هاست که نسبت به ایجاد مقاومت دارویی هشدار داده و پزشکان را از به کار بردن غیرمنطقی آنتی بیوتیک منع نموده است هر چند در کشور ما به علت احاطه ی ذاتی تمامی مردم به علم طب و عدم وجود نظارت بر فروش دارو ، قصور پزشکان در این مقوله کم رنگ شده است!!

۱۱- عینیت گرا(Objective) بودن طب مدرن را به عنوان عیب بر شمرده اید در صورتی که بر خلاف نظر شما این عیب ، فی الواقع ، حسن محسوب می شود زیرا هر چه قدر علمی از توصیفی بودن فاصله بگیرد و کمّی شود به همان نسبت عینی می شود. در قدیم ، به علت عدم در اختیار داشتن ابزارهای قدرت مندی همچون « MRI» درد والده ی گرامی شما را به بر هم خوردن تعادل اخلاط نسبت می دادند و رگ موسوم به «عرق النسا» ، «مابض» یا «صافن» را فصد می نمودند اما امروزه به مدد همین تکنولوژی پیشرفته ، طبیب به راحتی و دقت هر چه تمام تر می تواند محل فتق دیسک بین مهره ای را با چشم غیرمسلح مشاهده کند. در علوم تجربی هر چه علمی ، کمّی تر باشد به آن اعتماد بیشتری می توان داشت.

۱۲- نقد شما در قسمت های پایانی بیشتر به شعر و شعار شبیه است تا یک نقد علمی! شما که هنوز از علم تصور درستی ندارید هر جا که رسیده اید در مقابل علم مدرن ، عبارت «طب مدرن» را در دو کمان(همان پرانتز خودمان!) قرار داده و پس از آن نیز در کمال تعجب ، از اضافه کردن مواد رنگی سرطان زا به غذاها گرفته تا تزریق هورمون به مرغ ماشینی را به گردن طب مدرن انداخته اید! در حالی که هر طفل ابجد خوانده ای می داند که این معاصی کبیره با هزار من چسب آکواریوم هم به طب مدرن نمی چسبد!

با توضیحات مذکور اکنون خوانندگان اهل فضل و ایضا ً انصاف ، حق مرا در اعتراض به اقدام دست اندرکاران محترم سایت الف در انتشار نقد جناب آقای «مهدیار» بدیهی خواهند شمرد زیرا نقد ایشان چه از نظر صوری و چه از بعد محتوایی یک نقد فاقد ارزش ، مغشوش و مشوش است و بنده هنوز در عجبم که پاره ای از خوانندگان گرامی بر چه اساسی اعتراض مرا بر این نقد بر نتابیده و اینجانب را به عصبانیت و بی ادبی متهم نمودند. کاش این عزیزان می دانستند که نوشتن متون انتقادی در فضای طب سنتی که با ده ها رشته ی پیل افکن علمی مرتبط است با چه دشواری هایی قرین است و پیش بردن بحث در این فضای غیرآکادمیک چه مقدار به صرف انرژی نیاز دارد تا کمی منصفانه تر با اعتراض بنده برخورد می فرمودند.

در پایان این را نیز اضافه کنم که در این مدت بسی از دوستان مذهبی علاقه مند به طب سنتی رنجیده خاطر گشته ام زیرا نیت شخصی بنده صرفا ً آگاهی بخشیدن به جامعه ای است که هر روز از مطالعه و تفکر صحیح فاصله می گیرد و به کام خرافه گرایی و شارلاتانیزم فرو می غلتد. اینجانب آنقدر برای این عزیزان احترام قائل بوده ام که حتی در قسمت نظرات ، به سؤالات ایشان از هر سن و صنفی پاسخ داده ام اما برای کاستن از دامنه ی التهابات در قسمت نظرات ، اگر در ادامه ی مباحث ، نظرات دوستان گرامی را بی پاسخ گذاشتم حمل بر بی احترامی نشود زیرا به قول خاقانی شروانی:

شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم 
که در میانه ی خارا کنی ز دست رها
بدان قرابه ی آویخته همی مانم 
که در گلو ببرد موش ریسمانش را

فرهنگ کار در گفتگو با دکتر علی انتظاری

$
0
0
دکتر علی انتظاری مدیر گروه جامعه شناسی در دانشگاه علامه طباطبایی است.یکی از دغدغه های علمی ایشان موضوع فرهنگ کار است. در گفتگویی از ایشان خواستیم در مورد دغدغه ها و یافته هایشان در مورد وضعیت فرهنگ کار در کشور برای ما بگویند. آنچه در پیش دارید تلخیصی از این گفتگوست.

بسم الله الرحمن الرحیم
ببینید ما دیگر عادت کرده ایم به مشکلات و آسیب های فقدان فرهنگ کار. یعنی دیگر ابعاد عجیب و غریب فقدان فرهنگ کار را در کشورمان نمی بینیم و حساس نیستیم. از دانشگاهها گرفته تا رسانه ها! که من برای هر کدام مصادیقی عرض می کنم. عرض کردم فقدان فرهنگ کار خیلی عادی شده است و شاید بتوان با یک مقایسه تطبیقی با فرهنگ اصیل دینی خودمان یا وضعیت فعلی غرب بتوان تلنگری ایجاد کرد .

کار یک ارزش در دین و سنت ما
اول اینکه در فرهنگ دینی و سنتیِ ما، کار جوهره ی مرد به حساب می آمده است و کارها هم در یک راستا محسوب می شده اند یعنی نوع کار خیلی مهم نبوده است ،مهم حلال و اخلاقی بودن آن بوده است.در آموزه های دینی مان به شدت به کار و کسب رزق حلال تاکید شده است و می بینیم مثلا حضرت علی(ع) اقدام به آباد نمودن زمین های اطراف مدینه می کرده است. الان که مدینه می روید بطری های آب معدنی را می بینید که رویش نوشته "آبار علی" یعنی از چاههایی که ایشان در ۱۴۰۰ سال پیش حفر کرده اند هنوز مردم و دولت عربستان منتفع هستند.

فرهنگ کار در دیگر کشورها
. مثلا یکی از عوامل افت تحصیلی در نوجوانان در غرب کار کردن بیش از اندازه است و این نه تنها در خانواده های فقیر که در قشر متوسط جامعه که اکثریت را تشکیل می دهند هم دیده می شود. کارهایی هم که این نوجوانان انجام می دهند کارهای به اصطلاح ما " بی کلاسی " است. مثل تمیز کردن در هتل ها، شستشو در رستورانها و... چرا؟ چون آنها کار کردن را یک ارزش می دانند.حالا مقایسه کنید با طبقات محروم در جامعه خودمان که اصلا کا را عار و ننگ می دانند. اگر هم دنبال کار باشند دنبال کارهای "اطو کشیده" هستند وکار یدی را ننگ می دانند. تقریبا اندازه کارگران افغانی ما در ایران نیروی بیکار داریم چرا؟ به همان دلیلی که عرض کردم.


فرهنگ اوقات فراغت به جای فرهنگ کار
نویسنده و تهیه کننده و کارگردان هم عضوی از این جامعه هستند . جامعه ای که در آن عادت به تنبلی و بیکاری کرده ایم و برایشان عادی شده است و حساسیت ندارند.در متخصصین ما هم همینطور است. من سال ۸۶ می خواستم یک تحقیقی در مورد فرهنگ کار انجام دهم اصلا یک مقاله،پایان نامه و کتاب در مورد فرهنگ کار ندیدم. یکی دو مورد خیلی ضعیف بود که قابل توجه نبودند. اول مردد شدم گفتم نکند اصطلاح فرهنگ کار اشتباه است و من درباره چیز دیگری باید جستجو کنم، در یکی از موتورهای جستجوی علمی سرچ کردم دیدم در یک بانک اطلاعاتی حدود ۱۰۰ مقاله فقط راجع فرهنگ کار است

در یک مناظره ای که با یکی از اساتید در مورد نتایج جامعه شناسی غربی داشتم گفتم ببینید در ژورنالهای علمی خودمان تا بخواهید در مورد جامعه مدنی و لیبرال دموکراسی و مدرنیزاسیون و مطالبی که ربطی به فرهنگ ما ندارند مطلب هست اما راجع به فرهنگ کار که نیاز امروز ماست مطلب نداریم.در عوض راجع به اوقات فراغت تا بخواهید مطلب پیدا می شود. تا ما کار نکنیم که تولیدی صورت نمیگرد و تا تولید نداشته باشیم هر روز فقیرتر می شویم وبحران پشت بحران.

بچه های کار
در گذشته بچه ها در پیشه های مختلف کار می کردند مثلا در آهنگری،نجاری،قصابی و... اما نسل الان همگی، کار را عار و ننگ می دانند. در نهایت همه می خواهند دکتر و مهندس و یا حداقل پشت میز نشین شوند. از نظر نسل جدید کار یعنی حقوق زیاد،زحمت کم یعنی آقا بالا سر نداشتن و تحت نظارت نبودن ،یعنی کارِ نازک ،نانِ کلفت!

همینطور به جای اینکه به بچه ها زندگی کردن را بیاموزانیم همه را به سمت درس خواندن هل می دهیم. درس بخوان، بعد دوباره درس بخوان و... همه ی خانواده معطل نوجوان می شوند که یک مدرکی بگیرد. ولی وقتی وارد جامعه می شود غیر از مدرک هیچ ندارد. نمی توان برای خودش شغلی دست و پا کند. فاقد مهارتهای لازم زندگی است. چرا؟ چون در یک محیط ایزوله فقط درس خوانده است.یادم هست در آمریکا در کلاس درس دبیرستان، منِ ایرانی همیشه از معلم اشکال می گرفتم. ولی وقتی به آزمایشگاه می رفتیم ژنراتوری که مثلا من می ساختم خیلی ضعیف تر از بچه های آمریکایی بود. بچه های ما بعد از فارغ التحصیلی نمی توانند یک آچار دست بگیرند.

الان بیشتر نتایج و مزایای کار مثل پایگاه اجتماعی و درآمد مهم است و نه نفس کار. پزشک می شود چون درآمدش خوب است نه اینکه استعدادش را دارد، اصلا طرف خون می بیند غش می کند! وکیل می شود چون درآمد و پرستیژش خوب است حتی اگر پیش از این توانایی نداشته است که از خودش هم دفاع کند! در مورد مشاغل آزاد هم همینطور است.مثلا می گویند امروز نان در موبایل فروشی است ، فردا در لبتاپ فروشی پس فردا در... موضوع برایش فی نفسه مهم نیست پول و پرستیز و مد مهم است. نتیجه اینکه افراد در شغلهای خودشان تخصص ندارند و کار را هم درست انجام نمی دهند. در نتیجه تولید ملی لطمه می بیند. البته اکثر اینها از عوارض مصرف زدگی است که سوغات غرب مدرن است. نتایج و مزایای کوتاه مدت کار ،جای جوهره کار را گرفته است.

با استخدام شدن در جایی که حقوق ثابت و مستمری دریافت می کنیم دیگر خیالمان راحت می شود.دچار تکرار و روزمرگی می شویم. در مورد مهارتهای مورد نیاز آن شغل بروز نمی شویم. چون به کار علاقه ای نداریم. این همه آموزش های ضمن خدمتی که در سازمانها بین کارمندان برگزار می شود و امتیازاتی که توزیع می شود نشان از این دارد که کارمندان علاقه به شغلشان ندارند و به زور امتیاز می خواهیم در آنها علاقه و حس رقابت ایجاد کنیم.

فرهنگ کار در رسانه ها
رسانه ها هم دنباله ای از همین مردم هستند و همین فرهنگ را باز تولید می کنند. در یک برنامه کودک تلویزیونی مثل همین برنامه " خاله شادونه " و " فیتیله " در یک استدیو مثلا برف آمده بود. آن آقای بازیگر می گفت:"بچه ها! حالا که برف اومده باید چکار کنیم؟ باید پارو برداریم بریم برفهای پشت بامها را پارو کنیم پول بگیریم"، اما خانم مجری می گفت:" نه بچه ها! اشتباه می گه!چه کار کنیم؟ بریم برف بازی! آدم برفی بسازیم". یا همین اسم "فیتیله،جمعه تعطیله" خودش ضد فرهنگ کار و تلاش است.

در سریال ها آدمها اغلب در موقعیت بزم هستند. همه دور هم نشسته اند مشغول بذله گویی و مسخره بازی! کسی را مشغول کار نمی بینیم. کسی برای دست یابی به یک هدف شغلی و کاری مشخص تلاش نمی کند. اگر کسی را هم مشغول کار ببینیم یا مثلا شخصیتهای سطح پایین جامعه هستند یا در کاری که هستند مشغول عشق وعاشقی ومسائل غیر کاری و حواشی هستند. همچنین مثلا روستایی ها در تلویزیون به بدترین نحو ممکن بازنمایی می شوند یعنی انسانهایی بدبخت،به هم ریخته و... .اصلا خود تلویزیون و ماهواره نفسا ضد کار هستند. انسانها را منفعل و غیر منتقد بار می آورند، برنامه های تلویزیون که دیگر جای خود دارد. با لودگی و مسخره بازی می خواهند شادی ایجاد کنند. همین می شود که روستایی زحمت کش ما که قسمتی از تولید ناخالص ملی بر روی دوش او هست به عنوان یک آدم عقب افتاده ،بدوی،ساده اندیش و... نشان داده می شود.

درسهای معارفی کمترین،درسهای انگلیسی بیشترین
روحانیت معزز که مردم به عنوان یک مرجع فکری به آنها نگاه می کنند هم همین طور. با اینکه اینقدر از ائمه نقل شده و سیره شان هم این بوده است اما روحانیون ما خودشان که اهل کار یدی نیستند، در منابر هم ما کمتر در مورد آموزه های دینی در مورد کار و رزق حلال و... مطلب می شنویم.در یک پایان نامه ای ما آمدیم کتابهای درسی را در مورد مضامین فرهنگ کار تحلیل محتوا کردیم. جالب است بدانید که کمترین تاکید بر فرهنگ کار در کتابهای معارفی و بیشترین تاکید بر کار در کتابهای انگلیسی شده بود.همانطور که گفتم چون انگلیسی زبانان کار را به عنوان یک ارزش می دانند.

تحلیل کلان تر از ضد ارزش بودن کار
در تحلیل کلان عوامل زیادی هست مثل نفتی بودن اقتصاد ما، مصرف زدگی در سبک زندگی به علت غربزدگی و... ولی من دو عامل را جدی می دانم در اینکه کار برای ما الان ضد ارزش شده است.یکی اینکه اگر امنیت اقتصادی و اجتماعی نباشد کسی رغبت نمی کند سراغ کار درست برود. همه می روند دنبال گلدکوئست و این قبیل راههای یک شبه پولدار شدن که ۹۹ درصد شکست می خورند و سرخورده می شوند و آسیبهای اجتماعی بعدش پیش می آید چون بدهکار هستند و... .همینطور، کسانی که نخواهند وارد مساله ربا و رشوه و... بشوند هم سراغ کار نمی آیند. مثلا چند سال قبل می خواستم پروژه ای با یکی از بخشهای شهرداری ببندم .کارشناس مربوطه می گفت سهم ما را یادتان نرود تا طرحتان را تصویب کنیم!

یکی دیگر از این عوامل ساختاری هم دانش بنیان نبودن جامعه است. یعنی ریاست جمهور یا مجلس یا نهادهای حاکمیتی دیگر براساس نظر یک عده کارشناس عمل می کنند که خیلی درگیر فضای دانشگاهی نیستند.یعنی در شبکه نخبگان علمی قرار ندارند.البته خود دانشگاهها هم مشکل ساختاری و محتوایی دارند و به علت وارداتی بودن نمی توانند همپای تحولات پیش بیایند و همین باعث شده دولتمردان هم خیلی به آنها توجه نکنند. الان هر دستگاه اجرایی و قانونگذاری و نظارتی برای خودش یک مرکز مطالعات دارد که افرادی که در آنها مشغول به کار هستند.این کارشناسان معمولا آدمهایی هستند که دیگر از دانشگاه و جامعه و حوزه قطع ارتباط کرده اند. چرا؟ چون بالاخره یک حقوق ثابتی می گیرند.

 

چگونه اعتماد به کالای ایرانی را افزایش دهیم؟

$
0
0

 

چند سال پیش وقتی که با همسرم می خواستیم برای خرید جهیزیه ایشان اقدام کنیم تصمیم گرفتیم تا جایی که امکان دارد لوازم خانگی با مارک داخلی تهیه کنیم. اما از نتیجه کارمان بیمناک بویم. برای همین مدتی را به پرس و جو از اقوام و آشنایان گذراندیم تا بتوانیم مارک های با کیفیتی را خریداری کنیم و به اصطلاح "پولمان را حرام نکنیم". البته اگر چه این پرس و جو مقداری از وقتمان را گرفت ولی حالا بعد از چند سال از اغلب وسایلی که خریداری کردیم راضی هستیم.


امسالی که به نام حمایت از کار و سرمایه داخلی نامگذاری شده علاوه بر مسئولیتهایی که بر دوش دولتمردان می گذارد همراهی مردم را نیز می طلبد. از این جمله استفاده هموطنان از کالاهای تولید داخل است. با اینکه کیفیت برخی کالاهای ایرانی از مشابه خارجی اش بیشتر است اما مهمترین مانع در این راه عدم اعتماد هموطنان به کالاهای ایرانی است. در حقیقت بیش از اینکه مارک یک محصول برای یک خانواده مهم باشد کیفیت و استحکام و ماندگاری کالاست که اهمیت دارد. اما آیا همه فرصت این را دارند که مدتی را به پرس و جو برای خرید یک کالای با کیفیت ایرانی سپری کنند؟ و از کجا معلوم که پرس و جویشان به نتیجه مناسب برسد؟

به نظر می رسد که وجود موسسه ای قابل اعتماد که این کار را به نیابت از مردم انجام دهد ضروری است. یعنی یک مرجع قابل اعتماد کیفیت کالاهای تولید داخل را تضمین کند. شاید برخی بگویند "موسسه استاندارد ایران" این کار را در داخل انجام می دهد اما باید توجه داشت که معیارهای "موسسه استاندارد ایران" حداقلی است و فقط به مرحله تولید اختصاص دارد. یعنی اگر کالاهایی این معیارها را داشته باشند از فیلتر استاندارد عبور می کنند و ممهور به مهر استاندارد می شوند ولی بین این کالاهای استاندارد شده رتبه بندی صورت نمی گیرد. اما به نظر می رسد که باید موسسه یا موسساتی وجود داشته باشند که علاوه بر استانداردهای تولیدی به رضایت مشتریان و مصرف کنندگان نیز توجه داشته باشد و کالاها را علاوه بر کیفیت تولیدیشان بر اساس رضایت مردم نیز رتبه بندی کنند. شبیه این چنین کاری را چند سالی است که در صنعت خودرو می بینیم. یعنی هر ساله یک رتبه بندی بر اساس معیارهایی چون رضایت مشتریان، مصرف سوخت، قیمت،کیفیت و... از خودروهای داخلی و خارجی در رسانه ها منتشر می شود و می تواند یک فاکتور مهم در تصمیم گیری مشتری برای خرید یک خودرو باشد. در این رتبه بندی منتشر شده گاهی می بینیم که خودرویی که اغلب قطعاتش در ایران تولید و مونتاژ می شود از خودروهایی که کاملا وارداتی هستند بالاتر قرار می گیرد.

اگر چنین موسساتی(که بهتر است ترکیبی از دولت و سازمانهای مردم نهاد باشند) ایجاد شوند و به دور از مصلحت جویی های دولتی و خدای نکرده رانتخواری و سوگیریهای تبلیغاتی، بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند؛ مصرف کنندگان ایرانی هم با اطمینان بیشتری می توانند بسوی کالای داخلی گرایش پیدا کنند و تولیدکنندگان ایرانی هم متوجه می شوند بازار بین کالای مرغوب و کمتر مرغوب، تمایز قابل می شود پس برای افزایش کیفیت بیشتر تلاش می کنند.


نقد آقای ابطحی(دانشجوی دکتری فلسفه علم) به یادداشت طب مدرن و طب سنتی

$
0
0

جناب آقای مهدیار 
سلام علیکم
خوشحالم از این که بحث و گفتگویی جدی درباره طب سنتی یا طب اسلامی در سایت الف آغاز شده است. امیدوارم سطح علمی بحثها ارتقاء پیدا کند و به روشن شدن ابعاد مختلف طب سنتی یا طب اسلامی به عنوان مصداقی از علم دینی و بومی بینجامد. 
چند نکته ای درباره یادداشت شما  به نظرم رسید که شایسته دیدم از همین طریق به اطلاع شما و خوانندگان محترم بحث درگرفته درباره طب اسلامی! و مدرن! برسانم:

1. توجه داشته باشید تا زمانی که معنای دقیق طب سنتی مشخص نشده باشد، نمی توان گفت که دکتر روازاده (و هیچ یک از پزشکان دیگر) مصداقی (چه کامل چه ناقص) از طب سنتی باشند. آری! اگر حدود، مبانی و دستاوردهای طب سنتی مشخص می شد و تمایز آن از طب اسلامی، طب گیاهی، طب شرقی، طب مدرن و ... بیان می گشت، می توانستیم بگوییم دیدگاه های دکتر روازاده و دیگر اطباء فعال در این حوزه، در چارچوب یا شبیه تر به کدام یک از مکاتب طبی یاد شده است.
2. با زیر سوال بردن برخی از دیدگاه های یک فرد که در یک چارچوب طبی اظهار نظر کرده است، نمی توان کل آن نظریه طبی را زیر سوال برد، مگر این که نشان داده شود، آنچه مورد نقد و ابطال قرار گرفته است، مبانی فکری یک چارچوب طبی بوده است. بنابراین زیر سوال بردن دیدگاه برخی از مدعیان طب سنتی به معنای مخالفت کامل با طب سنتی نیست.
3. بنده دقیقا نمی دانم جنابعالی چه تلقی ای از مفهوم "جایگزینی" دارید که در نوشته خود آورده اید که طب مکمل و کل گرا کم کم جایگزین طب مدرن کلاسیک شده است و چه معیار عینی ای برای این جایگزینی در اختیار دارید. آیا بهتر نیست مواضع خود را حتی الامکان واضح بیان کنید تا امکان نقد درست آنها وجود داشته باشد؟
4. تا آنجا که در منطق و بحث مغالطات به خاطر دارم می گفتند که اندیشه ها را نمی توان به خاطر تاریخ آنها یا میزان شیوع و رواج آنها معتبر دانست یا رد کرد. برای مثال آیا به زعم شما اندیشه های سقراط و افلاطون و ارسطو یا فارابی و ابن سینا و شیخ اشراق و ملاصدرا تاریخ گذشته اند؟ آیا رواج اندیشه های ملاصدرا در کشور عیبی برای این اندیشه به شمار می آید؟
5. بر خلاف شما که در مقام رد یا قبول دعاوی جزئی امثال دکتر روازاده نیستید، کسان دیگری با بررسی دعاوی جزئی و کلی امثال دکتر روازاده درصدد بیان این مطلب هستند که اگر طب سنتی! اسلامی! ایرانی! یا هر عنوان دیگر این است که این آقایان می گویند، چنین نقدهایی بر این طب وارد است و بهتر است عطای این مکتب طبی را به لقائش ببخشیم و اگر طب سنتی یا اسلامی چیز دیگری است که ما هم خواهان شنیدن آن هستیم. چرا کسانی که مدعیان راستین طب سنتی یا اسلامی هستند مبانی، دیدگاه ها و یافته های پزشکی خود را بیان نمی کنند تا حقیقت آشکار شود؟!
6. خوشحالم که قصد دارید بحث هستی شناختی و معرفت شناختی درباره مدعیات طب سنتی داشته باشید. من هم می کوشم همچون گذشته در چارچوب فلسفی بحث را دنبال کنم.
7. نمی دانم هدف شما از ارائه یک شاهد تجربی چیست؟ آیا تصور می کنید مثال ارائه شده توسط جنابعالی قابلیتهای طب سنتی را تایید می کند و این ادعا که طب سنتی هیچ توانایی ای ندارد را ابطال می کند؟ در این صورت بدانید که طب مدرن هم مثالهایی دارد که قابلیت آن را تایید می کند و این مدعا را که دستاوردهای طب جدید تماما مضر است را ابطال می کند. نکته دیگر این که آیا برای اثبات برتری یک نظریه بر نظریه دیگر ارائه یک یا چند شاهد تجربی کافی است یا باید درصد تشخیص و درمان موفق و ناموفق را در دو مکتب طب سنتی و طب مدرن با هم مقایسه کرد؟ و اگر چنین است کدام تحقیقی انجام شده است که نشان دهد درصد موفقیت طب سنتی در تشخیص و درمانی بیماری بیش از درصد آن در طب مدرن است؟ در ضمن توجه داشته باشید که بحث اثبات، تایید و ابطال یک نظریه توسط شواهد تجربی بحث پردامنه ای در فلسفه علم است که می توانید به متون مربوطه در این زمینه مراجعه کنید.
8. بحثی که درباره نجاست سگ با استاد خود داشته اید را می توان از زاویه ای دیگر هم دید. ما به دلایل نقلی و به استناد روایات معتبری که درباره نجاست سگ از معصوم رسیده است می پذیریم که سگ نجس است. اما آیا می توان برای کسی که اصولا به اسلام معتقد نیست توضیح داد که به چه دلیل ما سگ نجس را نجس می دانیم؟ اگر بخواهیم چنین کنیم باید معانی مختلف نجاست را بر شماریم، مشخص کنیم که نجاست سگ از کدام نوع است؟ دلیلی موجه (احتمالا تجربی) و مستند به علومی همچون پزشکی، روان شناسی، جامعه شناسی یا ... برای دوری کردن از سگ را بیان کنیم و ... فلاسفه مسلمان در حوزه فلسفه چنین کرده اند. دیدگاه را از دین گرفته اند و کوشیده اند آن را بر مبنای فلسفی خود توجیه کنند. اگر هم جایی به نتیجه نرسیده اند باز هم بر سر عقیده دینی خود مانده اند(برای مثال ابن سینا که نمی تواند معاد جسمانی را بر مبنای فلسفی خود توجیه کند تاکید می کند که چون صادق مصدق بر معاد جسمانی تاکید کرده من نیز به آن باور دارم). در این بین ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی دیگری کوشیده است که معاد جسمانی را توجیه کند. این که چقدر ملاصدرا در این کار توفیق یافته است بحث دیگری است(چرا که برخی همچون اصحاب مکتب تفکیک تلاش ملاصدرا را در توجیه فلسفی معاد جسمانی ناموفق دانسته اند). به راستی چه ایرادی دارد دانشگاهیان ما در حوزه های مختلف علمی کاری را که فلاسفه مسلمان انجام داده اند در پیش بگیرند و با این کار به توسعه و تعمیق و اصلاح و نوآوری در عرصه های مختلف علمی بپردازند؟ 
9. باید توجه داشت همان طور که علم گرایی چندین دهه مد روز بود و افراد را به خود جذب می کرد، امروزه جریان پست مدرن به اسم زیر سوال بردن علم گرایی، عقل گرایی و تجربه گرایی و ... در حال شیوع است. با چشم باز دعاوی آنها را بررسی کنیم. مبادا برای نقد علم جدید به دیدگاهی متوسل شویم که تمایزی بین دین و اسطوره های شرق و غرب قائل نیست! به تبعات گلچنین کردن عباراتی از کوهن و فایرابند و رورتی و فوکو ... برای زیر سوال بردن علم جدید توجه داشته باشید. عبارتی که از فایرابند نقل کرده اید را می توان به اشکال دیگری بازخوانی کرد؟ برای مثال چرا جادوگری علم نباشد؟ و ... چرا شیطان پرستان را در ابراز عقاید خود آزاد نگذاریم تا قابلیتها دیدگاه خود را آشکار کنند؟ چه معیاری این ها را بی ارزش و غیر علمی کرده است؟ این معیارها حقانیت خود را از کجا آورده اند؟ چرا وزارت علوم ما برای این که از قافله علم دنیا عقب نماند هر چه سریع تر مجوز جادوشناسی و خرافه شناسی و ... صادر نمی کند؟ آیا طب سنتی اسلامی قرار است بر چنین مبانی نسبیت گرایانه ای تکیه کند؟ حال اگر کسی همچون بنده در مخالفت با چنین مبنایی مطلبی بیان داشتم، باید مرا مخالف طب سنتی دانست؟
10. مطالبی را به طب مدرن نسبت داده اید، بدون این که آنها را به منبعی معتبر مستند کنید. برای مثال جزء نگر بودن، تجویز سریع آنتی بیوتیک و ... آیا مطمئن هستید این مطالب نتایج طب مدرن هستند؟ یا برخی از پزشکان غیر متعهد،  خارج از دستور العمل های پزشکی چنین رفتار می کنند؟ اما یک سوال درباره رویکرد کل گرایانه ای که مدعی شده اید طبیبان سنتی بر آن مبنا عمل می کنند؟ آیا طبیب معالج مادر شما از میزان پیاده روی ایشان، میزان نور آفتابی که دریافت می کنند، میزان و نوع غذایی که مصرف می کنند و ... هم سوال پرسید؟ آیا اقتضاء یک کل گرایی کامل این نیست که تمام عوامل منطقا ممکن در وقوع پدیده ای مورد بررسی قرار گیرد؟ ممکن است بگویید تاثیر برخی عوامل در وقوع یک بیماری به اثبات رسیده است(برای مثال تاثیر عملکرد خوب کلیه در ناراحتی ستون فقرات) و تاثیر برخی دیگر اثبات نشده است. خوب در این زمینه علی الاصول تفاوت معناداری بین طب سنتی و مدرن نیست؛ چرا که طرفداران طب مدرن می توانند بگویند هنوز تاثیر کیفیت عملکرد کلیه در ناراحتی ستون فقرات برای آنها به اثبات نرسیده است تا در معالجات خود آن را در نظر گیرند. آنها از طرفداران طب سنتی خواهند پرسید کدام تحقیق نشان داده است که عملکرد کلیه در ناراحتی ستون فقرات تاثیر دارد؟ آیا طرفداران طب سنتی پاسخی برای این سوال دارند؟ پاسخ آنها مبتنی بر کدام روش تحقیق استوار است؟ بی شک تاسیس دانشکده طب سنتی فرصتی است برای این که دیدگاه های طب سنتی به روش علمی مورد تحقیق قرار گیرد و نتایج تحقیقات آنها در قالب مقالات علمی داخلی و بین المللی منتشر گردد و قابلیت های طب سنتی را آشکار کند. اما از حیث اخلاقی پزشکان مجاز نیستند تا زمانی که تحقیقات علمی ادعاهای طب سنتی را تایید نکرده است، آنها را در فرایند درمانی خود به کار گیرند.
11.  تعجب است که عینیت گرا بودن طب مدرن را به عنوان عیب این مکتب طبی قلمداد کرده اید. شایسته بود مراد خودتان را از عینیت گرایی مشخص می کردید و معلوم می ساختید آیا در مقابل عینیت گرا بودن طب مدرن، معتقد به ذهنیت گرا بودن طب سنتی هستید و ذهنیت گرایی را یک امتیاز می دانید؟ اگر عینیت گرایی را به این معنا بدانیم که روش های تشخیص و درمان بیماری تحت تاثیر پدیده های مشاهدتی تغییر می کند، اصلاح می شود و تکامل می یابد، آیا این عیبی برای طب مدرن به شمار می آید. در مقابل آیا به نظر شما اگر مکتبی پزشکی بدون توجه به شواهد تجربی و بر مبنای ایمان قطعی و جزمی خود همواره روشی خاص را برای درمان بیماری خاصی در پیش گیرد و چشم به روی شواهد عینی ببندد امتیازی برای آن بشمار می آید؟
12. با توضیحاتی که در ادامه بحث عینیت گرایی مطرح کرده اید، حدس می زنم مراد شما از عینیت گرایی، طبیعت گرایی یا به تعبیر دیگر خلاصه کردن آدمی در جنبه فیزیولوژی اوست. اما شایسته است توجه داشته باشید که امروزه در بحث سلامت علاوه بر جنبه های فیزیولوژی بر جنبه روانی، اجتماعی و حتی معنوی فرد نیز توجه می شود. این که برخی از پزشکان جدید همچون برخی از طبیبان قدیمی فرصتی ندارند که به جنبه های روانی، اجتماعی و معنوی بیمار خود توجه کنند، این را نباید به پای پزشکی جدید یا طب سنتی نوشت. این که ما هنوز مصرف کننده خوب یافته های پزشکی جدید نیستیم، عیب ماست نه عیب پزشکی جدید. اینکه ما نمی توانیم میراث دیرینه خود را به زبان روز در جامعه علمی بین المللی عرضه کنیم مشکل ماست نه مشکل مجامع علمی بین المللی.
13. نگاه کمی گرایانه را از تبعات علم مدرن دانسته و احتمالا آن را جزء عیوب علم مدرن می دانید. ابتدا از شما می پرسم که آیا معتقد هستید که مرگ و میر نوزادان نسبت به گذشته کاهش داشته است؟ اگر آری این را با تحقیقات کمی به دست آوردید یا با تحقیق کیفی؟ دست کم خود شما در مرحله بعدی استدلالتان از افزایش مرگهای ناگهانی و اختلالات روانی نسبت به گذشته یاد کرده اید که آن هم مبتنی بر تحقیقات کمی است. پس بهره گیری از تحقیقات کمی در جای خود اشکالی ندارد. 
14. حال سوال بعدی را مطرح می کنم: کاهش مرگ و میر نوزادان نسبت به گذشته مزیت دارد یا خیر؟ بعید می دانم تحلیلی منفی از این وضعیت داشته باشید. سوالی بعدی: علت این امر (کاهش مرگ و میر نوزادان) چیست؟ آیا عاملی غیر از رعایت بهداشت عمومی، بهبود تغذیه و ... برای آن برمی شمارید؟ حال سوال دیگر افزایش مرگهای ناگهانی، اختلالات روانی، افسردگی و ... ناشی از پزشکی جدید است یا ناشی از سبک جدید زندگی؟ بله پزشکان امروزی هم می دانند که اگر افراد در جنگل و کوهستان زندگی کنند، هوا پاکیزه به ریه های خود بفرستند، از فراورده های کشاورزی و دامپروری سالم تغذیه شوند، نگرانی ترافیک نداشته باشند، دغدغه کار و اجاره خانه و شهریه دانشگاه و ... نداشته باشند کمتر دچار بیماری های جسمی و روانی می شوند. اما آیا پزشکان می توانند بدون توجه به سبک زندگی بیمار خود، روش درمانی ای پیشنهاد کنند که عملی نیست؟ آیا این بی توجهی به بعد اجتماعی آدمی نیست؟
15. فرموده اید طب سنتی جزئی از یک نظام معرفتی و اخلاقی است، نظامی معرفتی که انسان را از اخلاق و تاریخ و فرهنگ و سیاست جدا نمی بیند ... و در همین سپهر است که باید برخی از ادعاها و دغدغه های دکتر روازاده را فهم کرد. بنده با این بخش از نوشته شما کاملا موافق هستم، بی شک بنده نیز برخی از ادعاها و دغدغه های امثال دکتر روازاده را در همین نظام معرفتی و اخلاقی می توانم بفهمم. اما مشکل من با برخی از ادعاهای امثال دکتر روازاده است که در این نظام معرفتی و اخلاقی قابل فهم و پذیرش نیست. آیا نظام معرفتی و اخلاقی مورد نظر شما اقتضاء دارد که ادعاهای بدون دلیل داشته باشیم؟ برای برتر نشان دادن دیدگاه خود به هر ابزاری متوسل شویم؟ برای منکوب کردن دیدگاه رقیب اصول اخلاقی و علمی را زیر پا بگذاریم؟
16. اتفاقا نقدهایی که گه گاه بر دیدگاه مدعیان طب سنتی مطرح می شود از این باب است که قابلیتهای طب سنتی آشکار شود و کسانی که در زمینه طب سنتی دعاوی مشکوک دارند و تشخیص های نادرستشان برای طب سنتی مشکل زا شده است در عرصه عمومی مشخص شوند. طرفداران طب سنتی باید قدر نقدهای منصفانه را بدانند و از آنها برای اصلاح نظریات خود و تدوین دقیق تر مبانی دیدگاه خود بهره گیرند.
17. ماندگاری طولانی و سابقه چندین هزار ساله یک مکتب فکری یا یک روش درمانی تبیین های متفاوتی می تواند داشته باشد. یکی از آنها وجود نقاط قوت در آن دیدگاه یا مکتب است، یعنی آن بخش از یک دیدگاه یا مکتب که به لحاظ نظری قابل دفاع و به لحاظ کاربردی مفید و مثمر بوده است در طول زمان باقی مانده و بخشهای غیر قابل دفاع و غیرمفید در پرتو نقد عمومی از بین رفته اند. به عقیده پوپر پیشرفت علم از همین طریق رخ می دهد. بر این اساس باز هم تاکید می کنم که طرفداران طب سنتی باید مشتاق نقدهای حدیثی، کلامی، فلسفی، علمی و عملی باشند تا با توجه به آنها دیدگاه خود را روز به روز اصلاح و تکمیل کنند و قابلیت های آن را بیش از پیش آشکار سازند.
18. در این میان یکی از عواملی که می تواند مانع این گفتگوهای انتقادی شود، عدم رعایت اخلاق نقد است. موافقان و مخالفان طب سنتی که در سایت الف به بحث و گفتگوی با هم پرداخته اند هم ایرانی هستند و هم مسلمان و اخلاق اسلامی و فرهنگ ایرانی ما اقتضاء می کند که در عرصه نقد جانب اخلاق را نگاه داریم تا باب این گفتگوهای انتقادی مسدود نگردد.
19. بیانات دکتر روازاده در مصاحبه ای که از ایشان در سایت الف منتشر شد چند سوال برای بنده ایجاد کرده است. آیا بنده حق دارم که از دکتر روازاده بخواهم به این سوالات پاسخ دهند؟ آیا وجود این سوالات دلالت بر مخالفت با طب سنتی دارد؟
19.1. مدعی شده اید ادله ای وجود دارد که انسان نمی تواند به هیچ وجه ادعا کند که می تواند علم طب را خودش ابداع و اجرا کند. این ادله کدامند؟
19.2.  شواهد و ادله ای که به عنوان یک محقق در دست دارید که هر چیزی که در حال حاضر در دنیا به عنوان علم نامیده می شود و مفید برای جامعه بشری است، هیچ کدام متعلق به علم غیر خدایی نیست، کدامند؟
19.3.  شواهد و ادله ای که در اختیار دارید که هر چیزی که امروزه به عنوان طب امروز مطرح است، قطعا برای بشر مضر است کدام است؟
19.4.  این که خوراک فرماندهی بدن که امروزه به آن دی ان ای می گویند روی است دقیقا به چه معناست؟ چه شواهد تاریخی در دست دارید که اطباء قدیم نسبت به این نکته واقف بوده اند؟
19.5.  تامین انرژی بدن به یون مس نیاز دارد دقیقا به چه معناست؟ چه شواهد تاریخی در دست دارید که اطباء قدیم نسبت به این نکته آگاهی داشته اند؟
19.6.  طب اسلامی دقیقا به چه معناست؟
19.7.  مبانی طب اسلامی (الهی) کدامند؟
19.8.  چه دلیلی داریم که تمام آنچه پیامبران و ائمه درباره طب گفته اند به درستی به دست ما رسیده است؟
19.9.  چگونه می توان احادیث جعلی در زمینه طب را از احادیث واقعی تشخیص داد؟
19.10. چه دلیلی داریم که نکاتی که پیامبران و ائمه درباره درمان بیماری گفته اند مربوط به یک بیماری خاص در یک شرایط خاص نبوده و قابل تعمیم به هر زمان و هر مکان و هر موقعیتی هست؟
19.11. ادله موجود برای سست بودن مبانی طب جدید چیست؟
19.12. کدام مقاله تاریخی سیر تحول حمام های سنتی را از آغاز تا دوره برزخ نشان داده است؟ از چه دوره ای حمام های سنتی مشکلات پزشکی به همراه آورد و با آن مخالفت شد؟
19.13. چه شواهدی در اختیار دارید که ژن خوک را با ژن مرغ محلی ترکیب کرده اند؟
19.14. چه شواهدی داری که ژن سرطانی به مرغ ها تزریق شده است؟ اگر بتوانید چنین شواهدی ارائه کنید، بی شک مراجع از باب مضر بودن این مرغها حکم به حرمت آن خواهند کرد. تکلیف شرعی، اخلاقی و علمی اقتضاء می کند که چنین شواهدی در مجامع علمی و کارشناسی ارائه شود.
اینها تنها برخی از سوالاتی است که حین مطالعه مصاحبه درج شده ایشان در سایت الف به نظرم رسید و اگر به دیگر اظهارات دکتر روازاده و امثال ایشان که در فضای مجازی مراجعه کنیم، بی شک سوالات بسیار بیشتری برای ما پیش خواهد آمد. 
نکته دیگر این که ما انتظار نداریم دکتر روازاده درباره هر یک از این سوالات یک مقاله علمی پژوهشی تالیف کرده باشند، اما اگر امثال دکتر روازاده که تعدادشان هم اندک نیست، انتظار دارند جامعه علمی ادعاهای آنها را باور کند، باید بکوشند هر یک از این ادعاها را با یک مقاله علمی پژوهشی مستند سازند.
20. در پایان باز هم تاکید می کنم که درخواست ما برای روشن شدن ادله دعاوی طرفداران طب سنتی، به معنای مخالفت کامل با طب سنتی نیست.

سرمایه فرهنگی تنها در اختیار مرفهین!

$
0
0
هدفمندی یارانه ها اگر چه تاثیرات مثبتی بر روی توزیع عادلانه سرمایه های ملی و صرفه جویی در مصرف حاملهای انرژی در ایران داشته است اما در عین حال از نظر فرهنگی و اجتماعی پیامدهایی داشته که تا کنون توجهی جدی به آنها نشده است. البته مدیریت نا صحیح این طرح در چندماه گذشته نیز باعث رشد سرسام آور تورم شده و پیامدهای زیانبار پیش گفته را مضاعف کرده است.

در واقع یکی از اهداف هدفمندی یارانه ها، صرفه جویی در مصرف انرژی و مدیریت دلخواه یارانه ها توسط خانواده ها بود. اما عدم هماهنگی میزان یارانه پرداختی با هزینه های خانوارها باعث می شود که این صرفه جویی ها بیشتر پرِ مصرفِ فرهنگیِ خانوارها را بگیرد. یعنی همه ی یارانه پرداختی تنها قسمتی از هزینه مصرف اقتصادی خانواده ها مثل آب و برق و گاز و نان و... را جبران می کند ودر نتیجه سر هزینه های فرهنگی بی کلاه می ماند و کدام خانواده است که حاضر باشد از نان شب فرزندانش برای خرید کتاب بزند!؟ در نتیجه یکی از پیامدهای اجتماعی طرح مذکور که البته برخی از کارشناسان قبل از اجرای طرح نیز نسبت به آن هشدار داده بودند انحصار"سرمایه های فرهنگی" در دستان طبقات مرفه جامعه است.

سرمایه فرهنگی در عرض مقوله ها سرمایه اقتصادی و سرمایه اجتماعی قرار می گیرد. سرمایه اقتصادی هر فرد همان میزان دارایی های مادی قابل انتقال فرد است که ممکن است از راه فعالیت اقتصادی یا ارث و میراث به وی رسیده باشد. سرمایه اجتماعی به تراکم شبکه روابط اجتماعی فرد اشاره دارد که در آن هر چه بیشتر دارای سرمایه اجتماعی باشد در میان دیگران (شبکه مخاطبانش) مورد اعتماد تر است و فرد در رسیدن به اهداف اجتماعی اش سریعتر و موفق تر است. مفهوم سرمایه فرهنگی اما به زبان ساده به معنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای فرهنگی (کتاب، سینما، مدرک تحصیلی و زبان و...) در هر فرد است که هم بواسطه آموزش و تربیت خانوادگی و مدرسه و هم بواسطه قدرت اقتصادی از آنها منتفع خواهد شد.

معمولا هنگامی که از نابرابری صحبت می شود همه ی توجه ها به نابرابری ها در سرمایه اقتصادی معطوف می شود و کمتر به نابرابری ها در سرمایه اجتماعی و فرهنگی توجه می شود. ولی پیر بوردیو (جامعه شناس فرانسوی) در دهه ۱۹۸۰ با وضع واژه سرمایه فرهنگی، نابرابری های فرهنگی را که قسمت اعظم آن بر اثر نابرابری های اقتصادی تولید و بازتولید می شود را مورد تاکید قرار داد.

با عطف نظر به ابعاد مادی سرمایه فرهنگی، مصرف کالاها و فرآورده های فرهنگی به عنوان یکی از شاخصه های اصلی این سرمایه می باشد. کالاهای فرهنگی شامل آن دسته از کالاها خواهدبود که تعریف کننده شیوه متمایزی از زیست می باشد و لذا دربرگیرنده اندیشه ویژه ای نیز خواهد بود. از اینرو می توان به مصرف مدل های پوشش، وسیله های تزئینی، داشتن ابزارها و تکنولوژی ها (وسایل خانگی، وسیله های ارتباطی مثل موبایل و اینترنت و ... )، رفتن به فضاهای منتشر کننده تفکری ویژه همچون کافی شاپ ها، سینماها، فرهنگسراها، سالن های ورزشی، کتابخانه ها وکلاسهای آموزشی زبان و موسیقی و دیگر فضاهای معروف به اماکن فرهنگی اشاره کرد. کالاهای فرهنگی به دلیل داشتن بار نمادین بسیار قدرتمند می توانند طبقه بندی و سلسله مراتبی بودن اعضای جامعه را در فضاهای تعاملی اجتماعی مشخص سازند. زمانی که نسبت تقاضا و برآورده شدن مصرف این نوع از کالاهای فرهنگی در اعضایی از جامعه بالا رفت می توان گفت که این افراد دارای سرمایه اجتماعی(ارتباطات) بالاتری می باشند. تهیه کردن کالاهای فرهنگی سرمایه های مادی را می طلبد و طبقات پایین تر (به خاطر کمبود سرمایه های مادی) نمی توانند این نوع از کالاهای فرهنگی را به دست آورند و در سلسله مراتب اجتماعی در پایین ترین سطح جای می گیرند. در این صورت طبقات پایین تر نمی توانند در تولید هنجارها وسیاست های اجتماعی نقشی ایفا کنند و طبقه مرفه بر اساس ذائقه خود به تولید و باز تولید ارزشها و هنجارها و سیاستهای اجتماعی دست می زنند که خود بازیگر اصلی آن هستند و در یک فرایند تشدید فقرا هر روز بیشتر به حاشیه کشیده می شوند.

یعنی طبقات بالا بواسطه در اختیار گرفتن سرمایه های فرهنگی مثل رسانه های مستقیم (مثل فیلمها و سریالها و کتابها و نشریات) و غیر مستقیم (مانند سبک زندگی و سبک پوشش ومد و...) چیزهایی را به عنوان مسائل مهم و ارزشی در جامعه مطرح می کنند که در آن لحظه زمانی تنها خود می توانند آنها را در اختیار بگیرند و دیگر طبقات نیز برای مطرح شدن در عرصه عمومی باید به دنبال همین مسائل و هنجارها و ارزشها باشند والبته هنگامی که تلاش آنها به ثمر می نشیند طبقات بالاتر ارزشهای جدیدتری را خلق کرده اند و طبقات پایین تر باید برای فراهم کردن و عینی کردن این ارزشهای جدید دوباره تلاش کنند و این دور ادامه دارد.

برای مثال وزیر محترم ارشاد اوایل امسال از اختصاص ده میلیارد تومان یارانه خرید کتاب به طلاب و دانشجویان خبر داد. آمار رسمی حکایت از آن دارد که حدود ۴.۵ میلیون نفر دانشجو(غیر از طلاب) در کشور وجود دارد. با یک تقسیم ساده سرانه مصرف هر دانشجو حدود ۲۰۰۰ تومان می شود. (که البته تنها کسانی از این یارانه بهره مند می شوند که با دسترسی به منابع اطلاع رسانی مثل روزنامه ها و سایتها زودتر از بقیه در پرتال دریافت یارانه کتاب ثبت نام کرده باشند!) دولت با حذف پرداخت یارانه کاغذ به انتشاراتی ها در صدد بود یارانه کاغذ را به مخاطبان ارائه کند اما نتیجه این می شود که سرانه یارانه کتاب هر دانشجو حدود دو هزار تومان در سال می شود که قریب به یقین این یارانه هم صرف خرید کتابهای درسی و کنکور و... می شود و کتابها و نشریات فرهنگی تنها توسط طبقات بالاتری که وضعیت اقتصادی مناسب تری دارند تهیه می شود و همین باعث شکاف فرهنگی و اطلاعاتی در جامعه می شود. در یک دور باطل انتشاراتی ها نیز با درک این موضوع، بیشتر چاپ کتابهایی را در دستور کار خود قرار می دهند که بازگو کننده علاقه و ذائقه قشر مرفه باشد تا فروش و سود حاصله بیشتر شود.

در نظام لیبرال دموکراسی همین دور باطل باعث تسلط هژمونی فرهنگی طبقه بورژوا و سرمایه دار توسط رسانه ها و دستگاههای پرورشی تحت تسلط خود، بر آفرینش ارزش ها و هنجارهای عمومی شده است و همین فرایند است که ایجاد "جنبش های نود ونه درصدی" در مقابل "یک درصد سرمایه دار" در کشورهای عضو نظام لیبرال سرمایه داری را موجب شده است.

برای کاستن از این شکاف یکی از وظایف دولت فراهم کردن امکانات فرهنگی رایگان و کم هزینه(تحصیل و ورزش رایگان و...) برای طبقات پایین جامعه می باشد که آنها بتوانند در این رقابت نابرابر در عرصه فرهنگی، عرض اندام حداقلی ای داشته باشند. اما در یکی دو سال گذشته دولت نه تنها در این عرصه ها پیشرفتی نکرده بلکه طرحهایی چون پذیرش دانشجوی پولی، افزایش بلیط سینماها و مراکز ورزشی و... باعث فاصله گیری بیشتر قشر مستضعف از فضاها و کالاهای فرهنگی (سرمایه فرهنگی ) شده است. قشر مستضعفی که قرار بود "ولی نعمتان انقلاب" باشند و مسئولین یک موی آنها را به کاخ نشینان ندهند.

اولین فستیوال شعر و موسیقی ضد آمریکایی طبس در گفتگو با محسن صفایی فرد

$
0
0
میثم مهدیار: اولین فستیوال شعر و موسیقی ضد آمریکایی طبس قرار بود پنجم اردیبهشت ماه مصادف با سالروز واقعه طبس توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی در تهران برگزار گردد. اما تاریخ این فستیوال به ۱۲ تیرماه تغییر یافته است. 
در رابطه با اهداف برگزاری این همایش و علت تغییر زمان برگزاری آن گفتگویی با محسن صفایی فرد دبیر برگزاری این فستیوال داشته ایم:
 


آقای صفایی فرد ابتدا از اهداف برگزاری این فستیوال برای خوانندگان و کاربران سایت بگویید:
در فضای اجتماعی کشور، ملت ما در کنار ملتهای دیگر، خاطرات زیادی از ارتباط با امپریالیسم جهانی که تبلورش در آمریکا است در ذهن دارند. از کودتای ۲۸ مرداد گرفته تا ۱۶ آذر، قضایای پیروزی انقلاب و اسنادی که بعد از فتح لانه جاسوسی بدست آمد که نشان از دخالت بی حد و حصر آمریکایی ها در امورات داخلی ما قبل و بعد از انقلاب داشت، بحث آغاز جنگ تحمیلی با تحریک و حمایت آمریکایی ها و بعد هم حمایت همه جانبه از صدام بعثی ،همچنین حمله به صحرای طبس و سقوط هواپیماهایشان ، سرنگونی هواپیمای مسافربری توسط ناو هواپیمابر وینسنس و بعد دادن نشان شجاعت به فرمانده ناو، تحریمهای اقتصادی و سیاسی ای که بعد از آن علیه ما به راه انداختند، حمایت از خرابکاران و تروریستهایی که دستشان به خون هزاران ایرانی از جمله مردم کوچه و بازار و نیز دانشمندان ما آلوده بود، فرستادن پهبادهای جاسوسی به آسمان ایران و... تنها نمونه هایی از خاطراتی است که ما در این یک سده اخیر از آمریکا داشته ایم.

در این خاطرات ما اشتراکات بسیاری با دیگر ملت ها از جمله شیلی، ژاپن، چین، ویتنام و... داشته و داریم. بعد از آغاز جنبش وال استریت احساس می شود که یک فضای جهانی مشترک ویژه ای نه تنها در کشورهایی که ذکر کردم بلکه حتی در خود آمریکا نیز ایجاد و برجسته شده است. در راستای همین همبستگی جهانی ما احساس کردیم که می شود در قالب یک فستیوال هنری این همبستگی جهانی و تاریخی را به یک شخصیت و عینیتی نزدیک کنیم. البته ما آغاز گر این حرکت هنری نبوده ایم. قبل از شروع این فستیوال ما با جستجو در فضای مجازی حدود ۲۰۰ کلیپ ضد آمریکایی از گروههای موسیقی برجسته در دنیا پیدا کردیم و متوجه شدیم که موسیقی ضد آمریکایی اصالتا خودش یک مکتب است مانند "ویکتور خارای" شیلیایی و "باب مارلی " جامائیکایی و دیگرانی که در این عرصه صاحب آثاری هستند. البته در کشور ما با اینکه در این ارتباط امپریالیستی سابقه زیادی داریم و در این راه هزینه زیادی هم داده ایم اما متاسفانه در بخش موسیقی هنرمند شاخصی نداریم.البته در حوزه شعر هنرمندان مردمی ای داریم مانند آقای قزوه، مودب و داوودی و ... که آثار فاخری در این عرصه تولید کرده اند.
تاکنون چه اقداماتی در راستای برگزاری این فستیوال صورت گرفته است؟
ما در حقیقت دو هدف داشتیم :یکی جمع آوری آثاری در حوزه شعر و موسیقی که تا حالا در این رابطه تولید شده اند. از این جهت سایت فستیوال(www.tabasfest.ir) وظیفه ی تولید ادبیات در این حوزه یعنی گردآوری و معرفی آثار تولید شده جهانی و ایرانی را بر عهده دارد. در این سایت ما از خاطرات مجاهد افغانی که در گوانتانامو اسیر بوده است تا سخنرانی اوباما در کنگره را می توانیم ببینیم. در حقیقت در نظر داریم سایت را به محل ارتباطات هنرمندان مردمی جهان با این فضا تبدیل کنیم.

هدف دوم هم ایجاد رقابت در بین آثاری است که اخیرا در این رابطه تولید شده اند. در حوزه موسیقی تا کنون حدود ۵۰ اثر رسیده است. مثلا جالب است بدانید که در آثار رسیده یک موسیقی ضد آمریکایی لری وجود دارد،چند اثر ترکی و عربی و حتی یک اثر موسیقی مقامی خراسانی. در حوزه شعر هم آثار زیادی رسیده ولی اکثرا شعرهای نو و سپید هستند و ما شعر موزون و ترانه در این حوزه کم داشته ایم. البته سعی داریم تا قبل از شروع جشنواره یک آلبوم شامل ۸ دکلمه از شعرهای نو و سپیدی که به آنها اشاره کردم تولید کنیم.

مثل اینکه تاریخ فستیوال تغییر کرده است؟
بله! در حقیقت ما در این فستیوال به دنبال پاسداشت مقاومتهای مردمی ای هستیم که در مقابل ستمگری های آمریکا اتفاق افتاده است و پنجم اردیبهشت نیز سمبل امداد الهی به این مقاومتهای جانانه است. اما از طرفی تبلیغات فستیوال از اسفندماه شروع شد که به علت برخورد با ایام عید و تعطیلی کشور تبلیغات مناسبی صورت نگرفت و از طرفی ۵ اردیبهشت مصادف شده است با ایام شهادت حضرت زهرا. به همین جهت زمان برگزاری فستیوال را به ۱۲ تیرماه یعنی سالروز حمله ضد انسانی ناو آمریکایی وینسنس به هواپیمای مسافربری تغییر داده ایم و امیدواریم تا آن زمان آثار بیشتری را در این زمینه شاهد باشیم.
 

آیا تاریخ ایران تاریخ پادشاهان است؟(چرخش از تاریخ سیاسی به تاریخ فرهنگی)

$
0
0
تغییر و اصلاح کتابهای درسی تاریخ در آموزش و پرورش مسئله ای است که هر از چندگاهی در فضای رسانه ای مطرح شده و بازتابهای مثبت و منفی ای را در پی داشته است و درسالی که گذشت نیز این مساله خبر ساز شد.اما ماجرا از آنجا آغاز شد که حدود دو سال پیش در رسانه ها به نقل از مدیرکل سابق برنامه‌ریزی‌ و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش نوشته شد:"پادشاهان از کتابهای درسی تاریخ حذف می شوند". البته ایشان بعدا در مصاحبه ای با تکذیب این نقل قول اظهار داشت: "پادشاهان و چهره‌های مهم در تاریخ ایران از کتاب‌های درسی حذف نمی‌شوند و تنها برخی از چهره‌های علمی به این کتاب‌ها اضافه خواهند شد." 

اما نقل قول اولیه مبنای اظهار نظر بعضی اصحاب تاریخ از جمله خسرو معتضد شد که طراحان این طرح را عده ای "بیکار و بیسواد" خوانده بود. همچنین مدتی پیش مدیر فعلی دفتر برنامه ریزی و تالیف کتب درسی در گفتگویی در این باره اعلام کرد:" شاهان را حذف نکرد‌ه‌ایم بلکه سلسله های شاهنشاهی را از تاریخ کشور حذف کرده‌ایم" وی در ادامه از پرکردن ذهن و حافظه‌ی کودکان از ارقام و اعداد سال تولد و مرگ پادشان انتقاد کرده و گفته بود:«...در آموزش تاریخ باید به چرایی آن پرداخته شود تا دانش آن بتواند چراغ راه آینده ما و آینه‌ای از گذشتگان باشد.». همین اظهار نظرهای جدید نیز سیلی از بازتابها را در رسانه ها در پی داشت و حتی وزرات آموزش و پرورش به دستکاری سیاسی در تاریخ متهم شد.

جدای از منازعات فوق،با نگاهی به تحولات اخیر در علم تاریخ و تاریخ نگاری در می یابیم که کتابهای درسی و آموزشی تاریخ در کشور ما دچار اشکالات فراوانی است. کتابهای آموزشی فعلی تاریخ بر اساس نگاههای کلاسیک به تاریخ نگاشته شده اند. تاریخ نگاری کلاسیک بیشتر نوعی وقایع نگاری روایتی یا نقل پشت سر هم وقایع به ظاهر گسسته است. وقایع مورد اشاره هم غالبا وقایع سیاسی و نظامی هستند. در این رویکرد ،تاریخ نگاران رفت و آمد دولت ها، رفتارهای حاکمان و عاملان آنها ،شکست ها و پیروزی های سلسله های حکومتی در جنگها و به طور کلی وقایع سیاسی و نظامی و رفتار نخبگان سیاسی را به عنوان تاریخ جوامع در نظر گرفته و کمتر به وجوه اجتماعی و فرهنگی زندگی مردمان توجه می کنند. 

در حقیقت تا قبل از دهه های میانی قرن بیستم میلادی این نوع رویکرد که به "تاریخ سیاسی" مشهور شد،پارادایم غالب بر تاریخ نگاری بود.اما در دهه های بعدی عده ای از مورخان با شکستن این رویه غالب در تاریخ نگاری اظهار کردند که تاریخ اساسا یک علم اجتماعی است و در تاریخ نگاری تمام قلمروهای فعالیت انسانهای جامعه ی مورد نظر باید مورد بررسی قرار گیرند و به جای نقل پشت سرهم حوادث گسسته سیاسی و نظامی اولا باید جنبه های دیگر زندگی اجتماعی نیز دیده شوند ، در ثانی باید به تحلیل ساخت حوادث و علل و زمینه های اجتماعی و روان شناختی آنها پرداخت ، ثالثا وقایع تاریخی را باید به عنوان یک فرایند تاریخی در نظر گرفت که ریشه هایی در گذشته دارند و فی البداهه اتفاق نیفتاده اند.از این نظر مطالعه تاریخ هنگامی می تواند مفید باشد که بتواند تبیینی از چرایی و نیز فرایندهای حوادث تاریخی ارائه دهد و محملی برای عبرت گیری خوانندگان ایجاد کند. از این رو تاریخ هم در طول(از نظر زمانی) و هم در عرض (پیوستگی وقایع سیاسی با دیگر عرصه های اجتماعی و تاثیر پذیری از آنها)گسترده شد.در تغییر اخیر تاریخ به نظریات جامعه شناسانه و روان شناسانه و در یک کلام به "نظریه" نزدیک شد.

همانطور که اشاره شد در این دوره به وقایع نه به عنوان امری مقطعی و لحظه ای که به عنوان یک امر ریشه دار و نتیجه یک فرایند تاریخی نگاه شد و همین دوره بود که بحث هویت و ریشه های هویتی جوامع نیز مورد توجه قرار گرفت.به عبارتی ملت هایی که در حال به سر می برند به گذشته هایی نیاز دارند تا جایگاه کنونی خود را در آن ها مشخص سازند و شیوه های زیستی فعلی و آتی خود را مشروعیت ببخشند. و اوج این نگاه را جورج اورول در رمان معروف خود ، ۱۹۸۴، مورد اشاره قرار داد :" کسانی که حال را کنترل می کنند کنترل گذشته را در اختیار دارند و کسانی که گذشته را کنترل می کنند آینده را در اختیار دارند."

از این رو مورخان "تاریخ نو" معتقد شدند که تاریخ را نباید تنها در رفتار حاکمان و وقایع سیاسی محصور کرد. تاریخ، همه ی ریشه های تمدنی و هویتی گذشته ی مردمان یک سرزمین (از قبیل دین،اقتصاد،تکنولوژی و فرهنگ یک جامعه شامل ادبیات،هنر،آداب و رسوم، ارتباطات متقابل،سبک زندگی،پوشش، امرار معاش، روش و منش نخبگان علمی و الگوهای فرهنگی و...) نیز هست که باید مورد توجه قرار گیرد. این رویکرد جدید به "تاریخ اجتماعی و فرهنگی" مشهور شد که در آن نه تنها وجه سیاسی،دیگر جنبه های زندگی اجتماعی را نمی پوشاند بلکه وقایع سیاسی اولا به طور پیوسته ملاحظه می شوند و درثانی در پرتو دیگر وجوه (فرهنگ،اقتصاد،دین، علم و تکنولوژی و...) تفسیر و تبیین می شوند.

اگرچه همانطور که اشاره شد در پژوهش های تاریخی چرخشی از تاریخ سیاسی به تاریخ اجتماعی و فرهنگی صورت گرفته است اما در ایران مقاومت هایی برای این تغییر و چرخش در سطح کتابهای درسی دیده می شود که البته به نظر می رسد این مقاومتها بیشتر کارکرد سیاسی داشته باشند. یک دلیل این مقاومتها را می توان تلاش عده ای برای گسترش چتر هژمونیک فرهنگ غرب در ایران و عبور از جنگ تمدن ها و تبدیل ایران به یکی دیگر از اقمار حاشیه ای جریان سرمایه داری جهانی برشمرد.به عبارتی صرف پرداختن به تاریخ سیاسی ایران و پنهان کردن تاریخ اجتماعی و فرهنگی در زیر سایه آن، باعث تعمیم ویژگی های رفتاری پادشاهان و سلسله های پادشاهان به عامه مردم ایران شده است و در این تعمیم ها مردم ایران مردمی اقتدارگرا،اهل ستیز و خشونت دائمی ،دورو و چاپلوس، دارای فرهنگ عامی و ابتدایی و... قلمداد شده اند. در نتیجه، تحقیر کلی فرهنگ و سنت ایرانیان به زعم این عده زمینه مناسب برای دریافت فرهنگ مدرن را در ایرانیان بیشتر فراهم می کند. 

درنهایت اینکه به نظر می رسد که مسئولان امر در دفتر برنامه‌ریزی‌ و تألیف کتب درسی وزارت آموزش و پرورش رویکرد مناسبی را در اصلاح متون درسی تاریخ پیش گرفته اند و منتقدان این امر یا هنوز ضرورت این تغییر را درنیافته اند یا انگیزه های سیاسی باعث موضع گیری های نسنجیده در این باب شده است.

چهار روایت روی نمایشگاه کتاب!

$
0
0

۱- از نظر بعضی ها نمایشگاه کتاب بزرگترین رویداد فرهنگی سال جمهوری اسلامی است چون حدود ۵.۵ میلیون نفر در سال گذشته از این نمایشگاه بازدید کرده اند. اینکه این آمار را از کجا به دست آورده اند خودش جای سوال دارد اما دیگرانی هستند که نمایشگاههای کتاب را بزرگترین رویداد ضد فرهنگی می دانند. ساده ترین دلیلشان هم این است که نمایشگاه کتاب به فروشگاه کتاب تبدیل شده و چرخه تولید- توزیع- مصرف کتاب را به هم زده و کار کتابفروشی های خرده پا در تهران و مخصوصا شهرستانها را با مشکل جدی مواجه کرده است. (برای روشن تر شدن موضوع اینجا و اینجا را بخوانید).

(کتابهایی که از نمایشگاه امسال خریدم)

۲- با توجه به تجربه ی سال قبل زرنگی کرده و برای بن کارت کتاب دانشجویی همان روز اول در سایت مربوطه ثبت نام کردیم. حالا روز اول نمایشگاه است و برای دریافت بن کارت به یکی دو شعبه بانک صادرات که از قبل معین شده بودند مراجعه کرده ایم. کارمندان شریف از بن کارت ها یا اصلا خبر نداشتند و یا تمام کرده بودند. مجبور شدیم بعد از کلی ترافیک و بنزین سوزاندن به شعبه مرکزی بانک صادرات برویم. وقتی صف عریض و طویل دانشجویان در شعبه مرکزی را دیدم که تا داخل پیاده روهای اطراف بانک نیز کشیده شده بود عطای بن کارت را به لقایش بخشیدیم و راهی نمایشگاه شدیم.حالا گیرم ما می توانستیم بن کارت بگیریم؛ در طول یکسال گذشته حدود ۸۰۰ هزار تومان کتاب خریده بودم که حدود یک سومش از نمایشگاه بود. نمی دانم این ۲۰ هزار تومان یارانه کجای کار را می گرفت که ما چند ساعت خودمان را علاف کرده بودیم! 

۳- تجربه نشان می دهد که معمولا روز اول حضور ناشران منظم نیست اما وقتی وارد سالن اصلی نمایشگاه می شویم تقریبا همه ی ناشران آمده اند و روال طبیعی نمایشگاه شروع شده است.به نظر می رسد روز اول نمایشگاه نسبت به سالهای گذشته شلوغ تر است. سالهای قبل همیشه از راهرو اول یا آخر شروع به بازدید می کردیم و همیشه هم به علت خستگی برخی غرفه های خوب انتهایی را جا می انداختیم. امسال بازدید را از غرفه های وسط شبستان شروع کردیم یعنی راهرو ۱۷. 

اول کار در راهرو ۱۷چشم مان روشن می شود به جمال غرفه "معارف انقلاب" که زیر نظر آقای هاشمی رفسنجانی و فرزندانشان اداره میشود و خاطرات ایشان را منتشر می کند .بازسازی و سازندگی(خاطرات سال۶۸)، اوج دفاع و... از کتابهایی است که در نمایشگاه امسال عرضه شده اند. 
غرفه کناری غرفه "دفتر شعر جوان" قرار دارد که تحت نظر شاعر عزیز گروس عبدالملکیان اداره می شود. این انتشارات گلچین کتابهای شعر بزرگان شعر انقلاب مثل سلمان هراتی و قیصر امین پورو همینطور مجموعه شعرهای جوان از جمله "جمعه خیابان ولی عصر" (آرش شفاعتی ) و"پنهان در سکوت بلوط" (وحید کیانی) و... . نیز مجموعه چهار جلدی کتاب سال شعر جوان را به نمایشگاه عرضه کرده است.

در اواسط راهرو ۱۷ انتشارات دفتر آیت الله بهجت قرار دارد که به جمع آوری کتابهای مرتبط با سیره زندگی و توصیه های اخلاقی آیت الله بهجت اقدام کرده است. تعداد زیادی در جلوی غرفه مشغول نماهنگی از زیارت آن مرحوم در حرم امام رضا علیه السلام هستند.
چند غرفه بعدتر غرفه"دفتر نشر فرهنگ اسلامی" قرار دارد. کتابی که در این غرفه جلب توجهم کرد یک کتاب ترجمه شده با عنوان " درمان طبیعی جایگزینی برای داروهای شیمیایی" است."صحنه های تکان دهنده تاریخ اسلام" ترجمه علی دوانی نیز از کتابهای جالبی است که در این غرفه ارائه شده است.پرفروش ترین کتابهای دفتر نشر فرهنگی کتاب" مطلع عشق" است که حاوی توصیه هایی از رهبر انقلاب خطاب به زوجهای جوانی است که برای جاری شدن خطبه عقدشان خدمت ایشان می رسند. همینطور کتاب "کتاب و کتابخوانی از نگاه مقام معظم رهبری" هم از کتابهای پر تیراژ و پر مخاطب این انتشارات در سالهای اخیر بوده است.این انتشارات از سالها پیش ناشر کتابهای مرحوم دکتر سید جعفر شهدی مانند "قیام حسین" و زینب و... بوده است.کتاب "شرق شناسی" ادوارد سعید نیز قبلا برای اولین بار در این انتشارات عرضه شده بود."مقایسه انجیل، تورات، قرآن و علم" نیز از کتابهای جالب این انتشارات است که به مقایسه دیدگاه های ادیان الهی موجود نسبت به علم پرداخته است.

از آنجا که بر خلاف عادت مالوف نمایشگاه را "قد بُر کرده ایم!" و بازدید را از راهرو ۱۷ شروع کرده ایم در انتهای راهرو راهمان را کج می کنیم سمت راهرو ۱۶. پاطوق کتاب که کتابهای "نشر معارف" وابسته به نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه را عرضه کرده است با دکور متفاوتی خود نمایی می کند. این انتشارات در سالهای اخیر ترجمه های خوبی در حوزه مسائل زنان(فمنیسم) و خانواده وارد عرصه نشر کرده است.کتاب حدیث پیمانه از دکتر پارسانیا،راز درخت سیب از استاد یعقوب توکلی هم از کتابهای تازه عرضه شده نشر معارف هستند. سایت پاطوق کتاب یکی از سایتهای معرفی و فروش اینترنتی کتاب هم توسط این انتشارات اداره میشود.

انتشارات دارالحدیث وابسته به دانشکده علوم حدیث( تحت تولیت آقای ری شهری) نیز با چند کتاب جدید در نمایشگاه حاضر شده است. مجموعه کتابهای موضوعی احادیث شامل مجموعه میزان الحکمه، حکمت نامه جوان، حکمت نامه کودک، حکمت نامه طب و... از کارهای خوب آقای ری شهری و شاگردانشان در این حوزه است. همینطور مجموعه خاطرات سه جلدی آقای ری شهری مخصوصا جلد سوم با عنوان "سنجه انصاف" که به روایت خاطرات ایشان در زمان مسئولیت وزارت اطلاعات در مورد دستگیری باند مهدی هاشمی و قضایای عزل منتظری پرداخته است نیز از کتابهای جالب انتشارات دارالحدیث است. تجدید چاپ کتاب"کیمیای محبت" نوشته آقای ری شهری که اولین و پر تیراژترین کتاب راجع به سیره و زندگی شیخ رجبعلی خیاط بود نیز با عکسی از آن مرحوم در روی میز غرفه خود دیده می شود.
روبروی انتشارات دارالحدیث انتشارات حکمت قرار دارد که در سالهای اخیر سعی کرده است از منظر فلسفه تحلیلی به فلسفه، منطق، علم و دین بپردازد. همچنین کتابهای خوبی در فلسفه علم و منطق سال گذشته از سوی این انتشارات ترجمه و چاپ شده است. تجدید چاپ آثار سنت گرایانی چون سید حسین نصر(دین و نظام طبیعت)، رنه گنون(بحران دنیای متجدد)،بوکهارت و... با طرج جلدهای چشم نواز از دیگر فعالیت های سالهای اخیر این انتشارات است.
در همین راهرو آنسوتر در" انتشارات حوا" بنری با عکس کامران نجف زاده خودنمایی می کند که تبلیغ کتاب اخیر او با عنوان "یادداشتهای خبرنگار ژنرال دوگل" است. در کنارش هم بنری با عکس دکتر مجتبی رحمان دوست قرار دارد که تبلیغی است از سفرنامه ایشان به حج با عنوان" سفر غریب".

در انتهای راهرو ۱۶ انتشارات خادم الرضا قرار دارد که به چاپ متن مجموعه برنامه های تلوزیونی و رادیویی حاج آقای دهنوی در مورد انتخاب همسر، همسرداری و تربیت کودک اقدام کرده و مخاطبان زیادی هم دارد. روبروی این انتشارات غرفه نشر حدیث راه عشق قرار دارد که آن هم مجموعه کتابهای خوبی در مورد همسریابی و تشکیل خانواده با محوریت آثار دکتر بانکی پور به زیر چاپ برده است. 
روبروی راهروی ۱۶ غرفه "پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی" قرار دارد که کتابهای عمومی و تخصصی خوبی در دین،فرهنگ و علوم انسانی عرضه کرده است. پرتیراژترین کتاب سیاسی این انتشارات کتابجریان شناسی سیاسی در ایران نوشته دکتر علی دارابی است که با نثری روان به نقد و بررسی جریانهای سیاسی و فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی پرداخته و به چاپ دهم رسیده است. مجموعه نقدها و جریان شناسی های ادبی محمدرضا سرشار، شهریار زرشناس و کامران پارسی نژاد در مورد جریانهای ادبی مدرن ایران از جمله هدایت و... دیگر کتابهای جالب توجه این انتشارات هستند. همچنین در حوزه ادبیات کلاسیک چاپ دوم یک پژوهش جدید و وزین با عنوان "بوسه بر خاک پی حیدر، بحثی در آرمان و ایمان فردوسی و پرتوگیری شاهنامه از قرآن و احادیث معصومین همراه با نقد نظریات و آرای برخی از شاهنامه پژوهان" ارائه شده است.

قسمت دوم

مدتی قبل آقای دکتر انتظاری از اساتید جامعه شناسی در گفتگویی که با الف داشت یکی از آسیب های فرهنگ کار در ایران را توجه افراد به وجه مالی کار دانست. ایشان اعتقاد داشتند همین تک بعدی دیدن کار(یعنی تنها مهم بودن وجه ارزش مالی کار و نه علاقه و استعداد فرد) باعث شده است که افراد در موقعیت های شغلی ثابتی قرار نگیرند و با موجهای بازار هر روز شغل عوض کنند؛ یک روز موبایل فروش شوند و یک روز لبتاپ فروش. همین عدم استمرار در یک شغل باعث غیر تخصصی شدن شغلهای آزاد در ایران شده است. یکی از این شغل ها فعالیت در حوزه چاپ و نشر و توزیع کتاب است. امروز با یک محاسبه سرانگشتی دریافتم حدود 80 درصد انتشاراتی های عمومی و فرهنگی ما غیر تخصصی عمل می کنند. در بساط این انتشاراتی ها از تعبیر خواب، رمان های زرد و عامه پسند گرفته تا کلیات سعدی ، قرآن ، نهج البلاغه ، روانشناسی ها ی موفقیت و مهارتهای زناشویی و هر چیزی که دم دستشان بیاید می توانید پیدا کنید. البته در این میان تجدید چاپ کتابهای جلال آل احمد و دکتر شریعتی و ... بدون اجازه از خانواده های آن مرحومان، آن هم با طرح جلدهای قدیمی و البته شبیه به هم، دغدغه مشترک اغلب این انتشاراتی هاست! برای این انتشاراتی ها کتاب با سیب زمینی و موبایل و وین دایر و شریعتی و جلال و... تفاوتی ندارد.

با اینکه هنوز ساعتی از شروع بازدیدمان که از راهرو ۱۷ آغازیده بودیم نگذشته و تازه به غرفه ۱۵ رسیده ایم اما کم کم آثار خستگی هویدا می شود. منتظرم اذان بگویند تا به بهانه نماز کمی استراحت کنیم.

انتهای راهرو ۱۵ دکوراسیون زیبایی از انتشارات "علمی فرهنگی" با چینش موضوعی در حوزه های فرهنگ و علوم انسانی خودنمایی می کند. مهمترین کتاب این انتشارات مجموعه وزین و گرانقیمت تاریخ تمدن ویل دورانت است. البته متن الکترونیکی این مجموعه نیز در همین غرفه جداگانه به فروش می رسد. این نشر همینطور مجموعه ی تاریخ فلسفه کاپلستون که قبلا به صورت مشترک با انتشارات سروش به چاپ می رساند را اخیرا به طور مستقل تجدید چاپ کرده است. تاریخ و فلسفه علوم و فلسفه سیاسی از مهمترین موضوعات علوم انسانی هستند که در انتشارات علمی و فرهنگی مورد توجه هستند.

بعد از نماز بازدید را از سر می گیریم.در راهرو ۱۴ به انتشارت جوان پویا، ناشر کتابهای دکتر محمد منصور نژادمی رسیم. سلسله درس گفتارهای ایران شناسی آخرین اثر این محقق پرکار است که به بررسی و نقد مساله هویت در آثار محققان ایرانی پرداخته است. از دیگر کارهای قابل توجه ایشان کتاب "مساله زن، اسلام و فمینیسم" است که مورد فعالان مسائل زنان در ایران نیز قرار گرفته است. وقتی به گستره موضوع هایی که دکتر منصورنژاد به آنها(از بحث توسعه ،علم ، فرهنگ و دین تا سیاست و اخلاق و...) پرداخته است دقت می کنم با خودم می گویم ایشان این همه وقت برای مطالعه و نوشتن را از کجا می آورد؟

در این راهرو به طور اتفاقی گوشم تیز می شود به گفتگوی دو ناشر با یکدیگر:"... بله! از ارشاد سفارش داشتم، این کتابِ ...(بوق) انتشارات...(بوق) رو برداشتم جلد گالینگور کردم؛۱۰۰۰ تا زدم دادم به ارشاد"؛ کانه دارند درباره بسته بندی نارنگی با هم صحبت می کنند. ناشر فرهنگی و فرهیخته عزیزمحصول ادبیات کلاسیک یک انتشارات دیگر را با تعویض جلد به نام خود منتشر و به ارشاد قالب کرده اند و با افتخار... . باور کنید همین روحیه های بازاری است که سرانه مطالعه ما را پایین آورده است.بگذریم...

در راهرو۱۳ تنها انتشارات "پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی" توجهم را جلب می کند. این انتشارات در سالهای اخیر کتابهای فاخری در حوزه علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی تالیف یا ترجمه کرده و به محققان ارائه کرده است. از جدید ترین آثار این انتشارات ترجمه ای است با عنوان "اسطوره سفید" که به نقد و بررسی مساله تاریخ نگاری در روایت های تاریخی غرب مدرن پرداخته است."شرق شناسی ضیاءالدین سردار اندیشمند پاکستانی الاصل ساکن آمریکا،"پسا استعمارگرایی" لیلا گاندی (نوه مهاتما گاندی) نیز از کارهای جدید این پژوهشکده است. کتاب وزین "ریشه های شرقی تمدن غرب" نیز سال گذشته در این انتشارات منتشر شده است.به نظر می رسد تاکید بر نگاههای انتقادی به مساله علوم انسانی و اجتماعی، فلسفه و مساله هویت از مهمترین دغدغه های این پژوهشکده در سالهای اخیر بوده است.
مجموعه شاهکارهای ادبیات کلاسیک ایران مهمترین اثر انتشارت پیمان در همین راهرو است. "پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی" نیز مانند همیشه در حوزه علوم انسانی دست پر به نمایشگاه آمده است. تجدید چاپ کتاب "تحقیق کیفی" اثر اشتروس، کتاب جدید افکار هگل از دکتر کریم مجتهدی، و تجدید چاپ کتابهای دکتر مهدی گلشنی در حوزه علم و دین مانند "از علم سکولار تا علم دینی"، "آیا علم می تواند دین را نادیده بگیرد؟" و... نیز در این غرفه عرضه شده اند.نقد ISIگرایی نیز یکی از موضوعاتی است که دکتر داوری اردکانی در کتاب علم و پژوهش و سیاست های پژوهشی به طور خاص به آنها پرداخته است.
نشر تکا وابسته به اداره کتاب وزارت ارشاد نیز در سالهای اخیر گلچینی از آثار شاعران و نویسندگان پس از انقلاب چون سعیدی راد،احمد عزیزی،میرشکاک،احد ده بزرگی، پرویز بیگی حبیب آبادی ، طاهره صفار زاده و... را در طرح هایی یک شکل و یک اندازه وارد عرصه نشر کرده است.

در راهرو ۱۲ کتاب "علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه" نوشته دکتر داوری اردکانی نیز جدیدترین کتاب موسسه نشر بین المللی هدی است. انتشارات بیدگل که به صورت تخصصی در حوزه هنر فعالیت می کند نیز کتاب "هنر هویت و سیاست بازنمایی" که در سال ۸۹ در مراسم کتاب سال شایسته تقدیر شناخته شده است را روی ویترین خود دارد. همچنین مجموعه دو جلدی طنزهای وودی آلن را با طرح جلدی از این بازیگر سینما را می توان در غرفه این انتشارات دید. در راهرو ۱۲ یکی از غرفه هایی که تعداد زیادی از بازدیدکنندگان را به خود جلب کرده غرفه قربانیان تروراست. در نمایشگر بزرگ این غرفه مستند جالبی از پرس تی وی در مورد سوابق عامل ترور شهید دکتر علیمحمدی در حال پخش است.

در ابتدای راهرو ۱۱ غرفه "بنیاد ادبیات داستانی" با دکوری متفاوت حضوریافته است. در داخل غرفه عکسهایی از چهره های نویسندگان معاصر چون جلال، نادر ابراهیمی، گلابدره ای، مهدی شجاعی، امیرخانی و... دیده می شود."بهترین داستانهای جهان(قرن ۱۹ و ۲۰)" با انتخاب و ترجمه احمد گلشیری مهمترین کتاب این بنیاد تازه تاسیس است. دومین شماره نشریه داستان هم در روز اول به نمایشگاه می رسد. عکسی از صادق کرمیار نویسنده رمان های نامیرا و دشت های سوزان بر روی جلد نشریه خودنمایی می کند.
در ادامه انتشارات به انتشارات کتاب پارسه می رسیم که بیشتر در حوزه تاریخ باستان ایران فعالیت کرده است. تاریخ باستان، دین ایران باستان،کوروش بزرگ و... از جمله کتابهای این انتشارات است.
در راهرو۱۰ انتشاراتی توجهمان را جلب نمی کند و به سمت راهرو ۹ سرازیر می شویم.در ابتدا با انتشارات اندیشه ناب که آثار دکتر اسدالله بادامچیان را منتشر می کند مواجه می شویم. تحزب و تشکل، روشن فکری و روشن اندیشی ، بررسی تحلیلی نهضت آزادی و... از کتابهای اخیر آقای بادامچیان است. 

در همین راهرو بنیاد معارف اسلامی که ناشر مجموعه کتابهای دکتر تیجانی مانند آنگاه هدایت شدم، اهل سنت واقعی و... است نیز حضور دارد. انتشارات اندیشه معاصر نیز با چاپ "قلعه حیوانات" و ""۱۹۸۴ جرج اورول، "یادداشت های یک پیاده نظام" خانم سلینجر و "دوبلینی ها" جیمز جویس در نمایشگاه حضور یافته است.
در ابتدای این راهرو انتشارات انقلاب اسلامی وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار رهبری با دکوری متفاوت حضور یافته است. در این انتشارات مجموعه کتابهایی که انتشارات های گوناگون در مورد رهبری به چاپ رسانده اند گرد آوری شده اند."داستان سیستان" روایت رضا امیرخانی از سفر رهبری به سیستان که به چاپ بیست و دوم رسیده و "حافظ هفت" آقای اکبر صحرایی که سال گذشته توسط سوره مهر منتشر و به چاپ سوم رسیده و مجموعه ۵ جلدی "نکته های ناب" که گلچینی موضوعی از منویات رهبری پیرامون موضوعاتی چون تولید علم، دانشجو، فرهنگ و... است در ویترین داخلی غرفه دیده می شوند. 

در راهروی ۸ در غرفه "انجمن قلم" محمدرضا سرشار خود مشغول فروش کتاب و گفتگو با مشتریان است.جنگ سلطه و رسالت هنرمندان از همین نویسنده از کتابهای اخیر انجمن قلم ایران است. پرتره های نویسندگان معاصری چون راضیه تجار، ابراهیم حسن بیگی، منیژه آرمین و... طرح جلد ثابت کتابهای انجمن قلم است. 
در همین راهرو انتشارات امینان که کتاب پرفروش "زندگی شهید شاهرخ ضرغام" را اخیرا تجدید چاپ کرده حضور یافته است. کتاب "سلام بر ابراهیم" نیز از کتابهای جدید این انتشارات است.این انتشارات همچنین چند اثر از دکتر محمد دریایی در مورد تغذیه سنتی با عناوینی چون "نمک دریا سالم ترین نمک هستی"، "معجزات غذایی خرما" و... را راهی بازار نشر کرده است.
در همین راهرو انجمن شاعران ایران مجموعه آثاری از شاعران معاصر چون شاملو، قیصر امین پور، شفیعی کدکنی، خانم راکعی، حمیدرضا شکارسری و... را عرضه کرده است.

در راهروی ۷ انتشارات گنج معرفت در ابتکاری هر یک از بابهای کتاب حلیه المتقین علامه مجلسی با عناوین: پوشیدنی ها، آراستنی ها، عطرها، ازدواج و تربیت فرزند و... را به چاپ رسانده است. درادامه انتشارات انجمن اولیا و مربیان که از ابتدای تاسیس کتابهای خوبی در باره مهارتهای تربیت فرزند ارائه کرده است دیده می شود. 
در همین راهرو تجدید چاپ کتاب"سازمان ها و جریانهای سیاسی مذهبی ایران از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ " اثر استاد رسول جعفریان توسط نشر خانه کتاب وابسته به خانه کتاب وزارت ارشاد به علاقمندان مباحث تارخ معاصر ارائه شده است. انتشارات المعی نیز عمده کتابهای خود را درباره طب و تغذیه سنتی و اسلامی قرار داده است.ماساژ درمانی، شناخت نبض، حفظ صحت ناصرالحکما و... از جمله این کتابها هستند.

با اینکه چاپخانه انتشارات و روزنامه اطلاعات یکی از فعالترین چاپخانه های کشور است و بسیاری از کتابها و نشریات در این چاپخانه به طبع میرسند اما کتابهای خود این انتشارت اغلب قدیمی و طرح جلدهایی کلیشه ای دارند.البته در یکسال گذشته کتابهای جدیدی از سوی این انتشارات ترجمه و چاپ شده است که کتاب "گفتگوی مظفر اقبال و سید حسن نصر" در مورد علم و تکنولوژی و "افق های نا کجا آباد" که سیری انتقادی در یوتوپیاهای مطرح شده از جانب امثال افلاطون، تامس مور، مارکس و... از آن جمله هستند. مجموعه کتابهای نیل پستمن منتقد آمریکایی با عناوین"تکنوپولی:تسلیم فرهنگ به تکنولوژی"، "زندگی در عیش مردن در خوشی" و "زوال دوران کودکی" با ترجمه دکتر صادق طباطبایی نیز از کتابهای قابل توجه انتشارات اطلاعات است. در راستای همین کتابها آقای طباطبایی نیز به تالیف کتاب "طلوع ماهواره، افول فرهنگ" اقدام کرده اند که کتابی درخور توجه علاقمندان حوزه کتاب و مطالعه است. کتاب "فضیلتهای فراموش شده" که شرح حال عارف وارسته مرحوم حاج آخوند ملا عباس تربتی است نیز با حدود ۴۰ چاپ پرفروشترین کتاب انتشارات اطلاعات در سالهای اخیر بوده است.
 قسمت سوم

شمامتولد چه ماهی هستید؟ امروز می خواهیم با توجه به آیینه بخت و اقبالتان به شما کتاب پیشنهاد بدهیم.
اگر متولد ماه فروردین هستید، یعنی که شما باید آدم پرمطالعه‌ای باشید؛
اگر متولد اردیبهشت هستید، پس باید کتاب‌های تاریخی و داستانی را ترجیح دهید؛
اگر متولد خردادماه هستید،‌ احتمالاً باید به کتاب‌های فلسفی، دینی و علوم‌انسانی اهمیت بدهید؛
و اگر متولد...
اصلاً شما متولد هر ماهی و هر سالی و هر روزی که باشید، چاره‌ای ندارید جز این‌که به «کتاب» و «کتابخوانی» خیلی جدی و به عنوان یک امر اجتناب‌ناپذیر نگاه کنید. چرا؟! چون انسان بزرگی هستید! و انسان‌های بزرگ، شاید بتوانند دو دقیقه بدون هوا، دو هفته بدون آب و یک عمر بدون پول زندگی کنند، اما بدون کتاب نمی‌توانند حتی یک لحظه زنده بمانند!

فکر می‌کنید جمله‌ی زیر از کیست؟
«این عادت هنوز در بین مردم جا نیفتاده که بروند کتابی را بخرند، آن را بخوانند، بعد به دوستشان یا به فرزندشان بدهند تا آن‌ها هم بخوانند. این‌طوری نیست. ای‌بسا کتابی را می‌خرند، بعد آن را کناری می‌گذارند یا مثلاً کتابی را دوستی به دوستی هدیه می‌دهد، او هم کناری می‌گذارد! واقعاً کتاب خواندن در مملکت ما جا نیفتاده است و این "درد بزرگی است" و ما از اهمیت و عظمت این درد غافلیم. من هر زمانی که به یاد کتاب و وضع کتاب در جامعه‌ی خودمان می‌افتم، قلباً غمگین و متأسف می‌شوم.»

ویکتور هوگو می‌گوید: «خوشبخت کسی است که به یکی از دو چیز دسترسی دارد: یا کتاب‌های خوب؛ و یا دوستانی که اهل کتاب باشند.» و یک نظریه‌ی پزشکی-فرهنگی نیز می‌گوید: «طول عمر با میزان مطالعه‌ی کتاب نسبت مستقیم دارد. هر که مطالعه‌اش بیش،‌ عمرش بیشتر؛ و البته گاهی هم کمتر!»
و بزرگوار دیگری فرموده: «مردمی که با کتاب خوی نگیرند،‌ فرزانگی و فرهنگ ندارند.»
شاید پیش خود بگویید: «حالا که چی؟! بابا ما که یه پا کتاب خونیم!» برای این هم جواب داریم: «هیچوقت پز کتاب‌هایی را که خوانده‌اید‌ ندهید؛ به کتاب‌هایی که هنوز نخوانده‌اید، فکر کنید.»
گاهی با یک کتاب،‌ می‌توان راه صد ساله را یک شبه پیمود؛ و البته گاهی هم نمی‌شود! ولی یک اتاق پذیرایی حتماً با یک قفسه کتاب آبرومندتر است...!
همه‌ی اینها را گفتم که که به اینجا برسم :
یک ساعت از عمر را به هیچ قیمتی نمی‌توان باز گرداند،‌ اما با مبلغی ناچیز، می‌توان تجارب تمام عمر بزرگ‌ترین عقلای عالم را تصرف کرد؛ کتاب عمر دوباره است...

بگذریم... این سومین مرحله از گشت و گذرا ما در نمایشگاه کتاب امسال است.بازدیدمان را به دلایلی که قبلا خدمتتان عرض کرده بودیم از راهرو ۱۷ شروع کردیم و حالا رسیده ایم به راهرو ۷. در راهرو ۷ بهانتشارات انجمن اولیا و مربیان می رسیم که در زمینه تخصصی تربیت فرزند در دوره های سنی مختلف از جمله قبل از دبستان، راهنمایی و دبیرستان کتاب منتشر می کند. در راهرو ۶ تنها غرفه بنیاد پژوهشهای قرآنی چشم مان را می گیرد. این غرفه با ابعاد ۱.۵ در ۱ شاید کوچکترین غرفه نمایشگاه باشد اما پژوهشهای خوبی در زمینه موضوعات علوم انسانی از جمله جامعه شناسی و قرآن،اقتصاد و قرآن و علم دینی و...انجام داده است. هر چند من با این مدل کارها خیلی همدلی نمی کنم و چسباندن مفاهیم مدرن جامعه شناختی به قرآن را صحیح نمی دانم اما دیدن مجموعه های این بنیاد را علاقمندان موضوع علم دینی توصیه می کنم..به راهرو ۵ می رسیم. درغرفه انتشارات ژرف که کتابهای انتشارات نیکا را نیز توزیع می کند کتاب از هگل تا نیچه نوشته کارل لویت نظرمان را جلب می کند.کارل لویت از فیلسوفان قاره ای است که اخیرا آثارش مورد توجه برخی محققان ایرانی قرار گرفته است.

در تقاطع وسط راهرو ۵ نشر افق دیده می شود که به نسبت حجم آثاری که اغلب منتشر می کند فضای خیلی کمی را در اختیارش قرار داده اند. نشر افق از انتشارات های فعال و پر کار در حوزه ادبیات است.با این همه جمعیت زیادی که جلو غرفه جمع شده اند کمی غیرعادیست. سرک می کشم حدسم درست است! رضا امیرخانی را در غرفه می بینم که در حال خوش و بش با مراجعه کنندگان غرفه و امضا کردن رمان جدیدش "قیدار" است. کتابهای قبلی امیرخانی نیز در غرفه نشر افق دیده می شود: جانستان کابلستان، نفحات نفت، من او( که قبلا سوره مهر تا چاپ ۲۵ اش را منتشر کرده بود) و ارمیا. همچنین پوستری از کتاب "هاروارد مک دونالد" که در حقیقت ۴۳ روایت از سفر سید مجید حسینی(مدیر سابق انتشارات همشهری و از دوستان نزدیک آقای شهردار) به آمریکاست روی دیوار غرفه خودنمایی می کند. جالب اینکه در این غرفه قسمت فروش کتاب به دو قسمت خواهران و برادران تقسیم شده است.همچنین اگر مثل ما عاشق فیلم پدر خوانده باشید پس دو کتاب ماریو پوزو یعنی پدر خوانده و آخرین پدر خوانده را از دست ندهید. اگر هم می خواهید یک هفته تمام افسرده باشید کتاب من قاتل پسرتان هستم را فراموش نکنید: یک کتاب ضد جنگِ به تمام معنا!

انتهای راهرو ۵ غرفه نهاد کتابخانه های عمومی قرار گرفته است. کتابخانه های عمومی در هر شهر و استان زیر نظر نهاد کتابخانه های عمومی قرار دارد که یک نهاد عمومی است.ابتکار جالب " کتاب من" چند سالی است که دراین نهاد اجرا می شود و شما می توانید با ثبت درخواستتان در سایت مربوطه یک هفته بعد کتاب دلخواهتان را از کتابخانه عمومی محل زندگیتان امانت بگیرید. همینطور مجموعه لیست های گلچینِ موضوعیِ کتاب نیز از دیگر کارهای این نهاد عمومی است.
در راهرو ۴ کتاب خاصی چشممان را نمی گیرد و راهمان را به سمت راهرو ۳ کج می کنیم. انتشارات آموزه در راهرو ۳ کتابهای تخصصی در حوزه روانشناسی مدیریت و روانشناسی صنعتی و نیز مدیریت بحران ارئه می دهد. 

در راهرو ۳ همچنین غرفه انتشارات سلمان پاک نیز کتابهای موسسه شهرستان ادب را عرضه کرده است. چمدان های قدیمی و صبح بنارس دو مجموعه شعر جدید هستند از علیرضا قزوه و میلاد عرفان پور از شاعران جوان و با ذوق کشورمان نیز مجموعه بی خبری ها را منتشر کرده است.کتاب حق السکوت محمد مهدی سیار که سال گذشته به عنوان کتاب سال برگزیده شد نیز در این غرفه مشاهده می شود. انتشارات ارمگان در این راهرو نیز کتابهایی در زمینه طب و تغذیه سنتی ارائه کرده است. معجزات عسل و درمانگاه سبز از این جمله است.

در انتهای این راهرو انتشارات بوستان کتاب به عنوان پرکارترین انتشارات کشور قرار دارد. بوستان کتاب از سال گذشته تا کنون حدود ۱۳۰۰ عنوان کتاب را چاپ یا تجدید چاپ کرده است.کتاب عصر امام خمینی از آقای میرحاجتی با ۱۶ چاپ از پرفروشترین کتابهای این انتشارات در سالهای اخیر بوده است.همچنین مجموعه هزار و یک کلمه که گرد آوری بیانات حضرت علامه حسن زاده است نیز در نمایشگاه امسال ارائه شده است.افسانه نجات بخشی علم نیز ترجمه جدیدی است که در قفسه کتابهای جدید این غرفه دیده می شود.آن سوی صوفیگری، صدای عدالت انسانی اثر جرجرداق مسیحی و مجموعه آثار علامه طباطبایی درباره مکتب شیعه از دیگر کتابهای قابل توجه این انتشارت است.
در راهرو ۲ انتشارات آسیم که کتابهای معروفی چون از حال بد به حال خوب و ماندن در وضعیت آخر را قبلا منتشر کرده است کتابهای روانشناسی عامه پسند جدیدی را نیز به دست طبع سپرده است. انتشارات آب و تاب نیز در قطع جیبی اقدام به نشر کتابهایی در حوزه تربیت کودک نموده است.آریانا قلم نیز بیشترین تمرکز خود را بر موضوعات استراتژیک ازجمله برنامه ریزی استراتژیک نموده است.غرفه آراد کتاب نیز درمانهای گیاهان خانگی و فرهنگ گیاهان دارویی را روی میز خود دارد.

از راهرو ۱۷ شروع کرده ایم و حالا به راهرو ۱ رسیده ایم.
نای رفتنی برایمان نمانده است.برنامه ریزی می کنیم بعد از اتمام راهرو اول، استراحتی نه چندان کوتاه! داشته و به آنسوی نمایشگاه برویم و در مرحله بعد بازدید را از راهرو آخر یعنی از راهرو ۳۲ آغاز کنیم. درراهرو 1 انتشارات آرام دل حضور دارد که آثار فاخری از شعر آیینی را عرضه کرده است. مجموعه "سواد آیینه" از رضا جعفری و "طوفان واژه ها" از حمیدرضا برقعه ای و از "دروازه های روشنی" خلیلیان از این جمله است.در همین راهرو ترجمه آثار گارسیا مارکز مانند صد سال تنهایی را می توانید در انتشارات آریابان پیدا کنید.

قسمت چهارم

در قسمتهای قبلی گزارش برخی دوستان نظر داده بودند که:" ای بابا دلتان خوش است؛ با این اوضاع اقتصادی کی پول و حال و حوصله کتاب خوندن داره و...". وقتی این توجیهات را می شنوم یاد کارگر ژاپنی ای می افتم که بازده کاریش چند برابر کارگر ایرانی است اما در بازگشت از محل کار، در مترو و اتوبوس هم کتاب از دستش نمی افتد! در ثانی مساله کتاب نخوانی ما اقتصادی نیست. کتاب را اگر نمی شود خرید، از کتابخانه که می توان امانت گرفت.

 سه گزارش قبلی روایتی بود از نیمی از نمایشگاه در شبستان اصلی و حالا قرار است در این گزارش آخرنیمِ دیگر نمایشگاه را برایتان روایت کنیم و برای یک گزارشگر چقدر سخت است که از سر و ته مشاهداتی که برایشان یک روز کامل وقت گذاشته، بزند و بگذرد!
قبلا نوشته بودم که گشت و گذار در نمایشگاه آنقدر رمق گیر است که بعد از گذر کردن چند راهرو اول ، دیگر نه پایی برای ماندن می ماند و نه جانی برای دیدن و به همین خاطر هرسال غیر از چند راهرو اول بقیه راهرو ها و غرفه ها را چند تا یکی می کنی و معمولا راهروها و انتشارات های آخر جا می مانند.امسال بازدیمان را از راهرو 17 شروع کردیم و به راهرو اول رسیدیم. برای ادامه بازدید به راهرو آخر می رویم تا از آنجا به سمت راهرو 18 سرازیر شویم. در راهرو 32 اولین انتشاراتی که نظرمان را جلب می کند دفتر مطالعه و تدوین تاریخ ایران است. این دفتر با مسئولیت آقای سلیمی نمین بیشتر در زمینه نقد و بررسی کتب تاریخی و خاطره نگاری های تاریخی فعالیت می کند. تاریخ یهود در ایران، 50 سال تاریخ با پان ایرانیستها، خاطرات عَلم و خاطرات علی امینی کتابهایی هستند که اخیرا  در این موسسه نقد و بررسی شده اند. تولیدات این موسسه بیشتر به صورت جزوه و اخیرا به صورت کتاب منتشر می شود. پاسداشت حقیقت که نقد خاطرات مرحوم منتظری است و نیز مجموعه شش جلدی نقد خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی از دیگر خروجی های این موسسه است.

در انتهای راهرو، در غرفه نشر نی می توانید در حوزه ادبیات مجموعه آثار جین آستین مانند غرور وتعصب، عقل و احساس و... را بیابید.نوشته های رومانتیک امیلی برونته مانند بلندی های بادگیر و جین ایر از دیگر آثاری است که نشر نی تجدید چاپ کرده است. فلسفه مک اینتایر، تئاتر فلسفه (درس گفتارهای فوکو) و  تاریخ اندیشه سیاسی کلاسیک با ترجمه خشایار دیهیمی از دیگر کتابهای جدید نشر نی در یکی دوسال اخیر است."اصول تاریخ کالینگوود"، "فلسفه تاریخ"، "تطورات گفتمانهای هویتی در ایران" دکتر کچویان و "فهم علم اجتماعی" راجر تریگ از دیگر آثار چشمگیر نشر نی در حوزه علوم انسانی و اجتماعی است.

انتهای راهرو 31 غرفه نشر شاهد حضور دارد که این روزها نامش با کتاب" من مادر مصطفی" از رحیم مخدومی بر سر زبانها افتاده است. در همین راهرو نشر واحه تمام آثار شهید آوینی مانند "توسعه و مبانی تمدن غرب" و "آغازی بر یک پایان" را تجدید چاپ کرده است. در کنار نشر واحه انتشارات وثوق قرار دارد که کتاب "مجموعه مقالات جریان شناسی انجمن حجتیه" و نیز کتاب "شاهد بازاری، سنت قدسی" اثر استاد شهریار زرشناس از کتابهای جالب توجه آن هستند.
در همین راهرو انتشارات هنر رسانه اردیبهشت قرار دارد که به صورت تخصصی در زمینه شعر فعالیت می کند. "حالا نوبت خداست" از ضیاءالدین شفیعی، "بی هم شدگان" بیژن ارژن، "قیامت قرمز" سودابه امینی ، "مثل آوازهای عاشق تو" مژگان عباسلو از آثار  مهم این انتشارت است.
نشر موسسه موعود آخرین غرفه ای است که در راهرو 31 نظرمان را جلب می کند. کتابهای "داستان ورزش غرب"، پرسش از غرب،" اخلاق یهودی و تمدن غرب" کتابهایی هستند که این انتشارات در زمینه غرب شناسی منتشر کرده است. در زمینه موعود گرایی نیز "سینما و آخر الزمان"، "اسطوره های صهیونیستی در سینما" و "غرب و آخر الزمان" کتابهایی هستند که در این موسسه منتشر شده اند.

در راهرو 30 انتشارت نگاه بیشتر در حوزه شعر و ادبیات فعالیت می کند. مجموعه اشعاری از شعرای معاصری چون نیما، پروین،بهار، شاملو، عارف قزوینی کتابهایی هستند که در این نشر چاپ یا تجدید چاپ شده اند. گلچینی از داستانهای کوتاه مارکز ، تولستوی و چخوف نیز از آثار ارزنده این انتشارات است.نشر مرکز در انتهای راهرو 30 در حوزه فرهنگ و علوم انسانی فعالیت می کند. کتابهایی در باره فلسفه علم، فلسفه تاریخ، اسطوره شناسی از موضوعاتی هستند که نشر مرکز به آنها می پردازد. ورودی غرفه نیز کتابهای داستانی نویسندگانی مانند رویا پیرزاد از جمله" سه کتاب" و "چراغ ها را من خاموش می کنم" و نیز آثار مصطفی مستور مثل چاپ چهلم "روی ماه خداوند را ببوس"، "من گنجشک نیستم" و "سه گزارش کوتاه دربار نوید و نگار" خودنمایی می کند.

در راهرو 29 نشر گرا حضور دارد که "پل چوبی" و "پرنده و تانک" احمد دهقان و "عبور از کویر" بایرامی را به طبع رسانده است.انتشارات منادی تربیت در همین راهرو در کنار آثار تربیتی مجموعه 4 جلدی خود آگاهی تاریخی و نیز سیر تفکر معاصر مرحوم دکتر مددپور را به زیر چاپ برده است.

موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی که توسط استاد عبداله شهبازی تاسیس شده  و در زمینه تاریخ مشروطه تا انقلاب اسلامی فعالیت می کند و کتابهای فاخری در این حوزه چاپ کرده  در همین راهرو دیده می شود.قحطی بزرگ،خاطرات فردوست،خاطرات انصاری، مجموعه گران سنگ "زرسالاران یهودی و پارسی و استعمار بریتانیا "از مهمترین کتابهای این انتشارات است. کتاب "شرح اسم" زندگی نامه رهبر معظم انقلاب که آقای بهبودی آن را تدوین کرده و توسط این موسسه به چاپ رسیده است به سرعت در نمایشگاه نایاب شده است.

آخوند باید روحانی باشد،پهلوانان نمی میرند ورزش می کنند، اشک باید رازدار باشد،کتاب باید هلو باشد ودانشجو باید سیب زمینی نباشد از سری کتابهای انتشارات میراث اهل قلم است که همه کتابهای خود را با عنوان کتاب دانشجویی و در قطع پالتویی چاپ می کند.
در راهرو 28 موسسه ایمان جهادی قرار دارد که کتاب انسان 250 ساله در مورد زندگی سیاسی و مبارزاتی ائمه شیعه را دست طبع سپرده است. همچنین کتابهای دغدغه های فرهنگی و تا خمینی شهر (زندگی و سیره حاج عبدالله والی) از دیگر کتابهای این موسسه نوپاست.

انتهای راهرو 27 انتشارات سوره مهر با دکوری متفاوت دیده می شود.استقبال از چاپ هفدهم " پایی که جاماند" و چاپ دوازدهم "نورالدین پسر ایران" باعث شده است که سوره مهر غرفه ای جداگانه برای این کتابها در نظر بگیرد. کتاب شعر  "نامه های کوفی" سعید بیابانکی، رمان 6  جلدی جاده جنگ و مجموعه شعر امروز از دیگر کتابهای چاپ اول و تجدید چاپ شده سوره مهر در نمایشگاه امسال است.

در انتشارات ملک اعظم آقای سعید عاکف مسئول نشر و نویسنده کتابهای خاک های نرم کوشک را می بینم که پشت دخل غرفه نشسته و سر تخفیف با مشتری چانه زنی می کند! "تپه جاویدی و راز اشلو" اثر اکبر صحرایی از کتابهای تحسین شده حوزه دفاع مقدس از آثار همین انتشارات است.

در همین راهرو انتشارت مروارید قسمت اعظم فعالیت خود را در حوزه شعر و ادبیات قرار داده است. مجموعه اشعار قیصر امین پور، سلمان هراتی،نیما و... از این جمله اند. رنگ ها و سایه ها سروده جدید مهدی مظفری نیز از آثار جدید این غرفه است.

نشر هاجر که به نوعی انتشارات مرکز مطالعات زنان محسوب می شود در این راهرو قرار دارد. "جنگ علیه خانواده" ویلیام گاردنر،"ماخذ شناسی فمینیسم"،"نظام اسلامی و مساله روسپیگری" و "فمینیسم تاریخچه و گرایشها" از کتابهای این نشر در راهرو 27 است.

در راهرو 25 در انتشارت مرکز اسناد انقلاب اسلامی که زیر نظر روح الله حسینیان فعالیت می کند کتابهای "تکیه گاه" نوشته محمد حسن روزی طلب، "شوالیه اناث" سید حسن علوی از پرفروش ترین ها هستند. جلد سوم مجموعه نقد تاریخ نگاری انقلاب نیز از آثار جدید این انتشارات است.
انتشارات لیله القدر که ناشر اختصاصی کتابهای مرحوم علی صفایی است نیز در همین راهرو قرار دارد. کتابهای حرکت ، صراط، مسئوولیت و سازندگی ونامه های بلوغ از مهمترین و پرفروش ترین کتابهای مرحوم صفایی هستند.

روبروی انتشارت لیله القدر انتشارت لب المیزان قرار دارد که ناشر استاد اصغر طاهرزاده است. گزینش تکنولوژی از دریچه  بینش توحیدی، علل تزلزل تمدن غرب ، تمدن زایی شیعه و مدرنیته و فرهنگ توهم از آثار قابل توجه این استاد در حوزه اندیشه است.

در راهرو 24 انتشارات نیستان قرار دارد که زیر نظر سید مهدی شجاعی فعالیت می کند. این انتشارات علاوه بر نوشته های مذهبی و رمانهای شجاعی ، کتابهای شاخصی در عرصه داستان مانند "نامیرا" و "دشت های سوزان" از صادق کرمیار، "همسفران" و "آتش به اختیار" از محمدرضا بایرامی، خانه پریان و دعوت به ماورا از تورج زاهدی و رمان "با عرض معذرت" از شهرام شفیعی را روی پیشخوان خود دارد. 

کمی بالاتر انتشارات کتاب فردا حضور دارد که در جدیدترین اثارش کتاب هویت ما اثر دکتر حسین کچویان، فلسفه قاره ای علم اثر گاتینگ و ماهیت علم دینی و مدرن از دکتر قرا ملکی را عرضه کرده است. کتاب مراقبه های عاشورایی و کالبد شکافی فتنه از استاد میرباقری رییس فرهنگستان علوم اسلامی قم نیز از دیگر آثار ارائه شده در این غرفه است. انتشارات کانون اندیشه جوان که چندسالی است کتابهای کوچک مشق آزادش در حوزه اندیشه با استقبال مواجه شده است امسال مشق آزاد دخترانه را روانه بازار کرده است. همچنین نقدر آثار هدایت از محمدرضا سرشار از کتابهای جدید این انتشارات است.

در راهرو 23 انتشارت عماد فردا علاوه بر کتاب از معراج برگشتگان اثر حمید داوود آبادی کتاب حاجی بخشی را به زیر چاپ بردهه است. انتشارات فصل پنجم که به صورت اختصاصی به شعر می پردازد در همین راهرو قرار دارد. حق السکوت سروده محمد مهدی سیار از شاعران جوان و خوش آتیه کشورمان که  در سال 90 جایزه کتاب سال را از آن خود کرد و همچنین سروده مشهور محمد علی بهمنی با "عنوان من زنده ام و هنوز غزل فکر می کنم" در این غرفه عرضه شده است. 

در راهرو 22 در انتشارت طرح فردا که به طور تخصصی به نشر آثار استاد رحیم پور ازغدی می پردازد عناوینی چون گفتگوی انتقادی در علوم اجتماعی، مشروطه شرعی، حسین عقل سرخ و علی شهر بی آرمان دیده می شود.در ادامه انتشارات شرکت سهامی انتشار که کتاب واره دکتر فرهادی، مجموعه آثار دکتر رفیع پور از جمله توسعه و تضاد و مجموعه کتابهای حقوقی دکتر کاتوزیان را روی پیشخوان دارد دیده می شود.

در انتهای راهرو 20 انتشارات سخن آثار جدیدی از دکتر داوری اردکانی و دکتر شفیعی کدکنی به بازار نشر عرضه کرده است. کتابهای فلسفه در دادگاه ایدئولوژی، نگاهی نو به فرهنگ و سیاست و دربار تعلیم و تربیت در ایران از جمله آثار جدید عرضه شده دکتر داوری هستند.

در راهرو 19 در انتشارات سپیده باوران می توانید مجموعه سروده های جدید سعید بیابانکی با نام "شعری تر انگیزد" را ببینید. گلچینی از شعر عاشقانه، 100 شعر طنز و صد شعر اعتراض که هر کدام جداگانه منتشرشده اند را می توانید در این غرفه تهیه کنید.

لذت نقد و دیالکتیک نقد از مسعود فراستی از کتابهای تجدید چاپ شده در انتشارات ساقی در راهرو 19 هستند. یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، قدرت و جمگ نرم نیز در کنار مستندهای سینمایی از دیگر آثار قابل توجه نشر ساقی هستند.
 



رسانه های داخلی و بازی در زمین دشمن

$
0
0

یکی از عواملی که معمولا باعث بروز ناآرامی های اجتماعی و سیاسی می شود، نارضایتی های اقتصادی است. این نارضایتی ممکن است به علت رکود اقتصادی رخ دهد، اما همیشه اینگونه نیست. در واقع دنیای مدرن بر شالوده اقتصاد بنا شده است و تولید و مصرف بیشتر کالاها، شاخصه توسعه و پیشرفت است. همین توسعه ی مدوام باعث افزایش خطی توقعات اقتصادی هر جامعه در طول زمان نیز می شود. اما مهم این است که شیب رشد وضعیت اقتصادی و معیشتی متناسب و موازی با رشد "افزایش توقعات" اقتصادی مردم باشد.

شاید زیاد شنیده باشید که آنچه باعث نارضایتی می شود نه فقر که "احساس فقر" از سوی مردم است. مطالعات نشان داده است که جنبشها و انقلابهای اقتصادی نه توسط طبقات تهیدست بلکه معمولا توسط طبقه متوسط جامعه شروع می شوند. در این زمینه برآورده نشدن توقعات فزاینده طبقات متوسط و به بالا، نارضایتی هایی را به بار می آورد که دامنه آن به دیگر طبقات نیز کشیده می شود.

اما چه چیز باعث ناهماهنگی رشد اقتصادی یعنی "قابلیت "حاکمیت در ارضای نیازهای واقعی مردم و "توقعات و انتظارات" آنها می گردد؟

یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار در ایجاد این ناهماهنگی، رسانه ها هستند. رسانه ها که به عنوان یکی از دستگاههای تولید و بازتولید و انتشار ارزشهای فرهنگی در جامعه شناخته می شوند، می توانند فاصله بین توقعات اقتصادی مردم و قابلیت واقعی جامعه برای ارضای نیازهای معیشتی را کم یا زیاد کنند. البته این کار همیشه به صورت مستقیم صورت نمی گیرد. درکنار گزارش های خبری و اخبار برگزیده ی سایت ها و خبرگزاری ها، تبلیغات تجاری رسانه ها، کتابهای داستان و رمان، مجموعه های نمایشی، برنامه های آموزشی و حتی مستندهای تلویزیونی در این باره سهم بیشتری ایفا می کنند. تبلیغ یک سبک زندگی که بر قناعت، صرفه جویی، کار وتلاش، پس انداز و... تاکید دارد باعث کم شدن شکاف پیش گفته و بالعکس، تبلیغ سبک زندگی ای که بر زیاده خواهی، مصرف بیشتر، تجمل گرایی، مدگرایی، تن آرایی افراطی و... تاکید دارد شکاف بین قابلیت های واقعی و توقعات را به صورت کاذب افزایش می دهد.

رسانه های ایرانی را می توان به دو دسته داخلی و خارجی تقسیم کرد اما هر دو دسته در ترویج مصرف گرایی و تجمل طلبی و... با یکدیگر اشتراک و حتی رقابت دارند.

با بررسی محتوای شبکه های ماهواره ای فارسی زبان متوجه می شویم که این رسانه ها اگر چه از سویی در برنامه های مستند و خبری، فقر و فاصله طبقاتی موجود در ایران را به تصویر می کشند اما از سوی دیگر علاوه برمثلا تبلیغ مستقیم فراورده های شیمیایی شامل کرمها و ژل های زیبایی و جنسی و... با تبلیغ خوشگذرانی های شبانه و...، تبلیغ یک سبک زندگی لوکس و مصرفی شامل را در دستور کار دارند. با دیدن این برنامه ها مخاطب اینگونه تصور می کند که غربی ها و ایرانیان مقیم اروپا و آمریکا به جز دنس، نایت کلاب، تن آرایی، عشقهای مثلثی و حتی ضربدری! دغدغه دیگری ندارند و ما در این شبکه ها از جدیت غربی ها در کار و تحصیل و مطالعه و برنامه ریزی چیزی نمی بینیمم.

البته رسانه های داخلی شامل سینما و رسانه ملی ما هم دست کمی از ماهواره های فارسی زبان ندارد. علاوه بر حجم زیاد تبلیغات تجاری و مصرفی مستقیم که کارکرد "نیازسازی کاذب" در بین مخاطبان را بر عهده دارند، تبلیغاتی غیر مستقیم در رسانه های تصویری مانند لوکس گرایی که در برنامه های نمایشی سیما استفاده می شوند، خودروهایی که بازیگران سوار می شوند، تکه کلامهایی که استفاده می کنند و... همان سبک زندگی تجملی و مصرفی را تبلیغ می کند.

به طور مثال در مجموعه های تلویزیونی شخصیتها بیشتریا در موقعیت بزم و خوشگذرانی و عشق و عاشقی های تخیلی هستند و یا در موقعیتهای دزدی و کلاهبرداری و مصیبت! و کمتر کسی در موقعیت کار و تلاش و جدیت و... دیده شود.برای نمونه کافی است یک مقایسه اجمالی میان دو مجموعه کره ای "جواهری در قصر(یانگوم)" و مجموعه ایرانی "ستایش" داشته باشیم. در سریال کره ای ما آموختیم که یک خانم جوان چگونه با تدبیر و تلاش می تواند از دام مشکلاتی که توسط حسادت های دیگران برایش پهن شده به سلامت عبور کند و پله های ترقی را یک به یک بالا رفته و تهدیدهای موجود را به فرصتهایی برای ارتقا خود تبدیل کند. در ضمن ما به ریشه دار بودن تمدن کره ای! و پیشتاز بودن آنها در طب و تغذیه آگاهی یافتیم. اما در سریال ایرانی ستایش ما فهمیدیم که مردان سنتی ایرانی(حاجی بازاری ها) پسر دوست های افراطی هستند که حاضرند به خاطر این زندگی فرزندشان را نابود کنند؛ زنهای ایرانی(ستایش و مادرش و...) موجودات منفعلی هستند که فقط باید فرار کنند؛ روستاییان ما آدمهای متعصب و کینه ای هستند که بعد از ۳۵ سال هنوز به دنبال انتقام هستند و...

نگاهی به وضعیت اقتصادی طبقه متوسط جامعه ایرانی نشان می دهد که نسبت به دو - سه دهه قبل وضعیت اقتصادی طبقه متوسط ما خیلی بهتر شده است. تقریبا اکثر خانواده های متوسط صاحب خودرو، مبلمان، کامپیوتر، خانه هایی با لوازم وتجهیزات مرغوب تر و گران قیمت و... شده اند ولی گله و شکایت آنها از اوضاع اقتصادی نیز بیشتر شده است و به نظر می رسد این مساله بیشتر ناشی از همان توقعات فزاینده ای است که بر اثر نیاز سازی کاذب تبلیغات مستقیم و غیر مستقیم رسانه های داخلی و خارجی ایجاد شده است.

کارشناسان اقتصادی یکی از عوامل موفقیت زیاد کشورهایی چون چین و ژاپن در عرصه اقتصادی و پیش افتادن از اروپا را کار زیاد و کم توقع بودن و کم مصرف بودن شهروندان این کشورها می دانند. در چین علاوه بر کار ده ساعته روزانه ، اوقات فراغت اعضا در خانه اغلب به کار خانوادگی سَبُک شامل مونتاژ وسایل الکترونیکی و بسته بندی و... می گذرد.

اما افتادن خانواده ها در دام مدگرایی و مسابقه تجمل به واسطه تبلیغات بی حد و حصر رسانه ای نه تنها مانع از پس انداز مازاد درآمد خانواده ها و سرمایه گذاری شده بلکه نداشتن پشتوانه اقتصادی مناسب در مواقع بحران اقتصادی باعث آسیب دیدن بسیاری از خانواده ها خواهد شد. همچنین هنگامی که غریزه مالکیت(حرص و طمع)، غریزه تن آرایی، غریزه جنسی و... افراد جامعه بیش از حد تحریک شود باعث می شود افرادی که توانایی ارضای صحیح این غرایز را ندارند از راههای غیرقانونی و مجرمانه به ارضای غرایز خود اقدام کنند و به نظر می رسد یکی از عوامل افزایش میزان جرم و جنایت در دهه اخیر در جامعه ایرانی ناشی از همین مساله باشد.

چرا ما کتابخوان نمی شویم؟

$
0
0
موقعیت اول:[مادر و کودک در حال عبور از خیابان]
امیررضا: مامان اون کتاب رو برام می خری؟
مامان: کتاب! همین پارسال 2۰۰۰ تومان دادم واست یه کتاب خریدم. نخوندی که! فقط روش نقاشی کشیدی. مگه بابات چقدر حقوق میگیره که من هر سال برای تو کتاب بخرم؟
چند دقیقه بعد....
امیررضا: مامان، برام شیر کاکائو می خری؟
مامان: شیرکاکائو؟ بخرم که دوباره بریزی رو لباسات مثل دیروز؟ بیا این چیپس رو بگیر...
چند سال بعد
موقعیت دوم
: [مامان در حال صحبت تلفنی با روژان خانم در منزل]
مامان: آره نمی دونی روژان جون... یه مدلهای جدیدی آورده بود، خیلی شیک بود. خیلی به تنم میومد اما رنگ هاشو نپسندیدم... راستی دیروز هم که دوباره تیمتون باخت؛ با اون دروازه بان سوراختون... دیدی مسی چطوری لولتون کرده بود! البته قبول دارم ژاوی خوب بازی نکرد دیشب...
امیررضا: مامان! معلممون چند تا سوال طرح کرده. گفته بگید دکتر حسابی چه کاره بود؟
مامان:گوشی روژان جون! چی؟ دکتر حسابی؟! خب معلومه دیگه. یه دکترِِ حسابی بود. آره روژان جون...
چند دقیقه بعد....
امیررضا: مامان! آقا معلممون گفته یه انشایی درباره پروین اعتصامی بنویسید.مامان چی بنویسم؟
مامان: گوشی روژان جون ... اِ چه میدونم چی بنویسی! حالا ما اومدیم دو کلمه با تلفن حرف بزنیم ها!... روژان جونم ببخشید عزیزم، این امیررضا الان گیر داده بهم ،غذام هم روی گازه. بعدا بهت زنگ میزنم...چی می گی امیررضا؟
امیررضا: یه انشا می خوام بنویسم راجع به پروین اعتصامی. چی باید بنویسم؟
مامان: غصه نخور پسرم! الان زنگ می زنم به دایی جواد میگم برات یه انشای خوب بنویسه. امسال پسرم دوباره باید شاگرد اول بشه تا براش یه جایزه خوب بخرم...(مامان شماره دایی جواد را می گیرد) الو سلام داداش جواد خوبی؟ درس و دانشگاه خوش میگذره؟بالاخره کی مهندس میشی جواد آقا؟ چند تا دختر خوب برات نشون کردم یه پارچه خانم.... ببین جواد جون این امیررضا یه انشا باید بنویسه درباره پروین اعتصامی. می تونی زحمتش رو بکشی؟
دایی جواد: آبجی گلی! این روزا مشغول پروژه پایان دوره ام. وقت نمی کنم چیزی بنویسم. اما یه کتاب آشنایی با مشاهیر ادبی ایران دارم. بگو امیر بیاد بگیره براتون بیاره. داخلش درباره اعتصامی هم نوشته. خودتون برای امیر یه بار بخونید تا امیر هر چی یاد فهمید خودش بنویسه...
مامان:داداش جوااااد! اگه من وقت این کارها رو داشتم که به تو زنگ نمی زدم.این امیرهم بلد نیست بنویسه. خودت زحمتشو بکش داداشی.فردا امیر رو می فرستم بیاد ازت بگیره... ببخشید داداشی. روژان جون پشت خطه، من دیگه مزاحمِت نمیشم...
چندسال بعد...
موقعیت سوم: [بابا تو اتاق نشسته ومسابقه فوتبال تماشا می کنه، یه پلاستیک تخمه هم جلوش و یه موبایل هم دستش]
امیررضا: بابا! معلم تاریخمون گفته درباره قانون کاپیتولاسیون یه مقاله بنویسید. شما چیزی می دونید؟ برام بگید من بنویسم.
بابا: آره باباجون! اون وقت ها تو کتابهای درسی مون بود. الان دیگه چیزی تو خاطرم نمونده. امیر جون! بابا! ببین عزیزم یه کافی نتی سر خیابون هست. بیا این ۵ هزار تومن رو بگیر بهش بده تا برات از تو اینترنت یه چیزی دربیاره. بگو فقط مرتب و صفحه بندی اش کنه تا معلمتون خوشش بیاد نمره خوبی بهت بده...
امیررضا:بابا معلممون گفته اگه از تو اینترنت یه مطلبی را کپی کنید بنویسید من می فهمم ازتون نمره کم می کنم...
بابا: این چه حرفیه پسرم! اینترنت هم یه منبع علمیه دیگه!... اَه...خاک بر سرش با این شوت زدنش... برو پسرم خیالت راحت یاشه.
چند سال بعدتر
موقعیت چهارم:[امیررضا و دوستش دانیال، برای انتخاب رشته به دفتر مشاور مدرسه رفته اند]
دانیال: آقا! ما به رمان و داستان خیلی علاقه داریم. گاهی وقتها هم شعر میگیم. به نظرتون بریم رشته ادبیات و انسانی بهتر نیست؟
آقای مشاور: با این رتبه ای که تو داری خیلی خوب یه رشته فنی قبول میشی. مگه دیوانه ای بری رشته ادبیات! الان همه ی فارغ التحصیلای ادبیات یا راننده تاکسی شده اند یا سر خیابون بساطی دارند. الان نون تو مهندسیه.تو مهندس شو در کنارش هم شعر بگو.منافاتی با هم ندارند که!
امیر رضا: آقا مشاور! به نظرتون من چه کار کنم؟ بابام گفته باید بری حقوق بخونی وکیل بشی. میگه الان پول تو وکالته! اما مامانم اصرار داره میگه باید برم پزشکی بخونم آخه دختر عمه مامانم پارسال پزشکی قبول شد.
آقای مشاور: بابات راست گفته اما درآمد و کلاس کار پزشکی خیلی بالاتر از وکالته. من جای تو بودم اول تجربی رو انتخاب می کردم ...
چند سال خیلی بعد
موقعیت پنجم:[امیررضا که فارغ التحصیل حسابداری است امروز مسوولیت یکی از دستگاههای عریض و طویل فرهنگی را برعهده دارد.او همزمان در چندین شرکت و موسسه دولتی و خصوصی عضو هیات امنا، هیات مدیره، بازرس، مشاور و... نیز است. وی امروز در یک کنفرانس خبری درباره فرهنگ و اهمیت آن در تمدن بشری! به سوالات خبرنگاران پاسخ می دهد]
...
خبرنگار۱: آقای رییس! شما به عنوان مسوول یک دستگاه مهم فرهنگی ، در زندگی شخصی خودتان چقدر برای مطالعه وقت می گذارید؟ مثلا آخرین کتاب فرهنگی ای که خوانده اید چه بوده است؟
امیررضا:در این فرصت کم به جای سوالات شخصی سوالاتی بپرسید که به نفع مردم و رسانه ها باشد! در ضمن آنقدر مشغول به خدمت به مردم هستیم که فرصت این کارهای اضافه را نداریم!
خبرنگار۱: آقای رییس! به نظر شما چرا سرانه کتاب در کشور ما پایین است؟
امیررضا: اولا کی گفته سرانه مطالعه ما در کشور پایین است؟! شما ببینید در همین نمایشگاه کتاب امسال حدود ۶ میلیون نفر در نمایشگاه شرکت کردند. در کل دنیا چنین استقبالی بی نظیره!
خبرنگار: اما برخی منتقدین می گویند نمایشگاه های کتاب در تهران و استانها عملا به فروشگاه کتاب تبدیل شده اند و همین باعث رکود کتاب فروشی های جزء در شهرستانها شده است و ما در شهرستانها به جای کتابفروشی لوازم التحریر فروشی داریم!
امیررضا: چرا شما همه مسائل را رو به چشم اقتصادی نگاه می کنید؟ مسائل فرهنگی رو نباید با سنگ پول و... سنجید!
....
خبرنگار۲: آقای رییس! با اینکه دستگاه تحت امر شما برای ترویج فرهنگ کتابخوانی این همه هزینه کرده است چرا سرانه مطالعه نسبت به سالهای گذشته زیادتر نشده است؟
امیررضا: ببینید دوستان! مهمترین عامل در این زمینه افزایش قسمت کاغذ و قیمت تمام شده کتاب است...
خبرنگار۲: آقای رییس! در این مدت قیمت همه چیز افزایش یافته است ولی در سبد خانوار، تنها مصرف کتاب افزایش نیافته است. در ضمن شما گفتید مسائل فرهنگی را با مقولات اقتصادی...
امیررضا:ببخشید دوستان. باید در یک جلسه مهم فرهنگی شرکت کنم. از حضور همه شما دوستان تشکر می کنم...

وقتی یک معتاد کتابفروش می شود!

$
0
0
معجزه کتاب دا و نورالدین پسر ایران در یک ندامتگاه
میثم مهدیار- حال کتاب در کشور ما خوب نیست! هر آدم فرهیخته ای وقتی آمارهای منتشره در باب نشر و توزیع کتاب و آمار کتابخوانی در ایران را می شنود متاسف و غمگین می شود. اما با این همه وقتی خبرهایی از جنس «کتابخانه فاطمه ها»در رسانه های کشور منتشر می شود علاقمندان به فرهنگ را دلگرم تر و امیدوارتر می کند.
 این روزها در دعواهای رسانه ای بر سر تعیین ریاست مجلس ،خبر جنبش کتابخوانی در یک ندامتگاه با عنوان"عجیب ترین جشن آزاد سازی خرمشهر در یک ندامتگاه" در میان اخبار رسانه ها گم شد.برای کم و کیف این جنبش کتابخوانی در ندامتگاه شهر دورود در استان لرستان،بخش فرهنگی سایت الف به گفتگو با آقای نصیریان مدیر این ندامتگاه نشسته است:

-آقای نصیریان،حرکت کتابخوانی از چه موقع در ندامتگاه شروع شد؟
این حرکت به طور جدی از دی ماه سال گذشته شروع شده است و ما در این مدت دو مسابقه کتابخوانی میان زندانیان برگزار کرده ایم که جوایز مسابقه دوم روز سوم خرداد ماه با حضور نویسندگان و هنرمندان اهدا شد. در این مراسم آقای پرویز پرستویی، خانم سیده زهرا حسینی راوی کتاب «دا»، آقای حسینی راوی کتاب «پایی که جا ماند»، آقای عافی راوی کتاب «نورالدین پسر ایران» و سیدابوالفضل کاظمی راوی کتاب «کوچه نقاش‌ها»، کیانوش گلزار راغب راوی کتاب «شنام» و مرتضی و مصطفی نظرنژاد فرزندان شهید «بابانظر» راوی کتاب بابا نظر حضور داشتند.

-این حرکت از کجا شروع شد؟
ما در زندان یک کتابخانه داریم که هر از چندگاهی توسط نهاد کتابخانه های عمومی کتابهایی برایمان ارسال می شود. پاییز سال گذشته یکی از زندانیان سیاسی ما به صورت اتفاقی کتاب «دا» را مطالعه کرده و بسیار تحت تاثیر قرار گرفته بود.ایشان نامه ای برای خانم زهرا حسینی راوی کتاب «دا» نوشت و از کتاب ایشان تشکر کرد. خانم حسینی با توجه به اینکه هنوز هم مشکلات جسمی ناشی از دفاع مقدس را تحمل می کنند به جای خود نماینده ای را برای بازدید از این زندانی فرستادند. وقتی این اتفاقات افتاد کم کم استقبال از این کتاب در زندان زیاد شد و به واسطه کتابهای اهدایی خانم حسینی تعدادی دیگر از زندانیان هم شروع به مطالعه کتاب کردند. یکی از نویسندگان مطرح کشور وقتی از این ماجرا مطلع شدند کتابهای دیگری چون نورالدین پسر ایران،پایی که جا ماند، کوچه نقاشها و شنام و... که اغلب خاطراتی در مورد دفاع مقدس بودند را نیز برای کتابخانه ارسال کردند که این کتابها نیز به شدت میان مددجویان ندامتگاه مورد استقبال قرار گرفت. ما هم با توجه به این استقبال ،مسابقات کتابخوانی را از همین کتابها در میان زندانیان راه اندازی کردیم. در مرحله دوم حدود ۱۴۰ نفر از زندانیان شرکت کردند.


-آیا این کتابخوانی تاثیری هم در روحیه و رفتار زندانیان داشته است؟
همان زندانی سیاسی که نام بردم بعد از مطالعه کتاب«دا» به کلی رفتارش تغییر کرده بود و همین تغییر رفتار ایشان باعث شده بود که بقیه زندانیان به طرف این کتاب جلب شوند. همینطور یکی از زندانیان دیگر ما که به جرم مواد مخدر دوران محکومیتش در زندان سپری و به تازگی آزاد شده است مغازه ای در سطح شهر اجاره کرده و قرار است کتابفروشی را با همین موضوعات راه اندازی کند.
برخی از زندانیان که بی سواد هستند از با سوادها خواسته اند، این کتابها را برایشان بخوانند و بسیاری از آنان با شنیدن روایات این کتابها گریه کرده اند. اصلا برخی تعجب می کنند که چگونه ممکن است یک زندانی یک کتاب ۸۰۰ صفحه ای را برای مطالعه دست بگیرد.

-شما یعنی برای خانواده زندانیان علاقمند به کتاب برنامه ای ندارید؟
چرا اتفاقا! ما سعی کرده ایم خانواده ها را نیز درگیر کنیم. ما در ملاقاتها به خانواده زندانیان کتاب امانت می دهیم. در زمان اهدای جوایز مسابقات کتابخوانی ما خانواده های زندانیان را نیز دعوت کرده بودیم.
جالب این است که برخی از زندانیان کتابهایی را که از کتابخانه امانت گرفته اند پس نمی دهند! می گویند می خواهیم بدهیم خانواده هایمان نیز مطالعه کنند.

-آیا این فعالیت شما به مسئولان استانی و کشوری رسیده است؟
ما خیلی سعی نکرده ایم این فعالیت را رسانه ای کنیم. اگر چه برخی مسئولین محلی که این فعالیت به گوششان رسیده است برای مشاهده نزدیک این حرکت به ندامتگاه دورود آمده اند اما منتظریم که مرحله سوم مسابقات کتابخوانی زندانیان نیز برگزار شود و برای اهدای جوایز مسئولان کشوری و استانی را دعوت کنیم.

-در مراسم روز آزاد سازی خرمشهر که برگزار کردید چه کسانی حضور داشتند؟ حضورشان چه تاثیری داشت؟
به کمک آقای احمدزاده از نویسندگان خوب کشورمان ما توانستیم نویسندگان و راویان کتابهای دا،پایی که جاماند، نورالدین پسر ایران،کوچه نقاشها،شنام وبازیگرانی چون پرویز پرستویی را دعوت کنیم. در همان مراسم جشن ،حدود ده میلیون تومان از سوی این عزیزان به عنوان هدیه به برندگان مسابقه کتابخوانی هدیه شد.

راوی دا در حال اهدای جوایز مسابقه
-در آخر اگر صحبتی دارید خوشحال می شویم بشنویم.
این حرکت نشان داد که اگر زندان ها بودجه فرهنگی مناسبی داشته باشند می توان از زندانیان انسانهای فرهیخته ای ساخت. مانند همین زندانی تازه آزاد شده ی ما که به دنبال دایر کردن کتابفروشی است. ما آمادگی داریم که تجربیات خودمان را به ندامتگاهها و حتی مراکز دیگر ارائه کنیم. به نظر ما این امکان وجود دارد که این حرکت در بعد ملی دنبال شود. 
با توجه به اینکه اکثر مجرمان ما سرپرست خانوار هستند ،هر زندانی ای که کتابخوان شود جلوی ایجاد چندین مجرم دیگر که تحت سرپرستی وی هستند گرفته می شود.

عریانی میوه تمدن جدید است

$
0
0
1- بهانه این یادداشت، مطالبی بود که در یکی دو ماه گذشته در سایتها درباره حجاب منتشر شده است. این یادداشت نمی خواهد درباره گشت ارشاد و نظر اسلام درباره پوشش و ... حرف بزند که زیاد زده شده است. فقط می خواهد یک نسبت را مشخص کند. نسبتی که توجه کمتر نخبگان ما را به خود جلب کرده است و شاید همین نیاندیشیدن در این نسبت است که علاقمندان به حجاب را اینقدر دچار تشتت و سردرگمی کرده است و اصل و فرع را به جای هم نشانده است. نسبتی که اگر خوب فهم شود نسبت ما با خیلی چیزهای دیگر نیز مشخص می شود. 

بی حجابی یک معلول و عارضه اجتماعی است.البته عارضه ای طبیعی! یعنی روال طبیعی جامعه ما به سوی بی حجابی است و اگر کسی هم باحجاب بماند خلاف جهت روال طبیعی جامعه ما شنا کرده است. این به خاطر این است که ما از مومن و غیر مومن، حزب اللهی و غیر حزب اللهی و... همگی چیزی را انتخاب کرده ایم که بی حجابی از لوازم ضروری آن است.منظورم این است که  نمی شود آن چیز را پذیرفت و لوازمش را نپذیرفت.همین توجه نکردن ها و ساده اندیشی هاست که گشت های ارشاد را به راه انداخته است.به نظر من گشت ارشاد یعنی پارادوکس حاکمیت. یعنی از سویی مردم با پذیرش برخی امور که حاکمیت اشاعه می دهد آرام آرام و به صورت نرم به سمت بی حجابی رانده می شوند و از سویی با قدرت سخت حاکمیت، جلوی آنها  گرفته می شود. اینجاست که بحران اجتماعی رخ می دهد. 

بهتر بگویم بی حجابی یک معلول و محصول تمدنی است.تمدنی که ما قبولش کرده ایم و برای گسترشش هم هزینه می کنیم. تمدنی که آن را غایت الغایات سعادت خود و بشر پنداشته ایم و برای رسیدن به آن کورس گذاشته ایم.بی حجابی و بی حیایی روز افزون ما نسبت مستقیم دارد با معماری ما، با صنعت ما، با بروکراسی ما، با ارتباطات جمعی ما،با حمل و نقل عمومی ما و... همه ی اینها به نوعی ما را به سمت عریانی سوق می دهند و جمهوری اسلامی همم برای گسترش و اداره و مدیریت اینها و در نتیجه عریان تر شدن و بی حیایی ما سالانه میلیاردها دلار هزینه می کند. 

2- برای روشن تر شدن بحث چند مثال را مطرح می کنم: 
مثال اول از معماری و شهر سازی ماست. در واقع دو گونه معماری وجود دارد: معماری برون گرا و معماری درون گرا. در شهرسازی هم دو نگرش مطرح شده است: یکی، شهرسازی برون گرا و دیگری، شهرسازی درون گرا. هر نوع معماری سبک خاصی از رفتارها و تعاملات اجتماعی و سبک زندگی را اقتضا می کند. معماری درون گرا را با معماری سنتی می شناسیم و معماری برون گرا را با معماری مدرن یا لیبرال. 

مثلاً در خانه های قدیمی دو کوبه درب وجود دارد: کوبه زیر و کوبه بم؛ یکی برای مردها و دیگری برای زن ها، تا اهل خانه بدانند کسی که در می زند مرد است یا زن! در این معماری، مراعات روابط عفیفانه بین زن و مرد، آسان است و اگر کسی بخواهد عفیف نباشد باید خیلی زحمت بکشد و ریسک کند و آبروی خود را به خطر بیندازد! 

در معماری درونگرا،مدخل خانه با یک راهرو و یک پیچ نود درجه از صحن اصلی خانه جدا شده است. به همین علت از درب خانه ،صحن و اندرونی دیده نمی شوند.میهمان حتی اگر سرزده وارد خانه شود تا به صحن اصلی برسد باید مسافتی را طی کند و  در این مدت اهل خانه می توانند خود را  به حجاب بیارایند. در این خانه پذیرایی از مطبخ و اندرونی جداست و بانوی خانه بدون دغدغه می تواند به امورات جاری خود مشغول شود.در معماری درونگرا خانه محل امن و آرامش و آسایش است.هیچ خانه ای بر داخل خانه دیگر مشرف نیست.  

اما در معماری برون گرا ساختمان را باز (Open) می سازند  و حیاط  خانه از بیرون پیداست. پنجره ها به گونه ای است که از بیرون، می توان به آن، اشراف داشت و در درون هم، آشپزخانه، باز (Open) است و در سالن پذیرایی خانه، محرم و نامحرم رفت و آمد می کنند. در این حال، زن خانه که می خواهد عفت خود را حفظ کند تحت فشار قرار دارد؛ لذا مدتی چادر سر می کند اما به تدریج برای او عادی می شود که برادرِ شوهر، نامحرم نیست! دوستِ شوهر هم نامحرم نیست! و مهم نیست که آستین و یقه او را هم ببینند! خلاصه این که کم کم این گونه روابط، آسان می شود و فرهنگ خانوادگی به سمت بی حجابی و بی حیایی تغییر می کند.  معمارى، ظرف زندگى ماست. پس اگر ظرف و مظروف باهم متحد هستند انسان و خانه اش نیز باهم متحد می شوند. زیستن در خانه اى که همه چیزش بر صراط مدرن بنا شده، انسانى را در خود مى پروراند که واجد سبک زندگى مدرن مى شود، چه بخواهد چه نخواهد. 

پنجره های مدرن(آنگونه که لوکوربوزیه در مانیفست معماری مدرن مطرح کرد و در ویلا ساوای خود طراحی و اجرا نمود) پنجره های عریض و کشیده ای است که شاید بیرون را بتوان بهتر دید، اما درون خانه را هم راحت تر از قبل می شود تماشا کرد، آن سان که گویا پنجره همسایه پرده سینماست؛ غافل از آنکه پنجره خانه برای دیدن بیرون است نه تماشای درون. 

در معماری  برون گرای فوق مدرن که البته هنوز پایش به کشور ما کمتر باز شده است ،خانه ها برای اهل خانه حریمی ایجاد نمی کنند و دیگر خانه ها به آن مشرف هستند و همه چیز عریان است. توالت ها به گونه ای طراحی شده که گاهی جداره ای وجود ندارد و گاهی جداره ها شیشه ای اند و گاهی هم که شرم می کنند، شیشه ها اندکی دودی می شود و در حین قضای حاجت از داخل بیرون را می بینی اما کسی تو را نمی بیند. حمام ها نیز شیشه ای اند و یا یک وان بزرگ در کنار جداره شیشه ای نما که به همه جا مشرف است، و یا حتی جکوزی های امروزی که درون بالکن قرار گرفته اند. حالا وقتی که توالت و حمام اُپن باشد، چرا آشپزخانه اُپن نباشد. خانواده هم آنقدر پایگاه محکمی ندارد که بخواهند اتاق خواب والدین را در حریمی بسازند که از کنجکاوی بچه ها به دور باشد و ... .به واقع در درون خانه با سبک معماری مدرن ، اباحه گری موج می زند. 

شهرسازی 
در شهرسازی هم همین گونه است.تمدن جدید صنایعی ایجاد کرده که به نیروی کار زیادی نیاز دارند و شهر های جدید در کنار صنایع ایجاد می شوند. با تخریب طبیعت به انحاء مختلف شهرهای بزرگ گسترش می یابند و آپارتمانهای قوطی کبریتی سیمانی و آهنی با طبیعت خشن شان که سوهان روحند سر به فلک می کشند.مشغله و حمل و نقل و مهاجرت و ... ارتباطات انسانی حتی با اقوام درجه یک را به کمترین حد می رساند.پس با ساخت پارک باید محیط مصنوعی ای را ایجاد کنند تا عوارض روانی زندگی آپارتمانی کاهش یابد.هر گوشه ای پارکی زده می شود و محل تفریح عمومی و دسته-جمعی خانواده ها و غیر خانواده هایی می شود که محرم و نامحرم ساعاتی را در کنار یکدیگر به استراحت و گردش و ورزش و... می پردازند. طبیعی است که در این شهرها، فرهنگ عفاف دستخوش تغییر می شود.  

حمل و نقل و ارتباطات 
همین را می شود در بحث حمل و نقل عمومی نیز مشاهده کرد. وقتی جوان امروزی در هجوم درون و بیرون مترو روزانه با صدها نامحرم چشم در چشم یا تنه به تنه می شود؛ وقتی در اتوبوسهای شهری مسافران حوصله سر رفته، وقت خود را با دید زدن محرمان و نامحرمان پر می کنند؛ وقتی در شبکه های اجتماعی مجازی دختران و پسران به راحتی با هم همکلام می شوند و شوخی های آنچنانی و این چنانی می کنند، اولین اتفاقی که در زندگی مردمان می افتد حیازدایی است و از این دست مثالها در زندگی روزمره مان می توانیم به کرات ببینیم. 

عریانی میوه تمدن جدید 
3- بی حجابی میوه غیر مستقیم تمدن جدید غرب است. ما نمی توانیم بروکراسی،پلیس ، تکنولوژی ،شهرسازی ،معماری و ...  غرب مدرن را بپذیریم ولی اقتضائات آن را نپذیریم.ساختارهای اقتصادی، سیاسی،تکنولوژیکی و... تمدن جدید ، فرهنگ خاص خود را طلب می کند. 

عریانی میوه تمدن جدید است.تمدنی که از رنسانس در قرون 14و 15 میلادی سر برداشت. تمدنی که در آن بشر دیگر نمی خواست خلیفه خدا و زیر سایه او باشد.تمدنی که در آن بشر با «کشتن خدا» می خواست منقطع از آسمان، خود سعادتش را رقم بزند.تمدن غرب ، جلوه یک زندگی است که در آن دیگر معنویت و قدس اصالت ندارد و انسان موجودی نیست که حامل «روح الهی » باشد و بتواند خلیفه خدا در زمین شود . 

در چنین فرهنگی که هیچ فردایی پس از مرگی در انتظار انسان نیست و هیچ بهشتی او را به خود دعوت نمی کند ، انسان چه می تواند کرد ؟ همه فرصتی که او برای بودن دارد همین فاصله کوتاه تولدتامرگ است و او که جز در این فرصت مجال دیگری برای بودن ندارد، ناچار است تا می تواند از هر آنچه در این طیبعت لذت بخش و لذت آور است ، بهره گیری نماید.  و یکی از چیزهایی که می تواندبه او لذت ببخشد «تن انسان » است . 

از همین روست که ناگهان از زیرتیشه سنگتراشان هنرمند رنسانس ، مجسمه هایی برهنه بیرون می آید که بیش از هرچیز می خواهد این احساس را به بیننده القا کند که انسان همه تن است وهنرمند باید به تن او توجه داشته باشد. 
در نقاشی نیز تفاوت آشکاری میان آثار این دوره و آثار قبل ازآن مشهود است بهترین راه برای درک تفاوت دوبینش جدید و قدیم مقایسه صورت هایی است که نقاشان به تخیل خود از مریم مقدس کشیده اند . اکنون در صورت این مریم دنیوی شده آن شرم مقدس گذشته دیده نمی شود . حتی ارزش مریم نیز در این دوران به زیبایی ظاهری اوبستگی دارد. 

در اینجا دیگر انسان و مخصوصا زن، «فقط تن» است و ارزش او به اندازه ارزش تن اوست . در چنین فرهنگی لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست بلکه برای آرایش آن است و در چنین حال و هوایی که شخصیت زن به نمایش جسم اوست ، لباس اوباید تنگ باشد تا  لباس نه خانه ی تن که «پوست دوم » او باشد و لباس به تن می کند تا با کمک آن بعضی ازاندام خود را در «قالب » و بعضی دیگر را در «قاب » بگیرد. آنچه مدل لباس، معماری و...  را تعیین می کند روانشناسی جنسی است و در حقیقت مبتکران مدهای تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی وپوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحد اکثر اشتیاق را در آن جنس دیگر ایجاد نمایند .البته این تنها لباس زن نیست که تابع رابطه «چشم و جسم » است که لباس مردان نیزهست . 

4- تفکر، فرهنگ و تکنولوژی رابطه وثیقی با یکدیگر دارند. هر تفکری فرهنگ و تکنولوژی خاص خود را طلب می کند و هر تکنولوژی ای نیز فرهنگ و تفکر خاصی را گسترش می دهد.  طرح هایی چون گشت ارشاد نشان داده است که ما در این نسبت ها تفکر نکرده ایم و به جای پرداختن به ریشه ها دلخوش به سمپاشی میوه ها هستیم. 

راه سوم 
در مصاف با صنعت و تکنولوژی جدید سه راه پیش روی داریم.اولین راه حل که به نوعی پاک کردن صورت مساله هست به بازگشت به گذشته(قبل از مواجهه ما با تجدد و دستاوردهای تکنولوژیکش) تجویز می کند. اما نگارنده خود نیک می داند که ما حتی اگر همگی هم اراده کنیم امکان این را نداریم که صورت مساله را پاک کنیم و حتی به 10 سال پیش بازگردیم.پس دو راه بیشتر پیش رو نداریم. یا تمدن جدید را با همه اقتضائاتش بپذیریم و یا در فکر ایجاد تمدنی دیگر با محصولات و دستاوردهای خاص مورد نظر باشیم.اگر قرار بود بپذیریم از چه رو انقلاب کردیم؟پهلوی اول و دوم که بهتر از جمهوری اسلامی می توانستند ما را مدرن کنند و حمایت همه جانبه آمریکا و اروپا را هم دنبال خود داشتند.آیا خود را با همه دنیا در انداخته ایم که اقتضائات زندگی مدرن (که از بی حیایی آغاز و به نیهیلیسم ختم می شود) را بپذیریم؟ 

با پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس جمهوری اسلامی تنها ساختار سیاسی تغییر کرد اما جمهوری اسلامی برای ماندن، راهی جزتاسیس ساختارهای اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی متناسب با این ساختار سیاسی که سبک زندگی مومنانه را اقتضا کند ندارد.یکی از ویژگی های تمدن اسلامی در قرون 4و5و6 که از شرق تا غرب عالم را فرا گرفته بود ایجاد تکنولوژی هایی بود که ابتدا نسبت آنها با طبیعت،اخلاق و سعادت بشری مشخص شده بود.البته نگارنده تمدن سازی را یک پروژه ده ساله و یا احیانا چند ده ساله نمی داند،همچنانکه فاصله رنسانس تا انقلاب صنعتی بیش از سه سده طول کشید. اما عمومی شدن همین تامل در نسبت میان تفکر، فرهنگ و تکنولوژی می تواند قدم اول باشد و این فاصله را کوتاه تر کند. 
در آخر نگارنده باز هم تاکید می کند که قصد این یادداشت تنها دعوت به تامل در نسبت میان تفکر،فرهنگ و تکنولوژی است نه بازگشت به گذشته!

خط و خطوط دکتر مرتضی فرهادی

$
0
0

"از روزی که طرح نامه(پروپوزال) کارشناسی ارشدش تصویب شد دیگر کسی ایشان را ندید.حدود 4 سال بعد بود که بسته ای بزرگ به دست داشت و وارد اتاق استاد راهنما شد.استاد با دیدن شاگرد ابرو درهم کرد که این مدت کجا بودی؟متاسفانه شما اخراج شده اید.... اما وقتی شاگرد پایان نامه 8 جلدی اش را که حاصل 5 سال مطالعه میدانی و مشاهده مشارکتی اش در مناطق روستایی بود را از داخل بسته به روی میز گذاشت نگاه استاد عوض شد... کمیته داوران دانشکده نمره بالاتر از 20 نداشت که به او اهدا کند..."

دکتر فرهادی در سال1332 درملایربه دنیا آمد. دوران کودکی خود را در مهاباد و دوره نوجوانی و جوانی را در شهر خمین گذراند. وی دارای لیسانس در رشته‏ی روان‌شناسی، فوق لیسانس در رشته‏ی ارتباطات اجتماعی و دکترا در رشته‏ی جامعه‌شناسی می‌باشد. فرهادی هم‌اکنون به عنوان استاد تمام مردم شناسی، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی و سردبیر فصلنامه علوم اجتماعی است.مهمترین آثار ایشان" انسانشناسی یاریگری"،"فرهنگ یاریگری در ایران"، " واره: درآمدی به مردم‌شناسی و جامعه‌شناسی تعاون"، "موزه های بازیافته"،"نامه کمره" و... می باشد.

 

مدتی پیش یکی از اساتید در میزگردی مشکل علوم اجتماعی در ایران را پیوند آن با شرق شناسی دانسته بود. عمده دلیل مهجوریت دکتر فرهادی درمیان جامعه شناسان و مردم شناسان ایرانی را می توان از نشانه های بارز این پیوند دانست.بااینکه ایشان در مقالات و کتب خود در نقد توسعه غربی و تنقیح منظور خود از توسعه بومی مطالب زیادی به نگارش در آورده اند اما حتی اساتید بنامی که دغدغه هایی مانند ایشان را در کارهای علمی خود دنبال می کنند کمتر به آثار ایشان توجه کرده اند.

پیوند عمیق علوم اجتماعی در ایران با شرق شناسی رابه بهترین وجهمی توان در آثاری که به جامعه شناسی تاریخی ایران پرداخته اند مشاهده کرد. اغلب محققانی که سعی کرده اند با استفاده از فلسفه های تاریخی قرن هجدهمی(مانند منورالفکرهای اولیه و یا متاخرینی چون طباطبایی و دوستدار و...)به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران می پردازند ، همینطور اغلب کسانی که با نگاههای جامعه شناختی قرن نوزدهمی و متاثر از دورکیم و وبر و به خصوص بحث جامعه آسیایی مارکس (مانند لمبتون،کاتوزیان،ویتفوگل،اندرسون،علمداری، زیبا کلام و...)به این مهم پرداخته اند همگی در یک نقطه اشتراک دارند که فرهنگ و جامعه سنتی ایرانی بدوی،غیر عقلانی،راکد،کوتاه مدت، استبداد زده و... بوده است.از همین منظر انسان ایرانی نیز دروغگو،منفعل،ستیزه جو،متملق فاقد مشارکت و سرمایه اجتماعی و... شمرده شده است.اهمیت کار دکتر فرهادی در این است که هم نفیا و هم اثباتا در مقابل این موضع گیری ها مقاومت کرده است. البته برخی از جامعه شناسان و مردم شناسان و مورخان و فیلسوفان ایرانی نیز هستند که این مقاومت را به صورت تحلیلی و نظری در آثار خود دنبال می کنند اما وجه تفاوت بارز دکتر فرهادی با آنها تجربی بودن مقاومت ایشان است.البته نه اینکه پژوهشهای ایشان فاقد توصیف ها و تبیین های نظری است بلکه همانطور که اشاره خواهد شد این مهم در آثار ایشان جدی تر از دیگر نظریه پردازان حضور دارد.

پروژه دکتر فرهادی در 50 سال کار پژوهشی شان را شاید بتوان به نوعی این گونه بیان کرد: بر خلاف پنداشته های بسیاری از شرق شناسان عقلانیتی تام و تمام باعث تداوم و نظم بخشیدن به فرهنگ و جامعه سنتی ایران شده بوده است.این نظم را که می توان هم در نهادهای اجتماعی مانند" واره "و خانواده و ... هم در فرهنگ عمومی مانند فرهنگ کار و تلاش و...  و هم در عقلانیت معیشتی مانند کشاورزی  و دامپروری و... مشاهده کرد، باورود مدرنیته به ایران دچار اختلال، پریشانی و. رکود شده است.وی معتقد است توسعه غربی بر مبنای فرهنگ و تاریخ غربی میسر شده است و توسعه بومی نیز جز بر شانه های سنت ایرانی ممکن نیست  و همین مدل های وارداتی هستند که این اختلالات را باعث شده اند.از همین رو عمده جد و جهد ایشان در آثارشان نشان دادن ظرافتها،پتانسیلها و پیچیدگی های این عقلانیت بومی است.

دکترفرهادی عشایر و روستاهای امروزین را کمتر از شهرها آلوده به  نمادها و سبک زندگی مدرن می داند از همین رو تلاش عمده ایشان به جمع آوری مظاهر آن عقلانیت خاص از درون زندگی عشایری و روستاها گذشته است.از روستاهای سیرجان و شهر بابک در استان کرمان گرفته تا کمره در استان مرکزی تا بشاگرد و... فضاهایی بوده که دکتر فرهادی به تتبع و تحقیق میدانی در آنها مشغول بوده است. البته تحقیق میدانی ایشان از نوع نگاه مدرن" سوژه به ابژه" نبوده است.او به راستی با موضوعات تحقیق خود عجین است چه از آن جهت که ایشان خود روستا زاده هستند و دوران کودکی و نوجوانی خود را در .چه از ان جهت که حتی سبک زندگی دکتر فرهادی بعد از 50 سال آموزش و تحقیق و مشغولیت آکادمیک کمتر از مظاهر مدرن تاثیر پذیرفته است و ایشان هنوز موبایل و اتومبیل شخصی ندارند و محل زندگانی شان نیز در میانه شهر است و چه از آن جهت که بر خلاف منش و روش بسیاری از محققان به دنبال نام و نان پژوهش نبوده اند و تقریبا همه پژوهشهای ایشان به خرج شخصی خود ایشان انجام شده است  و مرارتهای بسیاری را در جمع آوری نشانه های مورد نظرشان در سفر به مناطق مختلف ایران متحمل شده اند.

اگر چه یکی از عمده دلمشغولی های استاد فرهادی،"فرهنگ کار و ریشه های فرهنگی ، تاریخی و تمدنی آن" در ایران ،اسلام و غرب است ، اما پایان نامه 7 جلدی کارشناسی ارشد ایشان،تعدد زیاد  موضوعات و علائق پژوهشی و... نشان می دهد  " کار" بیشتر از اینکه تنها موضوع پژوهش ایشان باشد ، منش و روش ایشان بوده و هست.

یکی از ویژگی های منحصر به فرد ایشان که کمتر در میان محققان ایرانی دیده می شود، توجه ایشان به "مفهوم سازی" است.دکتر فرهادی اعتقاد دارد که مواجهه مستقیم و میدانی ما با واقعیاتِ فرهنگ و جامعه سنتی ایرانی نشان می دهد که مفاهیم موجود در علوم اجتماعی به علت دارا بودن بار فرهنگی،تاریخی و ارزشی خاص، نمی توانند توصیف کننده خوبی از واقعیات پیش گفته باشند و همین توصیفات مغشوش مفاهیم رایج است که باعث تبیینهای غلط نسبت با تاریخ و فرهنگ و سنت جامعه ایرانی می شود.از همین روست که مثلا  ایشان با نقد مفاهیمی چون مشارکت و سرمایه اجتماعی به ترتبیب واژه گان " یاریگری" و "پتانسیل فرهنگی" را جایگزین آنها می کند که البته این واژگان جدید پشتوانه گرانسنگی از تحقیقات تجربی و میدانی را نیز در پشت خود دارد.

به زعم برخی تقویم و تنقیح علوم اجتماعی در غرب بر پایه تحقیقات مردم شناسانه بود و حتی" شرق شناسی" نیز مبتنی بر همین زمینه بود؛ اگر چه چهارچوب تحلیلی شرق شناسان و پیوستگی آنها با قدرت استعماری باعث تحلیل و توضیح ساخت های فرهنگی،تاریخی و روانی مستعمره نشینان بر اساس منافع مستعمران بود اما تولیدعلوم اجتماعی درایران بیشتر از آنکه بر پایه مردم شناسی باشد متکی بر تحلیل های شرق شناسان و سفرنامه نویسان بوده و هست.

از این نظر دکتر فرهادی هم مردم شناس قابلی است چون به لحاظ ویژگی های شخصیتی و علائق علمی با موضوع تحقیق خود یعنی فرهنگ ،سنت و اجتماع انسان ایرانی عجین است و هم جامعه شناس خوبی است چون سعی می کند مدارک و شواهد تجربی خود را در قالب مفاهیم جدید در جهت تایید بیشتر نظریه و پروژه فکری خود سامان دهد.

البته مهجوریت دکتر فرهادی در فضای علوم اجتماعی کشور علاوه بر حاکم بودن فضای پیش گفته،بی ارتباط با منش شخصی و روش علمی ایشان نیست.ایشان کمتر در محافل علمی و تحقیقاتی سخنرانی می کند و یا تن به مصاحبه با ارباب جراید می دهند.ایشان همانگونه که با موضوع تحقیق خود همدلانه برخورد می کند از مصاحبه کننده خود انتظار دارد با وی همدلانه همراه شود. برا ی همین منظور، مصاحبه کننده باید مدتی را در حشر و نشر با استاد به سر ببرد تا میان آنها علقه ای ایجاد شود. مصاحبه کننده نمی تواند در مصاحبه با استاد از رکوردر وضبط ... استفاده کند، بلکه در این رفت و آمد و گشت و گذارها و گفت و شنیدها در معیت استاد است که می بایست کم کم گلچینی از آنچه مقصود نظر دارد فراهم کند. البته این منش هنگامی برایتان تعجب آور است که ایشان را در اتاق کوچکشان در طبقه دوم دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه ملاقات کنید.زیرا استاد آنقدر به سرعت با مراجعان ارتباط برقرا می کند و به گرمی از میهمانان خودش پذیرایی می کند که معمولا گپ و گفت در اتاق ایشان به یک خاطره شیرین تبدیل می شود؛ مخصوصا هنگامی که استاد اغذیه محلی ای که خانمشان برایشان تدارک دیده با مراجعان تقسیم می کنند.

انقلاب معرفتی یا مرده خوری سیاسی سبزها!

$
0
0

 حادثه تلخ زلزله اگر چه باعث مرگ تعدادی از هموطنانمان شد اما گویی باعث زنده شدن برخی مردگان دیگر شده است. وقتی یک جریان مرده سیاسی از جلب آرای مردم نا امید شده باشد دست به دامن مردگان می شود تا بیشتر از این در گرداب فراموشی سپرده نشود.حتی اگر در این راه مجبور شود از روی جنازه هموطنان نیز عبور می کند.در ده روز گذشته علاوه بر سیل کمکهای مردمی به مناطق آسیب دیده از زلزله،طیفی از دوستان سیاسی نیز (البته با سر و صدا ی بسیار زیاد) به جمع مردم یاری دهنده پیوستند.در ابتدای امر که در شبکه های اجتماعی درخواستهای کمک این طیف را دنبال می کردم خوشحال بودم که اگر چه زلزله حادثه ای تلخ است  اما باعث همگرایی گروههای مختلف مردم و اتحاد آنها شده است. از این نیز خوشحال بودم که برخی گروههای سیاسی که در گذشته دغدغه های اجتماعی شان از خیابان پاسداران تهران پایین تر نمی آمد احتمالا پس از شکستهای پی در پی در عرصه های سیاسی  و در یک چرخش معرفتی زودتر از دیگر گروههای سیاسی  متوجه این امر مهم شده اند که سیاست در زمین فرهنگ و اجتماع می جوشد و برای بازسازی پایگاه اجتماعی خود به عرصه های عام المنفعه و آن هم در مناطق روستایی و محروم شتافته اند.اما این خوشحالی دیری نپایید و سیل دروغها و تهمت ها و خبرسازی های این طیف در مورد کم و کیف امداد رسانی هلال احمر و بسیج و دیگر ارگانها در مناطق زلزله زده امیدمان را به یاس تبدیل کرد.

 
البته برای نگارنده جالب بود که چگونه برخی که تا دیروز قشر مستضعف جامعه را "لشگر قابلمه به دست" و "دلفین های ...." می دانستند امروز بانگ حمایت از محرومین و مستضعفین برداشته اند.
 
آنهایی که تا دیروز رای روستاییان به رییس جمهور 24 میلیونی را "رای بی کیفیت " می دانستند حالا با خرابه های زلزله عکس یادگاری می گرفتند.
برخی که تا دیروز رییس جمهور را به خاطر انقلاب در ساختار تمرکزگرای سازمان مدیریت و برنامه ریزی را شماتت می کردند و حضور چهار باره  هیات دولت در مناطق محرومی که گاه پای هیچ مسئول محلی هم  بدانجا نرسیده بود عوام فریبی می دانستند امروز زیرعلم حمایت از زلزله زدگان محروم سینه می زنند.
 آنهایی که تا دیروز با شنیدن نام روستا تنها ویلاهای شمال و... را به یاد می آوردند امروز برای روستائیان اشک تمساح می ریختند. آنهایی که تا دیروز سهام عدالت را گداپروی می دانستند امروز برای کمک به محرومان شماره حساب می دادند. 
 
آنهایی که از آذربایجان تنها بازار تبریزش را می شناختند و هتلهای کندوانش را، امروز به یاد روستاییان آذربایجان افتاده بودند.
 
آنهایی که رسانه هایشان هیچگاه نه اسم و رسم و نه عکس پیامبر بشاگرد یعنی مرحوم حاج عبدالله والی را به خود ندیده است امروز اسوه همیاری به هموطنان شده اند.آنهایی که سال گذشته هیچگاه خبر شهادت دانشجوی بسیجی علی جنیدی را که در اثر سانحه ای در اردوهای جهادی در روستاهای محروم غرب کشور به کاروان شهدا پیوست را جزو ارزشهای خبری خود ندانستند امروز جهادی شده بودند.
 
حاج عبدالله والی، مسئول کمیته امداد امام خمینی بشاگرد
 
چرا؟ آیا واقعا یک انقلاب معرفتی در این طیف ایجاد شده بود؟!
 اما با پیگیری رفتارهای رسانه ای چند روز گذشته این طیف پاسخ به این چرا، دیگر خیلی سخت نیست!ساده ترین دلیلش این است که  آذربایجان نه تنها بر روی یک گسل زمین شناختی که به زعم آنها بر روی یک گسل قومی-زبانی بنا شده است. گسلی که می تواند دستاویز خوبی برای فشار به حاکمیت باشد.گسلی که می تواند با بهانه ظلم و بی توجهی حاکمیت به قومیت ها حرکت به اصطلاح سبز ایجاد کند! این را البته در آزمون روز قدس آذربایجان محک زدند و چه بد آزمونی بود برای آنها! که فهمیدند مردم ایران هرکجا خانه ای آوار شود چه توسط زلزله و چه توسط بلدوزرهای اسرائیلی برای حمایت مظلوم به پا می خیزند.
 
تا دیروز در دولت سازندگی روستاها را زیر چرخ توسعه له می کردند امروز از کمبود امکانات در مناطق محروم می گویند. تا دیروز در مجلس ششم جهاد سازندگی که تنها مسئول رسیدگی مستقیم به ساخت و ساز و آبادانی روستاها بود را با جهاد کشاورزی ادغام می کردند امروز فحشش را به دولتی می دهد که بیشترین توجه ها و حضور را در روستاها و مناطق محروم داشته است.
 
می گویند کمکهای مردمی به زلزله زدگان سر از انبارهای سپاه در می آورد اما فراموش کرده اند که سردار شهید نورعلی شوشتری که به خاطر اقدامات جهادی در مناطق محروم سیستان و بلوچستان محبوب قومیتهای محلی شده بود مورد کینه رفقای سلفی سبزشان قرار گرفته بود و به شهادت رسیده بود و...
 
ای کاش این همه سر و صدا، واقعا انقلاب معرفتی ای بود در توجه شان به مناطق محروم و روستائیان. ای کاش این حضورها تنها محدود نمی شد به مناطقی که بر روی گسل های سیاسی و قومی - نژادی قرار گرفته اند و ای کاش از این به بعد شاهد شکل گیری اردوهای جهادی سبز می بودیم. ای کاش این حضورها از مرده خوری های سیاسی فراتر می رفت....

ایدئولوژی پنهان لیبرال چه وقت به زبان می‌آید؟

$
0
0

از دهه‌های میانی قرن هجدهم تا سال‌های دهه‌ی 50 میلادی، «جدایی دانش از ارزش» یکی از مهم‌ترین اصول جهان‌شمولی علم لیبرال مدرن -که داعیه‌ی برپایی بهشت آسمانی وعده داده شده در ادیان الهی بر روی زمین را داشت- به شمار می‌رفت. این اصل ناظر به این معنا بود که  یک گزاره یا نظریه‌ی علمی برای جهانی شدن نباید از ارزش‌های خاص تاریخی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی و جغرافیایی محل تولد خود تاثیر پذیرفته شده باشد. این ایده کم‌کم به دیگر شاخه‌ها و زمینه‌ها نیز سرایت کرد. به طور مثال در هنر «هنر برای هنر»، در سیاست «واقع‌گرایی سیاسی» و در عرصه‌ی فرهنگ «ایدئولوژی‌زدایی از فرهنگ» نام گرفت.

البته تبعات این علم مدرن از جمله  مرگ ملیون‌ها انسان و خسارات مادی و معنوی حاصل از دو جنگ جهانی و رکودها و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی پساجنگی کم‌کم داعیه‌های اساسی این اصل را دچار چالشی بنیادین کرد. کم کم عیان شد که دانش‌های انسانی به‌ویژه در علوم انسانی نه می‌توانند و نه باید از ارزش‌های انسانی محیطی خود فارغ باشند و اتفاقاً همان علوم و عالمان لیبرالی که داعیه‌ی «جدایی دانش از ارزش»، ایدئولوژی زدایی، کثرت گرایی، تساهل و تسامح، گفتگو و ... را دارند،  در پس زمینه‌ی خود مملو از گزاره‌های ارزشی و خود از ایدئولوژیک‌ترین‌ها هستند؛ با این تفاوت که پیش فرض‌های ایدئولوژیک لیبرال تنها در موارد بحرانی هستند که رخ عیان می‌کنند. به عبارت بهتر در مواردی که موجودیت آنها به خطر افتد.
 
لیبرالیسم تا جایی که حاکم است، لبخند می‌زند و با آرامش از گفتگو می‌گوید. اما آن هنگام که راهی برای غلبه نمی‌بیند، خشن می‌شود، چاقو می‌کشد، بمب اتم می‌اندازد، دروغ می‌بندد و حتی فتنه راه می‌اندازد. در حقیقت، «خشونت» ویژگی در سایه‌ی روشنفکری لیبرال است و این برای کسانی‌ که ماهیت تفکر نفس مدار و اومانیستی غرب و فرزندان عقب افتاده‌ی جهان سومی‌اش را می‌دانند، خیلی پیچیده نیست.
 
ایدئولوژی لیبرال با تو درباره‌ی خودش سخن می‌گوید؛ آرام و مسلط. سعی می‌کند تو را مجاب کند که او بهترین است. تو اگر در دایره‌ی ولایت او قرار بگیری، تو را خواهد شناخت. شاید حتی به تو جایزه‌ی حقوق بشر را هم هدیه کند. اما اگر نپذیرفتی نعره می‌کشد، در صورتت چنگ می‌اندازد، روسری از سرت می‌کشد، کودتا می‌کند و ماشه را می‌چکاند... به او حق بدهید. اگر لیبرال نباشید احتمالا انسان نیستید پس استحقاق رام شدن را دارید. یا رام می شوید یا برای در امان ماندن الباقی انسان ها قربانی می‌شوید.
 
 
در این یکی دو دهه‌ی اخیر که باب جدیدی از ترجمه و استفاده از ایدئولوژی‌های مدرن توسط روشنفکران ایرانی در کشورمان باز شده است، هیچ مرقومه‌ای از آنان و سمپات‌های ژونالیستی‌شان نخواهی یافت مگر اینکه  مزین به یک یا چند واژه دهان شیرین‌کن مانند کثرت‌گرایی، گفتگو، تساهل و تسامح، تحمل مخالف و هنر برای هنر شده باشد. دیدن باطن این جریان برای خواص اهل نظر و کسانی که دستی در مطالعه‌ی تاریخ و پیگیری جریانات جهانی دارند، خیلی سخت نیست؛ اما همان‌طور که اشاره شد، روی دیگر این سکه،  برای عموم تنها در بحران‌های اجتماعی عیان می‌شود. بحران‌هایی که به درستی فتنه نامیده شده‌اند؛ مثل فتنه‌ی 88.
 
یکی از برکات فتنه‌ها خلوص بیشتر جریان اهل حق و اهل باطل است. چه بسا اشخاص، دسته‌ها یا گروه‌هایی که به دلیل شرایط خاص خانوادگی، محیطی و اجتماعی در جایگاه و نقش غیرواقعی خود قرار گرفته‌اند، اما فتنه‌ها این امکان را فراهم می‌کنند که آنان به فطرت اولیه‌ی خود بازگردند. در سال‌های بعد از انقلاب اسلامی، به کثرت با این موارد روبرو بوده‌ایم: ضد انقلاب‌هایی که انقلابی شده‌اند، انقلابی‌هایی که پشیمان شده‌اند، چپ‌هایی که به راست گراییده‌اند و راست‌هایی که چپ کردند...
 
در این میان فتنه‌ی 88 در میان حوادث تاریخ انقلاب جایگاه ویژه‏ای دارد. فتنه‏ای که هر چند صورتی سیاسی داشت، اما در نمایاندن چهره‌ی واقعی برخی از اهالی فرهنگ و هنر هم نقش مهمی ایفا نمود. در ادامه، به نمونه‏هایی از این اقدامات روشنگر در بازنمایی جریان روشنفکری هنری اشاره می‏شود:
 
پس فرستادن و آتش زدن رمان «کافه پیانو» «فرهاد جعفری» را شاید بتوان اولین نمونه‌ی پسا انتخاباتی  این دست اقدامات روشنفکران دانست. «فرهاد جعفری» که تا پیش از انتخابات پای ثابت مجله‌های فرهنگی هنری روشنفکری بود، فقط به خاطر حمایت سیاسی از «احمدی‌نژاد» مغضوب این جریان قرار گرفت و نه تنها مورد توهین و تمسخر واقع شد، که بعد از آن حتی یک بار هم مورد توجه رسانه‌های به اصطلاح غیر ایدئولوژیک! سبز قرار نگرفت و به طور کامل بایکوت گردید.
 
بی‌احترامی به اساتید ارزشی از جمله «حداد عادل»، «الهام» و ... در محیط دانشگاه و کلاس درس، بی‌احترامی و هو کردن هنرمندانی چون شریفی‌نیا تنها به این دلیل که در دیدار با مقام معظم رهبری حضور داشتند، توهین به دختر استاد «علیرضا افتخاری» فقط به این علت که پدرش با رییس جمهور مصافحه کرده است، انتشار نسخه‌ی قاچاق «اخراجی‌های 3» هم‌زمان با اکران و تقدیم این نسخه به شدهدای سبز در متنی که ابتدای فیلم آمده بود، فشار بر بازیگران برای انصراف از بازی در فیلم‌هایی چون «پایان نامه» و «قلاده‌های طلا»، تشکیل کمپین‌های مجازی برای تحریم فیلم‌های سیاسی مخالف و منتقد این جریان از جمله «پایان نامه»، «اخراجی‌ها 3» و «قلاده‌های طلا» و... تنها نمونه‌هایی از رو شدن برگ‌های کسانی است که داعیه‌ی خشونت‌زدایی، گفتگوی فرهنگی، تساهل و تسامح و ... داشته و دارند.
 
در آخرین نمونه هم که در روزهای اخیر شاهد بودیم با یک بازیگر جوان به خاطر بازی در «قلاده‌های طلا» چه رفتارهای زننده‌ای صورت گرفت. البته اگر چه در نمونه‌های قبلی خشونت کلامی و فیزیکی توسط سمپات‌های بی نام و نشان این جریان اعمال می‌شد، اما در این نمونه‌ی اخیر این خشونت توسط به  اصطلاح هنرمندی صورت می‌گرفت که سال‌هاست مورد اعتماد مدیران سیاسی و فرهنگی ماست و میلیاردها تومان از سرمایه‌های بیت المال صرف تحقق ایده‌های هنری او گردیده است.
 
اما چرا این تغییر سطح صورت گرفته و این خشونت از لایه های پایین به لایه‌های بالاتر این جریان سرایت کرده است؟ به زعم نگارنده، علت را باید تنها در یک چیز جستجو کرد: شاهکاری چون «قلاده‌های طلا». پیشتر گفته بودم که پیش فرض‌های ایدئولوژیک جریان لیبرال تنها هنگامی رخ عیان می‌کند که مورد هجمه قرار گیرد و موجودیتش به خطر افتد. فروش چند میلیاردی «قلاده‌های طلا» همان هجمه‌ای است که باعث به زبان آمدن ایدئولوژی پنهان لیبرال‌مآبان شده است. در واقع تا این هجمه‌ی فرهنگی صورت نگیرد، امثال «کمال تبریزی‌«ها می‌توانند حتی خود را داعیه‌دار و دلسوز آرمان‌های انقلابی بدانند و میلیاردی از سفره‌ی بیت المال متنعم شوند. اما هنگامی که موجودیت سیاسی، فرهنگی و هنری‌شان بواسطه‌ی آثار و محصولات رقیب به خطر افتد، کم‌کم لایه‌های پنهان وجودی‌شان برای مسئولین خوش‌نیت و خوش‌باور ما آشکارتر می‌شود.
 
اگر چه حضور پرشور مردم در عرصه‌هایی‌ چون «نه دی»، باعث خلوص بیشتر جریان اهل حق و اهل باطل می‌شود، اما تا این حضور در سطوح بالاتر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اتفاق نیفتد، نمی‌توان به زدودن «شبهه‌ناکان» امید داشت. به عبارت دیگر، بیرون آمدن از لاک دفاعی در جنگ فرهنگی و به چالش کشیدن رقیب علاوه بر تاثیرات مستقیم خود، پیامدهای بسیار مبارکی برای زدودن شبهات و خالص‌سازی جریان اهل حق و باطل دارد.

چند روایت روی واحد3 بن بست حاج حسن!

$
0
0

1- اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه کلا زیر یک میلیون حقوق داشته باشی ولی ماهی یک میلیون وخورده ای قسط میدی! اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه اگه تو مقاوم باشی "یرزق من حیث لا یحتسب"

پ.ن:1- این برگه ابتکار خانومه که کنار درب خروجی نصب کرده اند! از بس قاطی می کردم که کدوم قسط موعدش کیه و مال کدوم بانکه و چقدر هست سرکار خانوم 15 عدد قسط مربوطه رو به تفکیک محل دریافت، مبلغ، موعد پرداخت ماهیانه، نام ضامن،محل پرداخت مشخص کرده اند! و ما هر روز بعد از آیت الکرسی چشممان به جمال این برگه منور میشه.

پ.ن:2- اگر خوب دقت کنین ما از بهشت زهرا(صندوقی در نزدیکی بهشت زهرا که به خاطر این مجاورت همینجوری صندوق بهشت زهرا نامیده ایمش) هم وام گرفته ایم(مورد 4). از این جهت خیالم راحته که  تا قسطهاش تموم نشه ما رو نمی طلبه. برای همین در این مورد خیلی سر موعد عمل نمی کنم :دی.
پ.ن 3- در ضمن آماده ارائه تجربیات در مورد اقتصاد مقاومتی از نوع زندگی قسطی به زوجین جدیدالتاسیس هستیم...:))
پ.ن:4- الحمدلله علی کل حال....

-----

2- داشتم ظرف می شستم و به یه مصاحبه فکر می کردم که قراره با یه مردم شناس درباره اقتصاد مقاومتی بگیرم که این صحنه رو دیدم که قبلا زیاد دیده بودم اما اینجوری سوژه نبود!


پ.ن: این ها رو سال 83 قبل از مراسم ازدواج با خانوم رفتیم خریدیم.یادمه مارکهای خارجی تقریبا هم قیمت پارس خزر بودند اما عرق ملیمون! گفت ایرانی بخرین :)) تا حالا هم از همشون راضی هستیم و از کار خودمون راضی تر :)

------------

3- استحاله تلویزیون در منزل ما!

کتابخانه شخصی تنها ابزاری است که به نظرم می شود از آن در خانواده ها  برای کاستن از اثرات سوء تلویزیون مورد استفاده قرار داد...

---------

4- من خودم چون درگیر کتابم فکر می کنم که بهترین ابزار تربیت کودک کتابخون کردن اونه. برای همین معمولا متوسط خرج سالیانه کتابهای حانیه ی 4 ساله بالای 200 هزارتومن هست. اون از اول به کتاب علاقمند شده و معمولا کتابخوانی و شنیدن قصه های من و مادرش رو حتی بیشتر از حتی عروسک هاش دوست داره. ولی اخیرا به این نتیجه رسیدم که بازی کردن با کودک تاثیرش در شکل گیری شخصیت کودک به مراتب بیشتر از کتاب خوندن براش هست. یعنی به نوعی کتاب خوندن باید مکمل بازی با کودک باید باشه.


پ.ن: حتی خیلی از چیزهایی رو که کودکان به سادگی قبول نمی کنند رو میشه با بازی به خوردشون داد...مثلا چند مدت پیش حانیه دچار دندون درد شدیدی شده بود و پزشک هم به عصب کشی و پرکردن دندون امر کرده بود. حانیه سر شربت خوردن هم کلی ما رو اذیت می کنه و قبول نمی کنه چه برسه به اینکه راضی بشه روی صندلی دندان پزشک بشینه. پزشکش گفت که پس باید بیهوشش کنیم و... ولی ما قبول نکردیم.دندون درد حانیه دیگه خیلی اذیت می کرد و ما رفتیم سراغ یه پزشک دیگه. ایشون توصیه کردند که یک هفته ای باهاش کار کنیم تا ترسش بریزه. به مدت یک هفته بعضی وقتها من بیمار می شدم اون دندون پزشک و یا برعکس و با اون قاشکهای دندان پزشکی بازی می کردیم و در نهایت حانیه با علاقه روی صندلی نشست و خیلی اذیت نکرد...

جشنواره عمار و مردمی شدن سینما

$
0
0

1- یکی از کژبینی هایی که به شدت و به شکل آزاردهنده ای در فضای رسانه ای ما رواج دارد این است که متاسفانه فتنه سال 88 را به یک پدیده سیاسی صرف تقلیل می دهند و آن را به رقابت انتخاباتی بین دو یا چند نفر یا جریان سیاسی منحصر می کنند.اما نشانه های نوع مواجهات اپوزسیون داخلی با نظام و اتفاقات صورت گرفته اگر چه صورتی سیاسی داشت اما بیشتر دال بر یک مواجهه عمیق ایدئولوژیک بود.

2- اینکه  "چرا بعد از سی و چندسال گذشت از انقلاب اسلامی،جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته است برخی از اتباع خود را «اجتماعی» کند" به نظر نگارنده مهمترین موضوعی است که باید برای جلوگیری از پیشامد این حوادث بر روی آن متمرکز شد.منظور از اجتماعی کردن در اینجا انتقال ارزشها و هنجارهای مورد نظر نظام سیاسی به اتباع  و درونی کردن آنها توسط اتباع است.در حقیقت با پیروزی انقلاب اسلامی ساختارهای سیاسی کشور دستخوش تحولات بنیادینی شد ولی به اذعان بسیاری از ژرف بینان دلسوز هنوز ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و تربیتی متناسب با آن ایجاد نشده است؛ یعنی به قول گرامشی ساختار سیاسی نتوانسته است ایدئولوژی خود را بوسیله نهادهای حکومتی مخصوصا نهادهای آموزشی و تربیتی  بازتولید کند.همین عدم تحول هماهنگ ساختارها باعث شده که در یک وضعیت پاردوکسیکال، ساختار سیاسی با هزینه خود و در داخل بوسیله نهادهای آموزشی و تربیتی شامل نهادهای رسمی مانند آموزش و پرورش و آموزش عالی و صدا و سیما یا نهادهای غیر رسمی مانند نظام اداری، نظام اقتصادی و...   نیروی اپوزسیون خود را پرورش دهد. با این تحلیل و از این جهت به دلیل رفع نشدن این وضعیت پارادوکسیکال، فتنه 88 ادامه فتنه 78 بوده و بعد از این نیز دوباره شاهد بروز حوادثی اینچنینی خواهیم بود.

3- اما این هماهنگ سازی ساختارها چگونه صورت می پذیرد؟ در سالهای اخیر تلاشهای پراکنده اما زیادی توسط برخی نخبگان و نیز حاکمیت  با عناوین جنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم، تحول در علوم انسانی و...در جهت این هماهنگ سازی صورت گرفته اما متاسفانه به نتیجه مطلوب نرسیده است.به نظر نگارنده مهمترین علت عدم این موفقیت از بالا به پایین بودن این حرکت است. در حقیقت این هماهنگ سازی یک امر فرهنگی است و از آنجا که امر فرهنگی نیز جز از دل اجتماع وآگاهی فردی و اجتماعی در طی فرایندهای کنش و واکنش جمعی اتباع و کنشگران صورت نمی گیرد دولتی کردن و بروکراتیک کردن آن باعث ابتر ماندنش خواهد شد. مهمترین آسیب هر حرکت و جنبش اجتماعی پس از به نتیجه رسیدن آن این است که عاملان آن کنش جمعی که همگی فعالانه در شکل گیری و پیروزی آن مشارکت داشته اند به جای تداوم نقش اصلی خود یعنی مشارکت فعال تر در تحقق و نهادینه کردن دائمی آرمانها، آنرا به نخبگان سیاسی واگذارکنند وصحنه را ترک کنند. عرصه دولت، عرصه مصلحت سنجی های مداوم است و همین ترک کردن صحنه باعث قربانی شدن این آرمانها در پای مصلحت سنجی های مداوم نخبگان سیاسی و دولتی ها خواهد شد و این همان اتفاقی است که متاسفانه در این سال های پس از انقلاب و دفاع مقدس در کشورمان افتاده است: پس از تشکیل جمهوری اسلامی کم کم آرمانها دولتی و دغدغه ها بروکراتیک شدند. یعنی کسانی که احساس تعلق به آرمانهای انقلاب اسلامی می کردند و می کنند اولا هر حرکت فرهنگی و اجتماعی را که ارتباط مستقیمی با حفظ یا تحقق آرمان هایشان دارد را یا به دولت محول می کنند یا چشم به اذن و کمک و مساعدت دولت دارند.این اتفاق به صورت عینی تر بعد از جنگ رخ داد و ما تحقق و پیگیری آرمانها و ارزشها را به دست سازمان های دولتی و سیاستمداران و بروکراتها سپردیم و در کنار گود به مسلخ رفتن آرمانها و ارزشهایمان در پای مصلحت طلبی های اقتصادی و عمرانی و سیاسی و... دولتی شاهد بودیم. یک مثال بارز آن انتظاراتی است که مردم و حتی برخی از نخبگان از حاکمیت در موضوع حجاب دارند؛ به نوعی همه، نهادهای حاکمیتی و مسئولان دولتی  را در مساله حجاب مقصر می دانند! منکر نقش دولت در سیاستگذاری ها نمی توان شد ولی یک سیاست فرهنگی و اجتماعی زمانی به بار خواهد نشست که از بدنه جوشیده باشد.

بنابراین  اصلاح فقدان هماهنگی نظامهای فرهنگی و اجتماعی با نظام سیاسی که در ابتدای امر به عنوان زمینه فتنه 88 و امثال آن معرفی شد زمانی میسر خواهد شد که مردم و نخبگان فرهنگی در کنار هم احساس تکلیف و مسئولیت کنند و خود در صحنه حضور داشته باشند. این همراهی نه فقط در نظر که باید در عمل صورت گیرد. یعنی افراد با جهت گیری ها، کنش ها و واکنش های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادیشان اجازه ندهند که معدود افرادی بواسطه ومدد رسانه های تبلیغی شان نظام حساسیت های حاکمیت و حاکمان را تاثیر امیال خود قرار دهند.

4- فتنه 88  را به عنوان بزرگترین چالش داخلی حاکمیت بعد از انقلاب اسلامی می توان بر شمرد که ابعاد سیاسی آن حدود 8 ماه به طول انجامید. چالشی که تنها با حضور خودجوش و همه جانبه مردم در نه دی از آن عبور شد و اگر حضور حماسی کنشگران نبود مشخص نبود که سرانجام کار به کجا خواهد کشید. نه دی را می توان به عنوان اولین حضور همه جانبه مردمی پس از دفاع مقدس در عرصه عمومی کشور دانست.نه دی از جهت دیگر نیز حائز اهمیت است. در حقیقت در دوره پسا دفاع مقدس و ذیل شعار توسعه سیاسی قرار بود عامه مردم نقش و حضور سیاسی خود را تنها به رای دادن به نخبگان و احزاب سیاسی تقلیل بخشند و سرنوشت کشور را به دست جریانات و احزاب سیاسی و زد و بند قدرت در میان آنها بسپارند. اما نه دی نشانه شکست این پروژه و امید به زنده بودن آرمان انقلاب اسلامی یعنی «جمهوریت» به معنای واقعیش بود.

5-  اما آیا با حضور سیاسی نه دی همه مسائل پایان یافت؟ اگر زمینه های فتنه 88 را تنها به مسائل سیاسی و رقابتهای انتخاباتی محدود کنیم می توان نه دی را یک نقطه پایان دانست؛ اما اگر از کژبینی های رایج عبور کنیم و علت فتنه 88 را در زمینه های فرهنگی و ایدئولوژیک آن تبیین کنیم نه دی نه پایان فتنه که  نقطه آغاز مقابله ریشه ای با فتنه است؛ کنشگر انقلاب اسلامی که به لایه های پنهان فتنه آگاهی یافته می داند حضور سیاسی نه دی تنها شعله های آن را خاموش کرده است و خاکستر فتنه آماده زمینه مساعد برای شعله ورشدن مجدد است؛ می داند همه چیز در حضور سیاسی در خیابان ختم نمی شود.می داند حضور دائمی و خودجوش برای اصلاح تضادهای ساختاری حاکمیت زمینه فتنه انگیزی را برای همیشه خواهد بست و در غیر این صورت با رخداد هر پدیده ای که باعث ایجاد هیجان کاذب عمومی می شود احتمال فتنه انگیزی جدیدی خواهد بود.

6- اصل 44 و خصوصی سازی(یا به عبارت درست تر مردمی سازی) در اقتصاد می گوید که تجربه نشان داده است باید اداره امور را به دست خود مردم سپرد و دولت فقط نقشی نظارتی داشته باشد. با توصیفات بالا  اصل 44 قبل از اقتصاد باید در حوزه فرهنگ اتفاق بیفتد. یعنی کنشگران انقلاب اسلامی با قطع امید از دولت بروکراتیک آرمانها و ارزشهای انقلابی را به عنوان یک سرمایه شخصی، خانوادگی و حیثیتی در نظر بگیرند و دفاع  و تلاش برای تحقق آن را نه به دست دولت که مسئولیت دائمی خویش تلقی کنند. از این جهت قبل از آنکه این ارزشها و آرمانها مورد هتک قرار گیرد، با ساخت پناهگاه مناسب از این سرمایه شخصی حفاظت خواهد شد (کاری که ما با سرمایه های شخصی عینی خود می کنیم). اولین و مهمترین حفاظت این است که برای انحلال تعارض های نهادهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و هماهنگ سازی آنها با یکدیگر تلاش شود. همان تعارض هایی که ابتدای یادداشت به عنوان زمینه های اصلی فتنه 88 اشاره شده بود.

7- رسانه های جمعی ضریب نفوذ زیادی در میان مردم کشورمان دارند ولی به واسطه سیطره بیماری روشنفکر زدگی  بر هنر سینمایی، آثار سینمایی به جای  حقایق و واقعیات کشور، ایده آل ها و تمنیات درونی قشر خاصی را باز می نمایاند. شکستن این سد و ایجاد هماهنگی میان ساختارهای فرهنگی و اجتماعی با نظام سیاسی راهی ندارد جز به فعلیت کشاندن پتانسیل عظیمی که کنشگران انقلاب اسلامی به واسطه نگاه و سبک زندگی خود در بازنمایی واقعیات و ایده آل های جمهوری اسلامی داراست. مردمی سازی رسانه های جمعی به مثابه خصوصی سازی(مردمی سازی) آرمانها! مهمترین نیازی است که جشنواره عمار دارد به آن پاسخ می دهد. وقتی 250 نقطه شامل مساجد و حسینه ها و کانونهای فرهنگی و هنری همزمان با سینما فلسطین درحال اکران برگزیده های دوره سوم جشنواره عمار هستند، وقتی از دوره دوم تا دوره سوم افزایش 300 درصدی در تعداد آثار ارسالی به جشنواره دیده می شود و از جوانان فعال فرهنگی در ایذه و فسا و  بوشهر گرفته تا مستندسازان برجسته ای که آثار قبلیشان جوایزی جهانی گرفته با آثار متعدد در این جشنواره سینمایی شرکت کرده اند می توان به کارکرد «آزاد سازی و مردمی سازی سینما» ی جشنواره عمار امیدوار بود.

Viewing all 73 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>