اصل 44 در آرمان ها!
از مهمترین آسیب هایی که پس از تشکیل جمهوری اسلامی( در کنار تمام برکات آن )هر روز بیش از پیش عیان تر می شود "دولتی شدن آرمانها"، " بروکراتیک شدن فعالیت های فرهنگی " و" کمّی گرایی در فعالیت ها" ی دغدغه مندان دین و فرهنگ در این سرزمین است.از این جهت که ایشان اولا هر حرکت فرهنگی و اجتماعی را که ارتباط مستقیمی با حفظ یا تحقق آرمان هایشان دارد را یا به دولت محول می کنند یا چشم به کمک و مساعدت دولت دارند. در ثانی فکر می کنند هر چقدر یک کار از لحاظ حجمی و کمّی بزرگتر باشد تاثیر و برد بیشتری دارد. اما تجربه سی ساله بعد از انقلاب نشان داده که به خاطر مساله "مصلحت" اولا همیشه نامحرمان در دریافت و هزینه کرد این مساعدت ها مقدم تر بوده اند! و در ثانی هر چقدر کار بزرگ تر بوده نتیجه عکس تر! برای مثال کافیست به لیست هزینه های میلیونی دستگاههای دولتی و نیمه دولتی در حمایت های مالی از فیلمهای هر ساله ی جشنواره فجرکه البته در تهاجم به فرهنگ خودی! کورس گذاشته اند نگاهی بیاندازیم.حالا بماند هزینه های سرسام آور انواع همایشها،سمینارها،جوایز سال و فصل، نشریات و... که مشخص نیست واقعا "بُرد واقعی" آنها چقدر است و قرار است کدام یک از نیازهای فرهنگی مردم جامعه ما را پوشش دهند؟ کتابخانه فاطمه ها نشان می دهد یک حرکت خودجوش و مردمی تاثیر گذار چیزی نمی خواهد جز یک "نیت خالص" و یک "یاعلی! شاید به جای اصل 44 در اقتصاد باید ابتدا آرمانهایمان را خصوصی کنیم:
کتابخانه فاطمه ها:
جهانی شدن یک حرکت فرهنگی بیش از حمایت دولتی و عِدّه و عُدّه به یک "نیت خالص" و یک "یاعلی" نیاز دارد.این را تلاش هجده ماهه ی "فرزاد میرشکاری" دانشجوی زبان انگلیسی برای کتابخوان کردن بچه های یک روستا در یکی از محرومترین مناطق کشور یعنی روستای دهکهان ازتوابع جنوبی شهرستان کهنوج دراستان کرمان اثبات کرده است.مغازه متروک پدر فرزاد که حتی درب نداشت حالا با تلاش وی شهرت جهانی یافته است: "کتابخانه فاطمه ها!" ؛ سه فاطمه ای که اولین اعضای این کتابخانه کوچک در روز اول راه اندازی اش بودند و کتابخانه به نام آنها نام گذاری شده است.
تنها کتابخانه روستای فرزاد و فاطمه ها اتاقکی با دیوارهای قدیمی وگلی و سقف چوبی و فرشی حصیری است که بضاعت اولیه اش تنها 40 کتاب اهدایی خود فرزاد بود که حال بعد از شهرتش، با اهدا پول و کتاب از سوی دوستداران این حرکت فرهنگی از داخل و خارج کشور به بیش از 2 هزار جلد رسیده است.
حالا "فاطمه ها" نه تنها فعالترین اعضای این کتابخانه نود عضوی هستند بلکه هر یک مسئولیتی در این کتابخانه برعهده دارند. یکی از فاطمه ها مسئول آموزش دیگر بچه های روستاست که بازیهای سنتی و آداب و رسوم روستا را از بزرگترها می پرسد و سپس آنها را به بچه های روستا آموزش می دهد. یکی دیگر از فاطمه ها مسئول اقتصادی کتابخانه است که توانسته با تولید صنایع دستی روستا و فروش آنها در این کتابخانه 100 جلد کتاب خریداری کند. یکی دیگر از فاطمه ها نیز مسئول فرهنگی کتابخانه است. آنها هر روز بعد از کلاس درس و صرف ناهار به مدت چهار ساعت در کتابخانه حضور می یابند و بعد از انجام تکالیف درسی ، شروع به مطالعه می کنند وبه مراجعه دیگر هم سن وسالانشان نیز پاسخ می گویند.
حالا بعد از یک سال ونیم فعالیت های این کتابخانه ،شور و شوق کودکان روستا به کتاب و کتابخوانی آنقدر زیاد شده که حتی مسئولان مدرسه ای که فاطمه ها در آن درس می خوانند نیز کتابخانه راکد مدرسه را دوباره سروسامان داده اند و البته مسئولیتش را نیز سپرده اند به "فاطمه ها".
بعد از پخش گزارشی درباره "کتابخانه فاطمه ها" در برنامه پیک بامدادی رادیو ایران توجه های مردمی به این حرکت فرهنگی دو چندان شده است :از کمک یک میلیونی خانمی که ساکن تهران است (و البته به گفته فرزاد خواسته نامش مخفی بماند) تا "استیونس کراسکیان" که از ارامنه ایرانی است و حاصل دسترنج چندماهه خود را به این کتابخانه اهدا کرده است و همچنین یک ایرانی ساکن هلند که قول داده با بازگشتش به ایران در تعطیلات نوروز یک دستگاه رایانه و تعدادی کتاب در اختیار کتابخانه بگذارد.همچنین سیل کتابهایی که از تبریز،خراسان شمالی، قم و اصفهان به این روستا سرازیر شده است. البته یکی از نهادهای دولتی متولی در امر کتاب و کتابخوانی نیز قول مساعدت صد هزار تومانی ای داده است که به گفته آقای میرشکاری هنوز خبری از آن نشده است!
حالا ایده کتابخانه فاطمه ها دارد فراگیر می شود و فعالان فرهنگی چندین روستا از فرزاد خواسته اند که تجربیاتش را در اختیار آنها قرار دهد تا آنها شبعه کتابخانه فاطمه ها را در روستای خود راه اندازی کنند. به علت کمبود فضا برای نگهداری کتابهای اهدایی در کتابخانه فاطمه ها ، فرزاد درنظر دارد تعدادی از کتابها را به نمایندگی های کتابخانه فاطمه ها در دیگر روستا اهدا کند.
فرزاد در گفتگو با خبرنگار الف مشکل فعلی کتابخانه فاطمه ها را کمبود فضا و قفسه های کتابخوانی می داند.به گفته وی یکی از کسانی که جذب ایده ی کتابخانه فاطمه ها شده برای راه اندازی یک کمپین برای ساخت ساختمان کتابخانه فاطمه ها اعلام آمادگی کرده است.فرزاد برای ارتباط بهتر با کسانی که قصد اطلاع بیشتر و ارتباط و کمک به فعالیتهای این کتابخانه را دارند وبلاگ "کتابخانه فاطمه ها" را راه اندازی کرده است.
فرزاد میرشکاری در این وبلاگ ایده اولیه راه اندازی کتابخانه فاطمه ها در روستای دهکهان در 20 کیلومتری کهنوج را اینچنین روایت می کند:
عصر که کتاب ها را در قفسه ای کهنه که زمانی گوشه اتاق گلی اجناس خوراکی دکان مان را در خود جا داده بود، چیدم خیلی زود به این فکر افتادم که می توانم کتابخانه ای راه بیاندازم و کتاب هایم را در اختیار دیگر بچه های محله قرار دهم تا بخوانند. اما چگونه می توانستم کودکان و نوجوانان محله مان را به مطالعه و خواندن کتاب تشویق کنم؟ آیا این کتابخانه کوچک عضوی هم خواهد داشت؟ خیلی دوست داشتم رویاهایی که در سر داشتم با راه اندازی این کتابخانه به حقیقت بپیوندد. از طرفی هم دوست داشتم که آخرین و بهترین شیوه ها را برای فرهنگ سازی مطالعه این محله به کار بگیرم. این عادتم بود که همیشه باید بهترین و جدیدترین را انتخاب می کردم. از طرفی هم فکرم به جایی نمی رسید. چند ساعتی گذشت. تقریبا داشتم به بن بست می رسیدم.
شب شد، فاطمه دختر همسایه مان که کلاس سوم ابتدایی بود در خانه را زد و خواهرم-که مسول موقتی کتابخانه بود- را صدا کرد. مدتی بعد خواهرم برگشت و گفت: "این سومین باری است که فاطمه برای عوض کردن کتاب می آید. انگار از کتاب ها خوشش آمده.
فردا صبح زود که از خواب بیدار شدم، فاطمه ها را دیدم که با عضو جدیدی که اسم او هم فاطمه بود جلوی کتابخانه ای که هنوز درب نداشت منتظر بودند که کتاب بگیرند. پس از تماشای این همه صحنه زیبا تنها بعد از چند ساعت از راه اندازی کتابخانه، با آرامشی وصف ناشدنی از فاطمه ها خواستم که وارد کتابخانه شوند و چند ساعتی در این مکان کتاب بخوانند. به خواهرم هم گفتم: "خوب است! همین طور ادامه بده که خدا بزرگ است! ضمنا اسم کتابخانه را هم میگذاریم: کتابخانه فاطمه ها . ..."
پ.ن:
فعلا شده ام مسئول صفحات فرهنگ و اجتماع سایت الف و این اولین گزارش خبری ام است. امیدوارم بشه این دغدغه ها را آنجا پی گرفت.