1- اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه کلا زیر یک میلیون حقوق داشته باشی ولی ماهی یک میلیون وخورده ای قسط میدی! اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه اگه تو مقاوم باشی "یرزق من حیث لا یحتسب"
پ.ن:1- این برگه ابتکار خانومه که کنار درب خروجی نصب کرده اند! از بس قاطی می کردم که کدوم قسط موعدش کیه و مال کدوم بانکه و چقدر هست سرکار خانوم 15 عدد قسط مربوطه رو به تفکیک محل دریافت، مبلغ، موعد پرداخت ماهیانه، نام ضامن،محل پرداخت مشخص کرده اند! و ما هر روز بعد از آیت الکرسی چشممان به جمال این برگه منور میشه.
پ.ن:2- اگر خوب دقت کنین ما از بهشت زهرا(صندوقی در نزدیکی بهشت زهرا که به خاطر این مجاورت همینجوری صندوق بهشت زهرا نامیده ایمش) هم وام گرفته ایم(مورد 4). از این جهت خیالم راحته که تا قسطهاش تموم نشه ما رو نمی طلبه. برای همین در این مورد خیلی سر موعد عمل نمی کنم :دی.
پ.ن 3- در ضمن آماده ارائه تجربیات در مورد اقتصاد مقاومتی از نوع زندگی قسطی به زوجین جدیدالتاسیس هستیم...:))
پ.ن:4- الحمدلله علی کل حال....
-----
2- داشتم ظرف می شستم و به یه مصاحبه فکر می کردم که قراره با یه مردم شناس درباره اقتصاد مقاومتی بگیرم که این صحنه رو دیدم که قبلا زیاد دیده بودم اما اینجوری سوژه نبود!
پ.ن: این ها رو سال 83 قبل از مراسم ازدواج با خانوم رفتیم خریدیم.یادمه مارکهای خارجی تقریبا هم قیمت پارس خزر بودند اما عرق ملیمون! گفت ایرانی بخرین :)) تا حالا هم از همشون راضی هستیم و از کار خودمون راضی تر :)
------------
3- استحاله تلویزیون در منزل ما!
کتابخانه شخصی تنها ابزاری است که به نظرم می شود از آن در خانواده ها برای کاستن از اثرات سوء تلویزیون مورد استفاده قرار داد...
---------
4- من خودم چون درگیر کتابم فکر می کنم که بهترین ابزار تربیت کودک کتابخون کردن اونه. برای همین معمولا متوسط خرج سالیانه کتابهای حانیه ی 4 ساله بالای 200 هزارتومن هست. اون از اول به کتاب علاقمند شده و معمولا کتابخوانی و شنیدن قصه های من و مادرش رو حتی بیشتر از حتی عروسک هاش دوست داره. ولی اخیرا به این نتیجه رسیدم که بازی کردن با کودک تاثیرش در شکل گیری شخصیت کودک به مراتب بیشتر از کتاب خوندن براش هست. یعنی به نوعی کتاب خوندن باید مکمل بازی با کودک باید باشه.
پ.ن: حتی خیلی از چیزهایی رو که کودکان به سادگی قبول نمی کنند رو میشه با بازی به خوردشون داد...مثلا چند مدت پیش حانیه دچار دندون درد شدیدی شده بود و پزشک هم به عصب کشی و پرکردن دندون امر کرده بود. حانیه سر شربت خوردن هم کلی ما رو اذیت می کنه و قبول نمی کنه چه برسه به اینکه راضی بشه روی صندلی دندان پزشک بشینه. پزشکش گفت که پس باید بیهوشش کنیم و... ولی ما قبول نکردیم.دندون درد حانیه دیگه خیلی اذیت می کرد و ما رفتیم سراغ یه پزشک دیگه. ایشون توصیه کردند که یک هفته ای باهاش کار کنیم تا ترسش بریزه. به مدت یک هفته بعضی وقتها من بیمار می شدم اون دندون پزشک و یا برعکس و با اون قاشکهای دندان پزشکی بازی می کردیم و در نهایت حانیه با علاقه روی صندلی نشست و خیلی اذیت نکرد...